(خلاصۀ جلسۀ هشتم)
آخرت و معنا
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر مشهد، 14 ذیالقعده 1437)
دانستیم دنیا در عین حال که شرّ نیست، خیر هم نیست و متاع اندک است. امروز میخواهیم با آیات قرآن بگوییم که راه حق در دنیا، سبقت در خیر است.
"وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ."[1]
و هر شیء، وجههای دارد که او مولّی آن است؛ پس در خیرات، سبقت بگیرید که هرجا باشید، خداوند جمیع شما را میآورد. همانا او بر هر چیز، تواناست.
همگان از مؤمن و مشرک و کافر به او میرسند؛ چون وجودشان از اوست که پیوسته به ظهور میرسد. پس هیچ مرجعی جز او ندارند و در هر حالی از سعادت یا شقاوت و جمال یا جلال باشند، او آنها را با تمام عوالم وجودشان جمع میکند. پس باید در خیرات، پیشی گیرند و به عالم خیر وارد شوند.
اغلب ما خیر را در افعال میبینیم. اما اصل خیر، در معرفت است و افعال، لوازم و جلوات آن بُعد معرفتی هستند. پس سبقت در خیر، زیاد کردن کمّیت اعمال نیست؛ بلکه باید کیفیت را تقویت کرد، یعنی معرفت. ما چون خیر را در فعل میبینیم، هرچه خیر انجام میدهیم، طمع و توقعمان زیاد میشود و وقتی هم به نتیجهای که میخواهیم، نمیرسیم، افسرده و دلسرد میشویم. بدون معرفت، حتی نماز هم بخوانیم، جز طلبکاری از خدا ثمری ندارد و باز فشار میکشیم. اما اگر اصل خیر را که معرفت است، پیدا کنیم، هیچ مشکلی نمیتواند جان ما را فشار دهد و نماز و عبادت نیز عشق و ایثار و نشاط را در وجودمان قوی میکند.
هستند مؤمنانی که حتی یک نماز قضا یا گناه فعلی ندارند؛ اما با کوچکترین امتحان، وجودشان به هم میریزد و سنن الهی را زیر سؤال میبرند. در هر زمینهای مبتلا شوند، انگیزهشان برای معنویت، رنگ میبازد و افسرده و بینشاط میشوند؛ اگرچه باز هم عبادتشان را ترک نمیکنند. این، خیر نیست. خیر حقیقی یعنی وقتی دنیا با تمام مشکلاتش هجوم میآورد، ما عوض نشویم! ناراحت و عصبی نشویم، بداخلاقی نکنیم، غصه نخوریم و انگیزه و نشاط عشق در وجودمان کمرنگ نشود؛ اگرچه جسممان فشار و درد میکشد و پیر و بیمار میشود.
"...لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ."[2]
برای هریک از شما آیین و روشی از حق قرار دادیم و اگر خدا میخواست، هرآینه شما را امتّی واحد قرار میداد؛ اما خواست در آنچه به شما داده، مبتلایتان کند. پس به سوی خیرات، پیشی گیرید که همگی به خدا بازمیگردید و شما را به آنچه در آن اختلاف داشتید، خبر میدهد.
پس روش حق که راه نجات از مشکلات است، در وجود همه هست و هیچکس عذر موجّهی ندارد که بگوید شرایط، مشکلات و اطرافیان، مرا بیانگیزه کردند. تنها باید به سوی خیر بدود و خیر، انتخاب و برتری دادن آخرت است.
متأسفانه امروز جامعه به سمتی میرود که عشق به معنا و آخرت در آن، رنگ میبازد؛ درحالیکه مبدأ حیات، عشق است و کسی که عشق نداشته باشد، نمیتواند در این دنیا درست زندگی کند. شیطان و قبیلهاش نیز از آغاز، کاری به عملهای ما نداشتهاند؛ بلکه همواره تلاش کردهاند عمل بی معنا داشته باشیم. تا حدودی هم موفق شدهاند و ما به وضوح میبینیم که گرفتاریهای دنیا نتوانستهاند نماز و روزه و عبادت را از ما بگیرند، اما عشق و شور هدف را گرفتهاند. هرکس برای خودش عبادت میکند؛ اما به راستی خدایی را که عین عشق است، چه کار با عابدانی که انعکاسی از عشق او ندارند و در مشکلات دنیا زود سرد میشوند؟
بدانیم، تا زمانی که به این سیستم قانع باشیم، نمیتوانیم بر صهیونیسمی که مدام با کالاها و فیلمهای خود، نشاط کاذب را به جهانیان تلقین میکند، غالب شویم. اگر شور و نشاط اوایل انقلاب را با امروز بسنجیم، میبینیم چقدر نمکنشناسی شده است! امروز جوانان و نوجوانان برای هیچ کاری انگیزه ندارند و مدام از مشکلات مینالند. با اینکه طبیعت ناسوت، همین است و گریزی از مشکلات نیست و اگر اهل عشق باشیم، هیچیک از اینها تغییرمان نمیدهد.
تنها عشق است که انسان را بر مشکلات، غالب میکند و در همه حال، امیدوار و باانگیزه نگه میدارد. لذا در فتنههای آخرالزمان، فاجعه است اگر عشق و نشاط نداشته باشیم؛ چون با هیچ سرمایۀ دیگری نمیتوانیم از پس ابتلائات برآییم.
"...أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ"[3]؛ آیا پروردگاران پراکنده، خیرند یا الله واحد قهّار؟
به راستی ما در بزنگاههای تصمیمگیری، خدای واحد را مقابل خود میبینیم یا همسر و فرزند و حرف این و آن را؟ وجود ما وصل به واحد است؛ اما چرا به جای وحدت، از کثرات منفعل میشویم؟ از همۀ جلوات خدا تأثیر میپذیریم؛ اما از خدا چه؟ در بایگانی ذهنمان فقط خداست؛ اما آنجا که در میدان عمل، پروندهها را باز میکنیم، از خدا خبری نیست و شأن و شئون و اتفاقات برایمان تصمیم میگیرند؛ چون خدا را برای آخرت گذاشتهایم! غافل از اینکه او عین عشق است و اگر به او دل دهیم، در همه حال، یکی میبینیم، در تمام مظاهر؛ اما تا به خیر نپویستهایم، مشرکیم و دل در گرو کثرات داریم.
"إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى."[4]
همانا ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا خطاهایمان و سحری را که بر ما تحمیل کردی، بیامرزد و الله خیر و باقیتر است.
این آیه از زبان ساحران است که کثرت فرعونی در مقابلشان بود. اما وقتی به میدان آمدند و وحدت موسوی برایشان جلوه کرد، ایمان آوردند و دیگر از زر و زور و تزویر فرعونی منفعل نشدند؛ چون به خدای باقی رسیده بودند و هیچ جلوۀ جلال یا جمال نمیتوانست آنان را از حرکت در مسیر خیر و حق بازدارد.
گفتیم خیر، گرایش به آخرت است و آخرت، ملازم تقوا. اما آخرت چیست؟
"...لِلْمُتَّقينَ. الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ. وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ."[5]
...اهل تقوا؛ کسانی که به غیب، ایمان دارند، نماز به پا میدارند و از آنچه روزیشان کردهایم، انفاق میکنند؛ کسانی که به آنچه بر تو و قبل از تو نازل شده، ایمان آوردهاند و به آخرت، یقین دارند.
ببینید، ایمان، کافی نیست. باید به خیر، یقین داشته باشیم و در همین دنیای وانفسا آخرت را ببینیم. خیر، امری عرفانی و وجدانی است، نه فلسفی. فروع دین را میشود ندیده، به جا آورد. اصلاً در فروع، تعبّد لازم است. اما گرایش به معاد و آخرت، تعبدی نیست و یقین و معرفت شهودی میخواهد. ما اگر همین اکنون با یقین، در عالم آخرت حاضر نباشیم، علیرغم تمام ایمان و اعتقادمان، نمیتوانیم در فراز و نشیب دنیا ثابتقدم بمانیم.
امروز با این همه مشکلات و بیماریهای عجیب و غریب که از هر طرف به ما رو کرده، اگر در آخرت نباشیم، افسرده و بینشاط میشویم. برای همین هم عمدۀ بیماریها، ریشۀ عصبی و روانی دارد. نیاز امروز ما به معرفت، بسیار قویتر از دیروز است و شگفتا که این نیاز را نمیفهمیم! اما بدانیم که به هرجا برسیم، بدون معرفت، با هیچ عملی نمیتوانیم نجات پیدا کنیم. تنها راه نجات، این است که خیر و آخرت را بیابیم تا در همین دنیا، بهشتی و با شور و نشاط زندگی کنیم، با همین مشکلات و مصیباتی که دور و برمان هست. اگر ببینیم که دنیا با تمام خوشیها و ناخوشیهایش، بازیچه و گذراست، اما درونش که آخرت است، زیبا و باقی است، در همین مشکلات، با آن بقا نشاط داریم.
با گرایش به آخرت و معنا، دنیا با تمام خوش و ناخوشش برایمان بیرنگ میشود. در عوض، صبغةالله را پیدا میکنیم که در عین بیرنگی، تمام اسماء را در خود دارد. دیگر از مرگ و بیماری و اتفاقات نمیترسیم. در هر شرایطی وظیفهمان را انجام میدهیم و به راحتی میگذریم. یعنی نه در عمل، اما در دل، بیخیالش میشویم. چون میدانیم دنیا وصل به آخرت است و با هیچ مشکل و اتفاقی، به آخر نمیرسد و تمام نمیشود. پس همه چیز را به خدا میسپاریم و مطمئنیم هرچه شود، خیر است. حتی بیماری که با وجود دعا و دارو میمیرد، پیش خدا میرود که مهربانتر از ماست.
اینها ناشی از یقین به آخرت است و آرزوی امام زمان(عجّلاللهفرجه) است که همۀ ما در این عوالم برویم. آخرت، یک نگاه، فرهنگ و سیستم است. اگر آخرت را باور داریم، چرا اینقدر زود ناامید میشویم؟ مگر خدا نداریم؟! او که هر روز برایش نماز میخوانیم، در میدان ابتلا کجا میرود؟ چرا راضی نیستیم و صبر و تحمل نداریم؟ از بس آثار را از علل و اسباب مادی دیدهایم، همیشه منتظریم عاملی در ماده پیدا شود و کارمان را درست کند. درحالیکه اگر نگاهمان به آخرت و معنا برگردد، میبینیم که کارها بدون سبب مادی درست میشود. نه اینکه حتماً باب میل ما شود؛ اما هرچه شود، برایمان نشاطآور است؛ چون میدانیم خدا عاشق بندگانش است و هرچه حکم کند، خیر و صلاح آنهاست.
"...تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ."[6]
شما متاع دنیا را میخواهید و خدا آخرت را میخواهد و او عزیز و حکیم است.
شما اسباب مادی را میبینید و منفعل میشوید؛ اما خدا در بطن این اسباب، با معنا کار میکند. او را ببینید.
"مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ."[7]
هرکس زراعت آخرت را بخواهد، برایش برکت و افزونی میدهیم و هرکس زراعت دنیا را بخواهد، قدری از آن را به او میدهیم، اما بهره و نصیبی در آخرت ندارد.
آنکه آخرت را بخواهد و همه چیز را در زمین آخرت بکارد، خدا محصولش را افزایش میدهد و همه چیز از غیب برایش میرسد. اما آنکه در دنیا بکارد، تنها جزیی از دنیا به او میرسد و در آخرت هم هیچ ندارد؛ یعنی از عوامل معنا تأثیر نمیگیرد و آنها را کنار گذاشته، دنبال اسباب نازل دنیا میرود. دنیا استعداد است و فینفسه ثمر ندارد؛ برخلاف آخرت که فعلیت است و پرثمر. اما او چون آخرت و عالم معنا را نمیبیند و یقین ندارد و در عوض، افراد و اسباب مادی را میبیند، کار را به دست آنها میدهد و آنها نیز که دستشان کوتاه است، نمیتوانند او را به نتیجهای برسانند. حال آنکه اگر بذرش را در آخرت میکاشت، همین جا همین الآن، پیوسته فیض و ثمر میگرفت.
رسولاکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید:
"أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا عَرَضٌ حَاضِرٌ، يَأْكُلُ مِنْهُ الْبَرُّ وَ الْفَاجِرُ؛ وَ الْآخِرَةَ وَعْدٌ صَادِقٌ، يَحْكُمُ فِيهَا مَلِكٌ عَادِلٌ قَادِرٌ."[8]
آگاه باشید؛ همانا دنیا متاعی آماده است که خوب و بد از آن میخورند و آخرت، وعدۀ راستینی است که فرمانروایی عادل و توانا در آن، حکم میکند.
حضرت علی(علیهالسلام) نیز در خطبۀ 28 نهجالبلاغه میفرماید:
"فَإِنَّ الدُّنْيَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ."
همانا دنیا پشت کرده و اعلام وداع نموده و آخرت، روی آورده و از راه رسیده است.
دنیا از وقتی آمده، خداحافظی کرده و خوشی و ناخوشیاش به چشم بر هم زدنی تمام میشود. پس فنایش را ببینیم و هیچ چیز را برای خود، دوست نداریم. دنیا همه چیزش میرود؛ ولی ما هستیم و میمانیم. منتها اگر دل به دنیا داده باشیم، مدام در فکر «چه شد و چه خواهد شد» هستیم و هستیمان میشود حسرت و افسوسِ از دست رفتهها، نگرانیِ از دست دادنِ داشتهها و ترس از مرگ و پایان دنیا. اما اگر اهل آخرت و سبقت در خیر و معنا باشیم، آرامیم.
حضرت در خطبۀ 114 هم فرمودهاند:
"كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الدُّنْيَا، سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الْآخِرَةِ، عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ؛ فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعِ."
هرچیز از دنیا، شنیدنش از دیدنش بزرگتر است و هرچیز از آخرت، دیدنش از شنیدنش؛ پس باید شنیدن، شما را از دیدن، کفایت کند.
آنچه دربارۀ دنیا به گوش میرسد، چنان جذّابیتی دارد که آرزو میکنی آن را داشته باشی؛ اما همین که به آن رسیدی، میبینی چندان آش دهانسوزی هم نبود و حتی خارهایی داشت که آزارت میداد. برخلاف دنیا، وقتی به آخرت برسی، میبینی چقدر شیرینتر و لذیذتر از آن است که شنیدهای. پس در دنیا به شنیدنش بسنده کن و نخواه که همه چیز را داشته باشی؛ در آخرت هم به محض اینکه شنیدی، بدان چه عالمی در انتظارت است و به سویش شتاب کن.
ما در دنیا مسافریم و منزل به منزل پیش میرویم: نطفه، جنین، نوزاد، کودک، نوجوان، جوان و...؛ همه میگذرد تا پیر میشویم و از دنیا میرویم. اما در وجودمان میمانیم و آنوقت باید ببینیم که از دیدنیها و شنیدنیها چه در جانمان داریم؛ که همان، آخرت ماست. ما مدام دنبال شنیدنیهای دنیا رفتهایم و وقتی آنها را دیدهایم، خیلی زود از دستمان رفتهاند و در وجودمان بهرهای از آنها نمانده است. از آخرت هم مشتی شنیدنی داریم که ندیدهایم و گذاشتهایم فردا ببینیم؛ غافل از اینکه فردا، همین جا در وجود ماست، ولی ما از دیدن آن کور شدهایم!
خیر، یک نگاه و بینش درونی است؛ حرف و شعار هم نیست، عینیت است؛ یعنی در همین دنیا، در آخرت زندگی کردن. پس چرا ما سر عقل نمیآییم؟ چرا دست از صورت برنمیداریم و به معنا نمیرویم؟
حضرت علی(علیهالسلام) همچنین میفرماید:
"الدُّنْيَا مُنْيَةُ الْأَشْقِيَاءِ و الْآخِرَةُ فَوْزُ السُّعَدَاءِ."[9]
دنیا آرزوی اهل شقاوت است و آخرت، رستگاری اهل سعادت.
"مَنْ حَرَصَ عَلَى الدُّنْيَا هَلَكَ وَ مَنْ حَرَصَ عَلَى الْآخِرَةِ مَلَكَ."[10]
هرکه بر دنیا حرص ورزد، هلاک میشود و هرکه بر آخرت حریص باشد، مالک میگردد.
اما به هر حال "إِنَّكُمْ إِلَى الْآخِرَةِ صَائِرُونَ وَ عَلَى اللَّهِ مُعْرَضُونَ."[11]
شما به سوی آخرت، تحول پیدا میکنید و بر خدا عرضه میگردید.
پس "عَلَيْكَ بِالْآخِرَةِ تَأْتِكَ الدُّنْيَا صَاغِرَةً."[12]
در پی آخرت باش، تا دنیا همه چیزش برایت کوچک شود.
و "أَعْرِضُوا عَنْ كُلِّ عَمَلٍ بِكُمْ غِنًى عَنْهُ وَ اشْغَلُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ أَمْرِ الْآخِرَةِ بِمَا لَا بُدَّ لَكُمْ مِنْهُ."[13]
از هر کاری که به آن نیاز ندارید، روی گردانید و نفس خود را به امر آخرت مشغول کنید که گریزی از آن ندارید و باید تا ابد در آن زندگی کنید.
"فَاجْعَلُوا عِبَادَ اللَّهِ اجْتِهَادَكُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا التَّزَوُّدَ مِنْ يَوْمِهَا الْقَصِيرِ لِيَوْمِ الْآخِرَةِ الطَّوِيلِ- فَإِنَّهَا دَارُ عَمَلٍ وَ الْآخِرَةَ دَارُ الْقَرَارِ وَ الْجَزَاءِ فَتَجَافَوْا عَنْهَا."[14]
پس ای بندگان خدا، در این دنیا، تلاش خود را در توشهبرداری از این دورۀ کوتاه برای دورۀ طولانی آخرت به کار گیرید؛ که همانا دنیا سرای عمل است و آخرت، سرای قرار و جزا؛ پس، از دنیا خالی شوید.
دنیا وسیله است برای اینکه به معنا برویم؛ ولی ما آن را اصل قرار دادهایم و برایش زحمت کشیدهایم. لذا به جای اینکه از تمام لحظات برای حرکت به عمق و معنای دنیا بهره بگیریم، زندگیمان شده غصه و حسرت گذشته و ترس و نگرانی آینده. اما واقعاً مگر از مورچه کمتریم که در تابستان، تلاش میکند تا برای زمستان طولانی آذوقه جمع نماید؟
[1]- سورۀ بقره، آیۀ 148.
[2]- سورۀ مائده، آیۀ 48.
[3]- سورۀ یوسف، آیۀ 39.
[4]- سورۀ طه، آیۀ 73.
[5]- سورۀ بقره، آیات 2 تا 4.
[6]- سورۀ انفال، آیۀ 67.
[7]- سورۀ شوری، آیۀ 20.
[8]- بحارالأنوار، ج74، ص189.
[9]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم،ص142و ص144.
[10]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم،ص294 وص144.
[11]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص145.
[12]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص144.
[13]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص477.
[14]- الكافی، ج8، ص174.
نظرات کاربران