(خلاصۀ جلسۀ سیزدهم)
دنیای خیر
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر مشهد، 20 ذیالقعده 1437)
گفتیم خیر، آخرت است و دنیا تنها اگر در مسیر آخرت باشد، خیر میشود. پس همۀ موهبتهای الهی، براساس اینکه در مسیر ماده یا معنا قرار گیرند، میتوانند مصداق دنیا یا مصداق خیر باشند و مانع یا عامل حرکت معنوی انسان و باز شدن دریچههای خیر برای صعود او شوند. به عنوان مثال، علم، قدرت، سیاست و آزادی، رابطۀ مستقیم با دنیا دارند؛ منتها همه در معنا و جایگاه حقیقی خود، عنداللّهی و عین خیر هستند و میتوانند انسان را بالا ببرند.
اما متأسفانه اغلب این امور، انسان را به اشتغال به دنیا محکوم میکنند؛ چه در بُعد فردی و چه اجتماعی. انسان تا چیزی ندارد، حواسش به عالم معنا هست؛ اما همین که صاحب قدرت و امکانات شد، خودبهخود از معنا فاصله میگیرد. به فرمایش قرآن: "إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغی. أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی"[1]؛ همانا انسان به محض اینکه خود را بینیاز ببیند، طغیان میکند. تا وقتی مال و مقام ندارد، با اطرافیان، مهربان و راحت و ساده است. اما تا به جایگاهی برسد، شخصیتش عوض میشود و نمیتواند این ارتباطات را حفظ کند. تا اهل علم نشده، راحت پای درس استادان مینشیند و میآموزد؛ اما همین که عالم و سخنران شد، دیگر نمیتواند از کسی حرف بشنود.
این، مسئلهای است که ما در جریان انقلاب و دفاع مقدس، زیاد دیدهایم. خیلی از معتقدان وقتی رئیس شدند، از معنا بریدند و مردم را پایینتر از خود دیدند. این، عاقبت همۀ داراییها و امکانات در دنیاست؛ مگر برای کسانی که اینها را در جنبۀ معنوی به کار گیرند. مانند انبیاء و اولیاء الهی که حتی وقتی علم و قدرت و مال داشتند، فقر و نیاز خود به معنا و باطن را از یاد نمیبردند و خود را برتر از مردم نمیدیدند.
پس گاه واقعاً باید به برخی نداشتههایمان شاکر باشیم؛ که اگر داشتیم، معلوم نبود چقدر طغیان کنیم، به انحراف بیفتیم و با توجیه شرعی، نیاز خود به عالم معنا را از یاد ببریم. امکانات پیشرفته، ما را از تمرکز در عالم وحدت جدا میکند و به هزار سو میکشاند؛ مگر معرفتمان چنان بالا باشد، که تحت تأثیر امکانات قرار نگیریم. وگرنه قطعاً سلطه و استکبار میآورد؛ تا جایی که دایرۀ اختیار ما، «هرچه دلم بخواهد» میشود، اگرچه دلخواهمان به ضرر دیگران باشد.
به طور کلی هرگاه به سبب ابزاری که در دست ماست، شأن و قدرتی برای خود قائل شویم، حتماً کارمان بوی استکبار میدهد و به استثمار و قلدری میکشد؛ حال آنکه هیچکس حق ندارد به خاطر شئونش، بر دیگران مسلط شود و زور بگوید. اوج این استکبار، آمریکاست که با به دست آوردن تمام امکانات، به اوج قدرت رسیده و تمام جهان را استثمار میکند؛ یعنی همه را در جهت منافع خود به کار میگیرد. او ابرقدرت است؛ ولی ما هم در محدودۀ قدرت خود، استکبار داریم. اگر مادریم، نسبت به فرزندمان؛ اگر معلمیم، نسبت به شاگردمان و... .
این از ظرایف معنویت است که به آن توجه نداریم. اولیاء چون آخرت را میبینند، اگر هم دنیا همه چیز را به پایشان بریزد، بیاختیار نمیشوند و جز در مسیر ظهور دین و رضای خدا کاری نمیکنند؛ چون معنویت دارند و معنویت، مهارکنندۀ نفس انسان و تمام امتیازهای ناسوتی و وجودی است و اجازه نمیدهد او از امکانات، هرطور که میخواهد، استفاده کند. به عنوان مثال، وقتی حضرت علی(علیهالسلام) خلیفه شد و بیتالمال به دستش افتاد، میتوانست در آن دست ببرد؛ اما هرگز سود شخصی نبرد و حتی وقتی برادر نابینایش عقیل از او کمک خواست، ذرهای بیشتر از حقّش به او نداد. او، هم عطایش و هم منعش، براساس حق بود. اما آنکه استکبار دارد، چه ببخشد و چه منع کند، براساس نفع شخصیاش است؛ یعنی حساب میکند که با کدام، بیشتر میتواند طرف مقابل را به استثمار بکشد و از او نفع ببرد!
معنویت، گرداندن دل از امکانات، با تهذیب نفس و محاسبۀ اخروی در این است که آیا خدا میخواهد یا نمیخواهد. وقتی هرکس قدرت و امکاناتش را با این فرهنگ محاسبه کرد، نه تنها افراد، بلکه جامعه رو به کمال و عدالت میرود. پس تا جایی که در حوزۀ مسئولیت ماست، این فرهنگ را به دیگران و به ویژه فرزندانمان ارائه کنیم. اگر از پسِ همه برنمیآییم، لااقل ما مستکبر نشویم؛ حتی اگر دنیایمان ضرر ببیند. شاید کم بیاوریم؛ اما اگر این سختی را نپذیریم و فقط به ظاهر بپردازیم، تلاشمان نتیجۀ مؤثر و ماندگار ندارد، نه در خودمان و نه در فرزندان و اطرافیانمان.
اینها فرهنگ دین و فطرت ماست که باید در قدم به قدم زندگی عملیمان مؤثر باشد. ولی اغلب ما با اینکه جامعه و عمل دینی داریم، فرهنگ دینی نداریم! امام خمینی(قدّسسرّه) به تبعیت از معصومین(علیهمالسلام) مصداق کامل این فرهنگ بود که همه کارش برای خدا بود، چه جنگ و چه صلح، چه خشم و چه عطوفت. اصلاً چنان بود که حق برایش تصمیم میگرفت؛ چون از ابتدا هر امکاناتی به دستش رسید، خود را کنار کشید و خدا را به میان آورد. امکانات را کنار نگذاشت، بلکه خود را کنار کشید؛ بر خلاف صوفیه که ابزار و امکانات را کنار میگذارند و خودیهایشان قوی میشود.
آری؛ قرار نیست هیچ چیز نداشته باشیم. نه افراط، نه تفریط؛ هرچه خدا میخواهد، باید بگیریم؛ نگوییم: قابل نیستم! اما فقط برای حق بگیریم و در جهت خدمت به آرمانهای بشری به کار بریم. مال و مقام بخواهیم، اما نه برای نفع خود و بالا بردن شأنمان؛ بلکه تا دین خدا را یاری کنیم و اهداف الهی را در ناسوت به ظهور رسانیم. برای حفظ امکانات هم تلاش کنیم تا از دست نرود. حتی اگر دیگران گفتند: این، وابستگی به دنیاست، سست نشویم و عقربۀ وجودمان را با خدا تنظیم کنیم، نه با حرف و نظر دیگران.
درواقع تهذیب نفس، منشأ اصلی معنویت است که به قدرت، علم، ثروت و همه چیز در دنیا، جهت الهی میدهد. امام خمینی(قدّسسرّه) در این باره میفرماید: «قدرت، خودش کمال است. خدای تبارک و تعالی قادر است. لکن چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد، همين کمال را به فساد میکشانند. دنيا امروز گرفتار اين است که قدرت در دست اشخاصی است که از انسانيت، بهره ندارند. ابرقدرتها، قدرتهای بزرگ، جز فکر اضافه کردن قدرت خود و پايمال کردن مظلومان، هيچ فکری ندارند. کسانی هم که پيوسته به آنها هستند، چون سنخ ذاتشان همان است، نظير آنها عمل میکنند. قدرت اگر در دست انسان کامل باشد، کمال برای ملتها ايجاد میکند. اگر قدرت در دست انبياء باشد، اولياء باشد، باعث میشود سلامت و کمال در جهان تحقق پيدا کند؛ و چنانچه در دست زورمندانی باشد که عاقل نيستند، مهذّب نيستند، مصيبت بار میآورد.»[2]
قدرت درست، در خانواده، محله، جامعه و جهان، صلح و دوستی برقرار میکند؛ درنتیجه زمینه برای ظهور قدرتمند حققی یعنی حضرت حجت(عجّلاللهفرجه) آماده میشود. اما قدرت منقطع از معنویت، نیاز بشر را تأمین نمیکند؛ بلکه میشود بردگی متمدن و استکبار و استثمار.
امام راحل(قدّسسرّه) همچنین دربارۀ سیاست غلط و بی معنویت میفرماید:
«اينکه در روايت هست: "إذا فَسَدَ العالِمُ، فَسَدَ العالَم"، مصداق بالاترش همينها هستند که علمای سياست هستند، فاسد هستند، عالم را به فساد کشاندند. الآن عالم برای خاطر دانشمندان به فساد کشيده شده؛ آن دانشمندانی که سلاحهای کوبنده درست میکنند. آن دانشمندان سياستی که اعوجاج دارند و اين سلاحها را به کار میبرند... . دنيا را اين هوای نفس دارد از بين میبرد. هوای نفس است که وادار میکند اينها برای اينکه چهار روز زندگی مرفّه به خيال خودشان بکنند، ملتهایشان را اينطور تحت ستم قرار دهند.»[3]
در تمام علوم، همین است. برخی علما، معلمان و مربّیان با هم اختلاف دارند و نمیتوانند یکپارچه شوند؛ چون هرکس در زاویۀ خود، علم و شریعت را گرفته و به جامعیت معنا نپرداخته است. امام(قدّسسرّه) در اینباره میفرماید:
«آيا از اين تربيت علمی فقط، منهای تربيتهای روحی و پرورش معنوی، چه حاصل میشود برای کشورشان؟ و چه حاصل میشود برای اسلام عزيز؟ و چه حاصل میشود برای مردم، ملت؟ علم حاصل شد؛ اما اگر تربيت معنوی نباشد پهلوی علم، و پرورش روحی نباشد، چهبسا -و بسيار هم شده که- همين علم، مايۀ فساد شده است.»[4]
شهید مطهری نیز مینویسد: «امروز غالباً دریافتهاند که سیانتیسم (علمگرایی محض) و تربیت علمی خالص، از ساختن انسانِ تمام، ناتوان است. تربیت علمی خالص، نیمهانسان میسازد، نه انسان تمام. محصول این تربیت، مادۀ خام انسان است، نه انسان ساختهشده. انسان توانا و قدرتمند میسازد، نه انسان بافضیلت. انسان تکساحتی میسازد[5]، نه انسان چندساحتی.»[6]
ساحت انسان، بیکران است و همۀ زوایا را با وحدت حق و برای خدا دارد. اما علم غرب، او را محدود میکند تا هیچ چیز را جز خواست خودش نپذیرد و همواره طبق آنچه خودش میخواهد، عمل نماید. وقتی همه همین باشند، جامعه پر از جنگ و نزاع میشود و خلأ آرمانی، آن را تهدید میکند. البته سیر هستی، رو به افول دنیامداری و ظهور معنا میرود. اما اگر امروز به آرمان معنویت نرسیم، پوچگرا میشویم و افول ابرقدرتها، ما را نیز آفل میکند. ساحت اسلام، گسترده است. نباید در زاویۀ یک فرع بایستیم و محدود شویم. باید دایرۀ کلی را بگیریم و فقط خدا را ببینیم که "...لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى..."[7] است.
به همین ترتیب دربارۀ مال و ثروت هم چنین است. فقر از شیطان است و کسی نباید فقیر باشد. اما ثروتمند بودن برای خود نیز درست نیست؛ باید برای خدا باشد. هرچند همۀ ثروتمندان ظاهراً مثل هماند؛ اما در اصل، برخی برای خدا دارند و مصرف میکنند و برخی برای خود. در کل، همه چیز همین است و هرکس دنیا را برای خود بخواهد، بر دیگران استکبار میورزد تا به خوستهاش برسد. به فرمایش امام خمینی(قدّسسرّه): «اگر تمام انبياء جمع شوند در محلی، هيچ وقت با هم نزاع نمیکنند. اگر اولياء و انبياء را فرض کنيد الآن بيايند در دنيا، هيچ وقت با هم نزاع ندارند. برای اينکه نزاع، مال خودخواهی است و از نقطۀ نفس انسان پيدا میشود... . کسی که خدا را میخواهد، نزاع ندارد. همۀ نزاعها برای اين است که اين برای خودش چيزی میخواهد، آن هم برای خودش چيزی میخواهد؛ و اين دو خودها تزاحم میکنند. اين، قدرت را میخواهد مال خودش باشد؛ آن هم قدرت را میخواهد مال خودش باشد. تزاحم میکنند؛ جنگ درمیآيد.»[8]
انبیاء با هم اختلاف سلیقه و رتبه دارند، اما نزاع ندارند. برخلاف ما نمیتوانیم چند روز بدون جنگ و نزاع، با هم زندگی کنیم؛ چون هرکدام برای خود، چیزی میخواهیم و نمیتوانیم با هم به تفاهم برسیم. درنتیجه به جای اینکه در جمعهایمان نشاط و انرژی حاصل شود، آخرش به دلرنجی، توهین، قهر و کینه منجر میشود و دلها از هم فاصله میگیرد؛ حال آنکه با هم بودن، برای نزدیک شدن دلهاست.
دین برای همه است و همه در یک مرتبه نیستند. گاهی برای با هم بودن، باید از رتبۀ خود پایین بیاییم و با دیگری همراه شویم. فکر نکنیم خیلی کارها -البته نه حرام- به شأن عبادی ما نمیخورد! آنکه پایین است، نمیتواند با ما همراه شود. ما باید پایین برویم تا بتوانیم او را با خود بالا بکشیم. اگر هم میخواهیم با خدا خلوت کنیم، لازم نیست حتماً جلوی مردم باشد؛ شبها و ساعاتی که نسبت به دیگران وظیفه نداریم، وقت هست؛ میتوانیم جبران کنیم.
نتیجه آنکه معنویت، مهار نفس انسان است که تمام افکار و اخلاق و اعمال او را در راستای منافع دین و انسانیت جهت میدهد. آنچه برای انسان مفید است، همین معنویت است که او را با بال پیشرفت ابزاری پرواز میدهد. معیار سنجش معنویت و نیز شکست و پیروزی در هر کار هم نگاه ماست؛ اینکه منقطع از خود و وصل به خدا زندگی کنیم یا برعکس. پس حتی وقتی میبینیم آبرویمان دارد میرود یا مال و مقام و عزیزی را از دست میدهیم، باید خدا را پیدا کنیم و به او وصل باشیم؛ یعنی منافع و ارزشهای الهی را بر محدودۀ جزیی خود ترجیح دهیم و همه چیزمان را فدای دین کنیم.
[1]- سورۀ علق، آیات 6 و 7.
[2]- صحيفه امام(قدّسسرّه)، ج18، ص206.
[3]- صحيفۀ امام(قدّسسرّه)، ج18، ص238.
[4]- صحيفۀ امام(قدّسسرّه)، ج16، ص497.
[5]- تکساحتی بودن برای انسان، نارواست؛ حتی اگر در ساحت و محدودۀ ظاهر شریعت باشد.
[6]- مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج2، ص34.
[7]- سورۀ حشر، آیۀ 24 : او نیکوترین اسمها را دارد.
[8]- صحيفۀ امام(قدّسسرّه)، ج11، ص381.
نظرات کاربران