(خلاصۀ جلسۀ دهم)
آرامش پایدار
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر مشهد، 17 ذیالقعده 1437)
گفتیم خیر، مساوی و مساوق(پیشبرنده به سوی) معنویت و آخرت است که نصیب اهل تقوا میشود و امروز تنها راه نجات ما این است که حقیقت دینداری را در عالم معنا پیدا کنیم. در ادامه، حدیث دیگری دربارۀ دنیا و آخرت میخوانیم تا با نگاهی که به ما میدهد، سبک زندگی عملی خود را تنظیم کنیم.
حضرت امام حسن(علیهالسلام) میفرماید:
"اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً."[1]
برای دنیایت چنان کار کن که گویی تا ابد، زندهای؛ و برای آخرتت، چنان که گویی فردا میمیری!
یعنی در کار دنیا عجله نکن و بدان که زیاد فرصت داری. وظیفهات را انجام بده؛ اما حرص و جوش هیچ چیز را نخور که زود ردیف شود. امروز نشد، فردا وقت هست؛ بیماری که امروز درمان نشد، هنوز راهها و فرصتهای بسیاری دارد؛ مشکلی که امروز حل نشد، ممکن است روز دیگر و از راه دیگر حل شود. دنیا همین است؛ بالأخره تمام میشود. پس برنامۀ زندگیات را طوری تنظیم کن که در آرامش پایدار باشی؛ نه اینکه با هر تغییر و کم و زیاد، مضطرب شوی.
لذت دنیا هم هرچه باشد، ناپایدار است و نمیماند. اما انسان، زندگی و لذت پایدار میخواهد. اغلب زندگیهای امروز که همه چیزشان با اضطراب است و برای تحصیل، ازدواج، خانه خریدن، مهمانی گرفتن، خواستگاری و همه کاری دلشوره دارند، عیش ابد نیست. عیش ابد، لازمهاش آرامش است. اگر در همه چیز، عمق و حقیقتش را ببینیم که همان آخرت است و با این معارف سیر کنیم، میتوانیم در دنیا چنان زندگی کنیم که حتی با غذا خوردن هم عیش ابد داشته باشیم و آرامش و زیبایی آخرت و ابدیت را با لحظهلحظۀ حیات دنیا بچشیم. در عالم بیرون و فعل، وظیفهمان را انجام دهیم؛ اما در درون، رها باشیم و وجودمان در آخرت و معنا زندگی کند.
به راستی چرا تا مشکلی پیش میآید، از پا میافتیم و اینقدر زود ناامید میشویم؟ دنیا فراز و نشیب بسیار دارد. باید صبر و حلم و متانت داشته باشیم و جزع و فزع نکنیم. تا دری به تخته میخورد، فکر نکنیم همه چیز تمام شده است. دنیا را راحت بگیریم و با اندیشه و توکل، آرام شویم. فرصت، بسیار است؛ وظیفهمان را انجام دهیم و کار را به خدا بسپاریم. نه اینکه از ترسِ از دست دادن، تمام عمر و انرژی و فکر خود را برای دنیا بگذاریم.
برعکس برای آخرت باید شتاب کنیم و هر لحظه را غنیمت بشمریم؛ چون هر لحظۀ ما، ابدیتمان را میسازد و ما برای استفاده از آن لحظه، فرصت دیگری نداریم. پس همواره خود را در آخرت ببینیم و در آن سبقت بگیریم. عمیق به آن بیندیشیم و جدّیاش تلقّی کنیم. اگر تصمیم به کار خیری گرفتیم، معطل نکنیم و زود انجامش دهیم. کار امروز را به فردا نیندازیم؛ چون هرلحظه ممکن است فریب شیطان را بخوریم و پشیمان شویم. اصلاً شاید مرگ در انتظارمان باشد و دیگر وقتی نداشته باشیم.
پس معنای حدیث بالا، این نیست که برای دنیایمان آنقدر جمع کنیم که گویی قرار است تا ابد بمانیم! این معنی با فرهنگ قرآن و سیرۀ معصومین(علیهمالسلام) نمیسازد. از سوی دیگر، دور دیدن آخرت و به تأخیر انداختن توبه نیز از وسوسههای شیطان است. متأسفانه ما عمر و انرژی خود را از دست میدهیم، بی آنکه برای ابدیتمان کاری کنیم؛ چون طرز فکر و اندیشهمان مطابق این حدیث نیست. باید نگاهمان را به سوی آخرت برگردانیم و سیستم زندگی و حبّ و بغضمان را آخرتی کنیم. برای امر آخرت، حریص باشیم و لحظهای آرام نگیریم.
حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید:
"كُنْ فِي الدُّنْيَا بِبَدَنِكَ وَ فِي الْآخِرَةِ بِقَلْبِكَ وَ عَمَلِكَ."[2]
در دنیا با بدنت باش و در آخرت با قلبت و عملت.
اولیاء خدا حتی در خواب هم که چشمشان میخوابد، قلبشان بیدار است. ولی ما اصلاً نمیتوانیم این دو رتبۀ وجودمان را از هم تشخیص دهیم! تمام قلبمان اسیر بدنمان شده و به دنیا چسبیده؛ طوری که حتی در حال نماز هم قلبمان در آخرت نیست. در زیارت هم که امری معنوی و آخرتی است، قلبمان در بدن و دنیاست و اگر کسی به ما تنه بزند یا روی جانمازمان پا بگذارد، به هم میریزیم و داد و دعوا میکنیم! ناراحتی و خوشحالی بدن، قلبمان را ناراحت و خوشحال میکند و سختی و آسانی دنیا، قلبمان را به اضطراب میاندازد و تنگ میکند؛ حال آنکه پیامدهای ماده نباید در قلب تأثیر بگذارد و به آن، رنگ دهد. آخر، قلبی که این همه مشغول و متأثر از دنیا باشد، کجا وقت میکند به آخرتش بپردازد؟
اینگونه است که هرچه دست و پا میزنیم، نمیتوانیم خدا را در وجودمان پیدا کنیم! او به ما نزدیک است؛ ولی ما از بس به ماده اصال دادهایم، نمیبینیمش. اگر قلبمان در آخرت باشد، همواره او را مییابیم و هرچه به جسم و دنیایمان لطمه بخورد، از او غافل نمیشویم. این، فرهنگ معنویت است که باید بر دینداری ما حاکم باشد.
به فرمایش حضرت علی(علیهالسلام): "كَيْفَ يَعْمَلُ لِلْآخِرَةِ، الْمَشْغُولُ بِالدُّنْيَا"[3]؛ آنکه مشغول دنیاست، چگونه میتواند به آخرت بپردازد؟ به ویژه در دنیای امروز که حق، حجب بسیار غلیظی گرفته و حتی در اماکن مذهبی، ظواهر و فرعیات است که نمود دارد. در این دنیای بیرونی، اگر درون فرد هم دنیایی باشد، قطعاً نمیتواند آخرت را ببیند. باید افکار خود را عوض کند. دنیا را داشته باشد، اما بیخیالش باشد؛ شد، شد، نشد، نشد! باطن همه چیز، آخرت است و اگر توجه و اشتغالش را از دنیا بردارد، چیزی جز آخرت نمیماند که به آن بپردازد.
اما متأسفانه بسیار اندکاند کسانی که به عالم آخرت و معنا وارد میشوند. حتی ما که اهل نماز و روزهایم، ولی نگران نماز و روزۀ قضایمان نیستیم و فکر میکنیم حالا وقت هست، آخرت را جدی نگرفتهایم. اگر نگرشمان به عالم معنا بود، بیش از آنکه نگران غذا پختن باشیم، به فکر اعمال قضایمان بودیم. میدیدیم که نماز قضا با نماز ادا، فرقی از نظر واجب بودن ندارد و نباید در به جا آوردن آن تأخیر کنیم و آن را به فردا و پسفردا یا حتی به بازماندگانمان پس از مرگ موکول نماییم؛ که تازه اگر هم آنان تمام قضای ما را جبران کنند، جای یک رکعت را که خودمان بخوانیم، نمیگیرد.
ما کجاییم؟ چرا همه چیز را برای فردا و فرداها گذاشتهایم؟ اگر صبح تا شب، خود را در عالم معنا ببینیم، معنا آنقدر برایمان مهم میشود که وقتی مرتکب کوچکترین خطایی شویم، سریعاً میخواهیم آن را پاک کنیم. مثلاً اگر کسی را رنجاندیم، زود از دلش درمیآوریم و حساب و کتاب بیهوده نمیکنیم. این یعنی در آخرت و معنا زندگی کردن؛ و هیچ بینشی جز این نمیتواند ما را از بلاهای آخرالزمان نجات دهد. این نگاه آخرتی، کار دنیایمان را هم درست میکند و موجب میشود علل و اسبابی به دادمان برسند که فکرش را هم نمیکنیم؛ به بیان قرآن: "...مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ..."[4]؛ هرکس تقوا پیشه کند، خدا برایش راه برونرفت میگذارد و از جایی که فکرش را نمیکند، به او روزی میرساند. پس اگر هم خواست خدا در دنیا مطابق میل او نشد، میداند که خیر است.
حضرت علی(علیهالسلام) در روایت دیگری میفرماید:
"لَايَنْفَعُ الْعَمَلُ لِلْآخِرَةِ مَعَ الرَّغْبَةِ فِي الدُّنْيَا."[5]
عمل برای آخرت، با رغبت در دنیا، سود نمیبخشد.
آنکه قلبش در نگرانی و اضطراب و دغدغۀ دنیاست، هرچه هم نماز بخواند و عبادت کند، سود چندانی برایش ندارد. کسی که بعد از سالها نماز خواندن، هنوز دریادل نشده، آرامش ندارد، روحش رها نیست، از همه طمع و توقع دارد، حسّاس است، حرف دیگران به او برمیخورد و...، معلوم است از نمازش تأثیر نگرفته است! آنکه دریا شده باشد، هرچه آلودگی در او بریزند، ناپاک نمیشود؛ بلکه آنها را هم به لؤلؤ و مرجان تبدیل میکند. لذا آنقدر که نگران کردههای خویش است، به داشتن و نداشتنها و حرف و نظر دیگران کار ندارد.
امام صادق(علیهالسلام) میفرماید:
"مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ، جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ شَتَّتَ أَمْرَهُ وَ لَمْ يَنَلْ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ؛ وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الْآخِرَةُ أَكْبَرُ هَمِّهِ، جَعَلَ اللَّهُ الْغِنَى فِي قَلْبِهِ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ."[6]
هرکس صبح و شام کند و دنیا بزرگترین دغدغهاش باشد، خداوند فقر را مقابل چشمش قرار میدهد و کارش را پراکنده میکند و به هر حال از دنیا جز آنچه خدا برایش تقسیم کرده، به او نمیرسد. اما هرکس صبح و شام کند و آخرت، بزرگترین دغدغهاش باشد، خداوند غنا را در قلبش مینشاند و امرش را جمع و جور میکند.
امروز اصلیترین دغدغۀ آخرتی، غیبت امام زمان(عجّلاللهفرجه) است. واقعاً ما چطور عادی زندگی میکنیم، وقتی اماممان نیست؟ نگوییم بالأخره خودش میآید! هر روز صبح که برمیخیزیم، نگران این باشیم که اماممان امروز هم نیامد! به این بیندیشیم که چه کنیم تا باب آخرت باز شود. هرلحظه دنبال روزنهای باشیم که قدمی برای تعحیل در فرج و ظهور امام برداریم و کار فردایش را به امروز بیندازیم. اگر اینگونه بودیم، قلبمان غنی میشود و احساس نیاز به دنیا پیدا نمیکنیم. لذا دنیا هم به پایمان میریزد، ولی ما توجه نداریم و از حضور حق، غافل نمیشویم.
اینکه روایت میفرماید خدا کار اهل آخرت را درست میکند، منظور این نیست که تمام مشکلات آنان رفع میشود. بلکه مشکلات هست؛ اما آنان در عالم وحدتاند و در کثرات دنیا گیر نمیکنند. وظیفهشان را انجام میدهند و با عشق و مناجات، دلشان آرام میگیرد؛ خیالشان هم راحت است که همه چیز درست میشود.
برخلاف اینان، انسان بخیل و دنیادار، هرچه به دست آورد، قانع نیست. دنیا از او متنفر است و هرچه هم به او بدهد، دلش را در نگرانی میگذارد! لذا کارهایش به هم ریخته میشود و با دیگران هم نمیتواند روابط درستی برقرار کند. اما با این همه و علیرغم تلاشش برای دنیا، چیزی بیشتر از آنچه خدا روزیاش کرده، نصیبش نمیشود.
"تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ."[7]
آن دار آخرت را برای کسانی قرار دادیم که در زمین، برتری و فساد نمیجویند؛ و عاقبت از آنِ متقین است.
آخرت، زمان و مکانی پس از مرگ نیست؛ همین جاست. نگاه و عالمی در درون است که انسانیت و بقای ما به آن است. طبق این آیه، کسانی به آخرت وجودشان راه مییابند که همّ و غمشان دنیا نباشد و برای رسیدن به آن، فساد نکنند. درواقع مرز سعادت و شقاوت انسان، همین گرایش به آخرت و معنویت، و دنیاگرایی است. دنیاگرایی هم داشتن نیست؛ این است که التذاذات بدن را به روح ندهیم و بگذاریم روح از عالم خودش لذت ببرد.
امروز علوم و صنایع بشری بسیار پیشرفت کرده و همین پیشرفت، دردهای عمیقی برای جسم و جان انسان به بار آورده است. ما امروز راحتی و رفاه دنیا را با درون پر از آتشش به خوبی لمس میکنیم. زندگیها آسان و مجلّل شده؛ اما ارتباط انسان با خدا، با خودش و با طبیعت، به سردی و بیروحی گراییده؛ روابط خانوادگی و اجتماعی نیز گسسته شده است. در خانه، هرکس اتاقی جداگانه دارد و زمانش را در آن میگذرد. تفرقه، دوری و عدم محبت و احترام، جهنمی است که امکانات امروز برای بشر به ارمغان آورده است. بگذریم از انواع فقر و فساد، تراکم ثروت و قدرت، گرسنگی، خودفروشی، فریب، خیانت، ارزشهای بیمعنی به حیوانات دادن و ارزش نگذاشتن برای کرامت انسانی.
دنیایی که غرب امروز برای بشر ساخته، در یک کلام، بردگی متمدن است! این فرهنگ، اندیشۀ انسان را به تمامی گرفته و او را چنان به دنیا و تلاش برای کسب آن مشغول کرده، که دیگر هیچ فرصتی برای پرداختن به خود نداشته باشد. با این بیهویتی، انسان اگر در دنیا باشد، کارش به کفر میکشد و اگر در دین باشد، "هَباءً مَنْثُوراً"[8] و "وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ"[9] میشود. اگر هم هنوز در ایران و برخی نقاط دیگر جهان، خبری از انسانیت و معنا هست و هنوز افرادی بدون سودجویی شخصی دنبال حقیقتاند، از برکات و آثار معنوی مجاهدانِ طول تاریخ است که در گمنامی، همه چیزشان را برای آخرت خود و دیگران فانی کردند.
امروز ما بیشتر از هر زمانی به معرفت نیاز داریم. عمل به فروع، تعبدی است و شروعش معرفت نمیخواهد. اما در اصول، تعبد و تقلید نیست؛ معرفت لازم است. باید خدا، نبوت، امامت و معاد را پیدا کنیم. برای تربیت فرزندانمان نیز پیش و بیش از تمرکز و تعصب در ظاهر دین، باید آنان را به این عالم وارد کنیم تا زیبایی معنا و حقیقت را بچشند. آنوقت خودشان سراغ ظواهر و فروع هم میروند و با شوق و معرفت، عمل میکنند.
در طول تاریخ، هرجا که انسان از معنا گسسته، توجهش به دنیا و ناسوت بیشتر شده است؛ و بالعکس. ما هم همینیم. هرجا که از حقیقت فعل خیرمان غافلیم و آثارش را نمیگیریم، باید بدانیم گرایشمان ناسوتی است و با اینکه فعلمان معنوی است، معنا را نمیچشیم و به عالمش وارد نمیشویم؛ یعنی در همان معنا، نگران دنیاییم و درواقع نگاهمان به دنیا و آخرت، نادرست است. مثلاً اگر در نماز حضور قلب نداریم، فکر نکنیم به خدا و نماز، معتقد نیستیم؛ دلیلش گرایشمان به ناسوت و حبّ و بغضهای ناسوتی است.
باید بیدار شویم؛ روح را زنده کنیم تا بدنمان هم قوی و فعال شود. اگر عشق به معنا، ربّانی شدن و داشتنهای الهی، وجودمان را فرا گیرد، جسممان هم انرژی میگیرد و برای خدمت به عالم معنا قدرت پیدا میکند. اصلاً فلسفۀ مصلح و منجی، همین است. او میآید تا انسان را از دنیا و ماده به عالم معنا وارد کند تا به ساخت غیب وجودش که همان خیر است، متوجه شود. به فرمایش قرآن: "بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ..."[10].
[1]- بحارالأنوار، ج44، ص139.
[2]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص145.
[3]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص141.
[4]- سورۀ طلاق، آیات 2 و 3.
[5]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص141.
[6]- الكافی، ج2، ص319.
[7]- سورۀ قصص، آیۀ 83.
[8]- سورۀ فرقان، آیۀ 23 : غبار پراکنده!
[9]- سورۀ ماعون، آیۀ 4 : وای بر نمازگزاران!
[10]- سورۀ هود، آیۀ 86 : بقیةالله برای شما خیر است، اگر ایمان دارید.
نظرات کاربران