روش تربیت
(خلاصه جلسه دهم)
انتقاد، مشورت، همراهی
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر تهران، 13 اسفند 1394)
گفتیم نوجوانی به دلیل تشدید فعالیت مغز، ترشّح هورمونها، طغیان عواطف و نیز تغییر از ناخودآگاهی به خودآگاهی، حسّاسترین سنّ است و نوجوان که در آستانۀ ورود به عالم جدید است، تحت فشارهای درونی زیادی واقع میشود. چون قرار است لطافت و زیبایی اسماء الهیِ درونش از ثقل جسمش بیرون آید و ظهور کند. مثل سنگی که در کوره حرارت میبیند تا شیشه شود. حال، آن سنگ بیشتر فشار میکشد یا آنکه حرارت کوره را تنظیم و مراقبت میکند تا سنگ، شیشه شود؟ مطمئن باشیم نوجوان ما نیز بیش از ما که مربّی او هستیم، تحت فشار است.
او در این سن، بحران هویت دارد و متحیّر است که چه اتفاقی برایش افتاده. خودش پر از سؤال است که: چرا ظاهرش این قدر تغییر کرده؟ چرا حالش متغیّر است؟ امیال و گرایشهای جدیدش از کجا آمده؟ دنبال چه میگردد؟ چرا هر آن، حالی دارد؟ و... . او میخواهد اسماء الهی را به نحو خودآگاه ظهور دهد؛ برای همین میخواهد خودش را بفهمد و راهش را انتخاب کند. مادر هم باید به او کمک کند تا به جواب سؤالهایش برسد؛ نه اینکه خودش سؤالهای دیگری بیفزاید و به ناآرامی او دامن بزند که: چرا دَرست افت کرده؟ چرا بهانه میگیری؟ چرا بداخلاقی میکنی؟ و... .
مادر باید او را درک کند و بفهمد سنگی که دارد تراشیده میشود تا شکل بگیرد، یک آن آرام و قرار ندارد؛ باید کمکش کند تا از بیقراری درآید. او را همان کودک پنجشش ساله نبیند که فقط "چشم" میگفت و هرچه از او میخواستند، میکرد. آنها تقلید ناخودآگاه بود و امروز مادر باید تربیتش را جهت دهد تا خوبیهای فرزندش خودآگاه شود. باید طوفان جسم و روحش را به ساحل آرامش برساند؛ نه اینکه با امواج شدیدتر با آن مقابله کند.
او دربارۀ نماز و حجاب و دین هم سؤال دارد؛ حتی دربارۀ خدا میپرسد و شبهه پیدا میکند. اینها بد نیست و فقط جهتدهی میخواهد. اما مادری که خودش درست به خودآگاهی نرسیشده و این طوفان در درونش خفه شده، این را درک نمیکند و همین موجب میشود نوجوان از او دور شود و فاصله بگیرد. به ویژه در شرایط کنونی جامعه که فضای فکری، بسیار باز و گسترده است و او در این مسیر پرفشار، عشق، همراهی، گذشت و دست نوازش میخواهد.
او مثل بذری است که باید بشکافد و از درونش ریشه و ساقه دهد و به بار بنشیند. "لا إِكْراهَ فِی الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ..."[1]؛ هیچ جبرو زوری نیست. اصل کار، با خود اوست تا عمیقترین لایههای انسانیاش شکوفا شود و سنگ وجودش را آیینه کند؛ چگونه؟ براساس هدایتی که در درونش شده است. مادر هم برای او فقط باغبان است تا شرایط رشدش را آماده کند.
ما با گلدانهایی که در خانهمان هست، چه میکنیم؟ آبیاری و نوازش؛ از رنگ و بویشان لذت میبریم و بر اساس سردی و گرمی هوا، جایشان را تغییر میدهیم. اگر از دود و آلودگی هوا غباری بر آنها بنشیند، تمیزشان میکنیم. اگر هم برگشان زرد یا خشک شود، دعوایشان نمیکنیم و دورشان نمیاندازیم؛ بلکه بیشتر مراقبشان میشویم و ریشهشان را تقویت میکنیم تا ثمر دهند، یعنی همان گل و میوهای که در بذرشان دارند، به بار بنشیند.
اما با فرزندانمان چه میکنیم؟ با اینکه آنها گل و میوۀ معمولی نیستند و ساقه و برگشان هم خاص است. ریشۀ وجود آنها سالم است؛ اگر خطایی میکنند، از آن روست که ما خوب به آنها نپرداختهایم و اکنون باید برگردیم و جبران کنیم.
به این منظور، چنانکه گفتیم، شناخت ویژگیها، نیازها و مشکلات فرزندان در تمام سنین به ویژه نوجوانی، ضروریترین امر تربیتی است. در این راستا دربارۀ حرمت نفس به عنوان اصلیترین پایۀ تربیت فرزند، سخن گفتیم و نقش والدین به ویژه مادر را در این باره تبیین کردیم.
این بار به دو نکتۀ اساسی در تربیت یعنی انتقاد و مشورت، با توجه به اصل حرمت نفس میپردازیم.
انتقاد
مقتضی ناسوت، عیب و خطاست و هیچ انسانی از آن مبرّا نیست؛ مگر معصومین(علیهمالسلام) که از اصلاب شامخ و ارحام مطهّر متولد شدهاند. پس همۀ انسانها خطا دارند و کاملاً طبیعی است فرزند ما نیز در هر سنّی که هست، مرتکب خطا شود. به ویژه در نوجوانی که پر از غرور و احساس است و به دلیل تغییرات هورمونی و دغدغههای درونی، اقتضای سرکشی و شرور در او بر تقوا غالب است[2].
از سوی دیگر، ما مسئول تربیت ولایی فرزندان هستیم؛ یعنی باید اسماء الهی را در آنها به ظهور رسانیم. پس نمیتوانیم چشم ببندیم و نسبت به خطای آنها بیتفاوت باشیم. البته ممکن است خود ما هنوز کودک درونمان بزرگ نشده باشد؛ اما فرزندمان ما را کودک نمیبیند و باید در برخورد با او بزرگ باشیم. راه چاره چیست؟ شناخت اقتصائات سنّی او و بعد نقد صحیح یا حتی در صورت لزوم، توبیخ بهجا و اصولی، اما بدون تحقیر و سرزنش و تخریب.
خطای بزرگ برخی والدین، این است که اگر فرزندشان به هر دلیلی مرتکب خطا شد، کلّ هویت و شخصیت او را زیر سؤال میبرند و مثلاً میگویند: «تو ذاتت خراب است! اصلاً انگار نه انگار که در خانوادۀ ما بزرگ شدهای یا از کودکی در مجالس معرفت بودهای!» در حالی که اگر هم لازم باشد، والدین فقط حق دارند همان رفتار خطای فرزند را نقد کنند، نه کلّ شخصیتش را؛ آن هم به نحو صحیح. مثلاً روی چند نکتۀ مثبتش انگشت بگذارند و بعد به آن خطا اشاره کنند. مثل روش خدا و اولیائش با ما، که اگر بخواهند خطایی را نشان دهند، خوبیهایمان را نیز رو میکنند تا ناامید نشویم.
پس به عنوان مثال اگر فرزند ما فقط یکی دو نمرۀ خوب دارد، همان را تحسین کنیم و بگوییم: «تو که توانستی در این دروس موفق شوی، حتماً میتوانی با تلاش بیشتر، در دروس دیگر هم نمرۀ بهتر بگیری.» یعنی با لحنی صمیمی و در زمانی که او به توانمندیهای خود دلگرم شده، او را برای جبران آن نقص و خطا یاری کنیم. نه اینکه او را سرزنش کنیم و بگوییم: «ای بیعرضه! این همه گفتم درس بخوان؛ اما تو فقط پای تلویزیون و تبلت نشستی. حالا نتیجهاش را ببین!»
با این برخورد، حرمت نفس فرزند، آسیب میبیند و این آسیب حتی در بزرگسالی او نیز پیامدهایش را نشان میدهد. در سایر مصادیق هم همین طور است. ما باید بدانیم که نه بد مطلق داریم، نه خوب مطلق؛ همه، نسبی هستند. ملاک خوبی و بدی هم پسند یا ناپسند ما نیست. ملاک اصلی را شرع بر اساس عقل و فطرت ترسیم میکند. پس نباید فرزندانمان را طبق سلیقۀ خود، قضاوت و نقد کنیم.
قرار نیست آنها همیشه به ما "چشم" بگویند. مثلاً وقتی میخواهیم شأن خانوادۀ ما را در فلان مهمانی رعایت کنند؛ حتماً همان طور که ما میگوییم، به همه سلام کنند، لباس خاصی بپوشند، در جمع کردن سفره کمک کنند و... . هرچه ما بد بدانیم، بد نیست؛ اگرچه فکر کنیم آبرویمان میرود!
یا مثلاً وقتی میفهمیم فستفود برای سلامت جسم و روح ضرر دارد، نباید نظر خود را بر آنها تحمیل کنیم و فقط غذاهایی را که برای خودمان خوب است، برایشان بپزیم. شاید درست بگوییم؛ اما باید شرایط و سنّ آنها را هم در نظر بگیریم. ببینیم شرع، چه میگوید. خواستۀ آنها که حرام نیست؛ فقط طبق سلیقۀ ما نیست، آن هم سلیقهای که هر روز تغییر میکند. پس با آنها سلیقهای رفتار نکنیم.
در نقد صحیح، چند نکتۀ دیگر را نیز باید رعایت کنیم؛ ازجمله:
- از انتقاد بیجا و مکرّر بپرهیزیم؛ به ویژه وقتی که او خطای خود را فهمیده و برای جبرانش تلاش میکند. این درست نیست که وقتی میبینیم پیشرفت کرده، باز تا چیزی شد، خطای او را به رخش بکشیم؛ یا اینکه وقتی مدتها از خطایش گذشته، باز او را سرزنش کنیم و بگوییم: «تو همیشه همین طور هستی»! خود ما هم وقتی کسی چند بار به ما تذکر دهد، ناراحت میشویم؛ تازه ما عقلمان به فعلیت رسیده و نوجوان نه.
همچنین وقتی میبینیم او خطا کرده و خطایش را از ما پنهان میکند، نباید به رویش بیاوریم. چون معلوم است به اشتباه خود پی برده و نقدِ کسی که اشتباهش را میداند، مخرّب است و به خطای او دامن میزند. بلکه باید از خوبیهای او بیشتر بگوییم تا عزت نفسش تقویت شود و با خود بگوید: «من چقدر خوب بودم! چرا این خطا را کردم؟ حالا که خدا را شکر، مادرم نفهمیده، باید خودم را اصلاح کنم».
- انتقادمان در راستای هدف باشد و نتیجهگیریهای نامربوط نکنیم. مثلاً اگر یک روز دیر از مدرسه به خانه آمد، نگوییم: «هفتۀ گذشته هم کتابت را جا گذاشتی؛ تو کلاً حواسپرتی»! با این حرف، او هم میگوید: «چه ربطی دارد؟» و بیشتر لجبازی میکند.
یا مثلاً وقتی به میل خود غذایی میپزد و آن را با آب و تاب میآورد تا تأییدش کنیم، همان غذا را ببینیم؛ نه اینکه به جای صحبت دربارۀ غذا، فوراً بگوییم: «چرا آشپزخانه را مرتب نکردی؟ یا چرا ظرفهای کارَت را نشستی؟ و...»
ما نمیدانیم با این برخوردها چه بر سر نوجوان میآوریم؛ طوری که دیگر نمیتواند حرمت و اعتماد به نفس داشته باشد و این نقص به زندگی آیندهاش منتقل میشود؛ لذا دودش به چشم خود ما هم میرود.
- گاه میتوانیم نقد را همراه با شوخی و طنز مطرح کنیم. یعنی او را بخندانیم؛ اما طوری که بفهمد به خطایش نقد داریم. مثلاً وقتی لباس نامناسب پوشیده، به جای اعتراض و عتاب بگوییم: «چقدر زیبا شدهای؛ نکند چشم بخوری!»
- یا میتوانیم به موضوع مورد نقد، جنبۀ عمومی بدهیم و به طور کلی بیان کنیم که در موارد مشابه، چه باید کرد و چه کاری خطاست و نباید کرد؛ و اگر مرتکب شدیم، راه رفعش چیست. یا اینکه حتی در گفتگو با شخص دیگر، مسئله را مطرح کنیم و به قول معروف: «به در بگوییم، تا دیوار بشنود».
- گاه نیز میتوانیم انتقاد را به شکل درخواست مطرح کنیم. مثلاً اگر دیر به خانه آمد، به او بگوییم: «عزیزم، خیلی نگرانت بودم؛ چه خوب شد آمدی. چقدر خوشحال میشدم اگر تماس میگرفتی و مرا از نگرانی درمیآوردی.» این گونه، هم محبتمان را به او یادآوری میکنیم و هم یادش میدهیم که دفعۀ بعد، بیخبر و بیاجازه دیر نیاید. اما اگر تا رسید، شروع به بد و بیراه و شکایت کنیم و هرچه فشار کشیدهایم، با عصبانیت بر سرش خالی نماییم، ممکن است او برای اینکه از سرزنش ما فرار کند، داستانی ببافد و دروغی بگوید تا دست از سرش برداریم!
یا مثلاً اگر برای کنکور، درس نمیخواند، به جای سرزنش و تهدید و تنبیه، میتوانیم با محبت و تشویق، از خودش نظر بخواهیم و بگوییم: «دوست نداری کنکور قبول شوی و دانشگاه بروی؟ اگر برایت مسئلهای نیست پشت کنکور بمانی، که هیچ؛ اما اگر واقعاً میخواهی قبول شوی، بهتر نیست درس بخوانی؟»
علاوه بر همۀ این موارد، باید در خلوت، انتقاد کنیم، نه در جمع؛ و انتقادمان بوی تکبّر، تحقیر یا تهدید ندهد. هرگز حقیقت را فدای مصلحت نکنیم و به نوجوان، دروغ نگوییم. زمانی نقد کنیم که مطمئنیم میتواند تحمل کند و با روشهای زیرکانه، طوری بگوییم که هم خطایش را بفهمد، هم روزنهای ببیند برای اینکه فکر کند منظور ما او نیست. با این روشها، او هم متوجه خطایش میشود و هم به شخصیتش برنمیخورد و خود را کوچک نمیبیند.
مشورت و همراهی
گام دیگر در جهت حفظ و تقویت حرمت نفس فرزند، مشورت با اوست. ما باید صادقانه در تمام امور خانواده برای نوجوان، حقّ رأی بگذاریم. نه اینکه خودمان تصمیم بگیریم و بعد از او نظر بخواهیم، یا اینکه حتی لباسها و لوازم اتاقش را هم طبق نظر خودمان تهیه کنیم! غذا هم که میپزیم، به سلیقۀ او احترام بگذاریم و اگر غذایی میخواهد که برایش مناسب نیست، آن را با مُصلحی که متعادلش میکند، آماده کنیم.
هفتهای یا حداقل ماهی یک بار، وقت و فکر و سلیقۀ خود را به او اختصاص دهیم و تمام حواسمان به او باشد؛ مگر اینکه او را آن قدر عاقل تربیت کرده باشیم که بنا به مشغلهای که داریم، واقعاً خودش این انتظار را از ما نداشته باشد و بداند که کارمان مهمتر است. هرجا خواست، با او برویم و همراهیاش کنیم. اگر حرام میخواهد، با او صحبت کنیم و پیشنهادهای شیرینتری بدهیم تا نظرش عوض شود. اما وقتی خواستهاش حرام نیست و فقط با سلیقۀ شخصی ما نمیسازد، خود را پایین بکشیم و همان را بخواهیم که او میخواهد.
اگر خواست، با او به رستوران و سینما برویم یا در پارک و بازار بگردیم و البته با او لذت ببریم. نگوییم: «رستوران، موسیقی دارد؛ سینما در شأن من نیست؛ پارک، شلوغ است؛ بازار هم کاری نداریم»! یادمان باشد که این وقت را برای نوجوان و طبق میل او گذاشتهایم؛ آن را به کلاس موعظه تبدیل نکنیم و برایش شرط نگذاریم. نخواهیم با هر جمله و هر حرکتمان، چیزی به او بیاموزیم و نکتهای اخلاقی یا تربیتی را بیان کنیم. مهم این است که او اهل دین و اخلاق باشد؛ پس اگر هم از سر غفلت، خطایی از او سر زد، چشم بپوشیم و مطمئن باشیم به موقعش درست و هدفدار عمل میکند؛ منتها اگر ما امروز حرمت نفسش را نشکسته باشیم.
اگر در این سن با او همراه باشیم، نیازهای کاذبش جهت صادق پیدا میکند و وقتی به سنّ عقل رسید، خودش دنبال مشغولیات برتر میرود. پس امروز او را به کاری که خودمان میپسندیم، وادار نکنیم؛ حتی نگوییم: «حالا که من با تو همه جا میآیم، تو هم با من به جلسۀ درس و دعا و قرآن بیا»! زیرا هر کار زوری که انسان آن را درک نکند، برایش مخرّب است و نه تنها مشوّق او نمیشود، بلکه بیزارش میکند؛ به ویژه در سنّ نوجوانی.
بدانیم که حالات نوجوان، مدام در نوسان و فراز و نشیب است و ما باید با او در این نوسانها همراه شویم تا بتواند جایگاه خود را بیابد و عقلش فعال شود. فکر نکنیم با همراهی او، خودمان پایین میآییم. ما مسئول کشف استعدادهای جسمی و روحی فرزند و فراهم کردن شرایط موفقیت دنیوی و اخروی او هستیم و این همراهی، ما را نیز رشد میدهد. مثل معلمی که خودش مدارک عالی دارد؛ اما برای تربیت شاگرد، به او کلاس اول را درس میدهد. چیزی از علم و سوادش کم نمیشود؛ اما با این پایین آمدن، هم خودش و هم شاگردش رشد میکنند.
[1]- سوره بقره، آیه 256 : اکراهی در دین نیست؛ راه هدایت از گمراهی، روشن شده است.
[2]- حتی در بزرگسالی نیز ترشّح هورمونها بر رفتار و حالات انسان تأثیر میگذارد و او را نیازمند توجه و مراقبت بیشتر میکند. مثل دوران عادت ماهیانه.
نظرات کاربران