روش تربیت
(خلاصه جلسه یازدهم)
درک احساسات
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر تهران، 19 فروردین 1395)
به تفصیل گفتیم نوجوانی، شرایط جدیدی برای فرزند ما فراهم میکند که اگر آنها را نشناسیم و درست با آنها برخورد نکنیم، عواقب سختی در آیندۀ او خواهد داشت. دیدیم با توجه به اوضاع امروز جهان و پیشرفت دنیای الکترونیک و دیجیتال و شیوع بیرویۀ فضاهای مَجازی، خطرات بسیاری، نوجوان را تهدید میکند و به راحتی نمیتوان او را از آسیبهای سنّش مصون نگه داشت. امروز حتی در خانه هم نمیشود فضای بسته و محدودی ایجاد کرد تا فرزند خود را از خطرات، دور نگه داشت؛ چون قدرت غرب در فضای مَجاز، چنان بالا رفته که شیطان همه جا حاکم شده است.
تنها کاری که امروز میتوانیم انجام دهیم، این است که خانه را آرام و خالی از آشفتگی کنیم تا او بتواند بدون ترس، احساساتش را در خانه بروز دهد؛ تا هم بدانیم در چه وضعی است و مراقبش باشیم و هم بتوانیم نیازهایش را درست برطرف کنیم و نگذاریم خلائی در وجودش بماند. اما این هم مستلزم دریادل بودن مادر است که باید حداقل تحمل دیدن و شنیدن احساسات فرزندش را داشته باشد و آنها را بپذیرد، اگرچه قبولشان نداشته باشد.
بنابراین اگرچه دیروز مادران میتوانستند به طور تجربی و با همان چه از مادران خود دیده بودند، فرزندانشان را بزرگ کنند، امروز این کافی نیست و تربیت درست، نیاز به آموزش تخصصی دارد. البته جامعه و مدرسه و اطرافیان هم در تربیت فرزند، نقش دارند؛ اما نوجوان در عمق مسئله، از دریچۀ رفتار پدر و مادر به خود نگاه میکند و توقع دارد والدین به او بگویند با استعدادها و احساساتی که دارد، چه میتواند بشود، نه اینکه چه باید بشود!
از آفات تربیت ما، این است که میخواهیم فرزندمان، آن بشود که ما میخواهیم و برای همین هم مدام «بکن، نکن» میگوییم. شاید او در کودکی اطاعت کند؛ اما مقطعی است و در نوجوانی، سرکش میشود. درست این است که ابتدا استعدادهای او را بشناسیم و به خودش بشناسانیم؛ ابزار ظهور آن را نیز در اختیارش قرار دهیم و به او کمک کنیم تا آن بشود که میخواهد و میتواند. بگذاریم خود را بروز دهد و سرکوبش نکنیم؛ وگرنه استعدادهایش را نفله کردهایم.
ما نمیتوانیم او را به چیزی وادار کنیم؛ حتی اگر آنچه میخواهیم، حق باشد. چون قرار نیست حق را از زبان ما فقط بشنود، باید حق را از وجود و روشمان دریافت کند و بپذیرد؛ یعنی حقّی را که باید ظهور دهد، به او نشان دهیم، نه بگوییم. مثل پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) که برای ما اسوۀ حسنه است؛ اما راه حقیقت را میگشاید و اگر در این راه رفتیم، دستمان را میگیرد، نه اینکه مجبورمان کند.
قرار نیست ما شخصیت فرزندمان را بسازیم؛ خودش میسازد و ما فقط باید همراهیاش کنیم. خدا هم با ما همین گونه رفتار کرده است؛ هم روح و اسماء الهی را داده و هم جسم و طبیعت را به عنوان ابزار، اما اختیار داده که خودمان خودمان را بسازیم. گاهی هم ممکن است ابزار را خراب کنیم؛ اما باز با حلم و غفران و رحمتش میآید و همین برایمان تشویق دوباره میشود که درست برویم؛ اگر هم لازم شد، تنبیه میکند، ولی از سر محبت.
در این روش تربیت، از اول باید بفهمیم که هیچ بچهای تنبل، نفهم، دروغگو، شلخته، خودخواه و... نیست. نوجوان، پاک است؛ اگر هم مرتکب خطا یا گناهی شود، عارض است و میتواند پاکش کند. پس زیباییهایی را که دارد، به او نشان دهیم، نه اینکه خطاهایی را که آن هم نتیجۀ کوتاهی ما یا تأثیر محیط و جامعه است، بر سرش بکوبیم. اگر وجود زیبایش را بشناسد، خودش از آن خطا و گناه بیزار میشود و دیگر به سویش نمیرود.
او تازه میخواهد نفسش را تعین دهد و به طور فطری، زیباییها را دوست دارد. ولی ما همان عوارض را شخصیت او میبینیم و با او بد برخورد میکنیم. میبینیم کودکی که مطیع بود و با یک اخم ما، به دست و پایمان میافتاد، امروز یکباره در مقابلمان میایستد. بعد هم فکر میکنیم: «ما که فرزند خوبی تربیت کرده بودیم؛ چرا این طور شد؟!» گویی انتظار داریم که چون زحمت کشیدهایم، او هم جواب زحماتمان را بدهد و همان باشد که ما دوست داریم!
مثلاً در کودکی وقتی آب میخواست، میگفتیم: «بگو لطفاً»؛ او هم میگفت و ما خوشحال بودیم. حالا توقع داریم باز همان طور مطیع باشد و تازه چون بزرگ شده، همه چیز را خودش بفهمد و بیشتر «چشم» بگوید؛ حتی بدون اینکه ما حرفی بزنیم، طبق میلمان رفتار کند! اگر هم نکند، میگوییم بیادب، شلخته، بیملاحظه و... است یا مستقیم و غیرمستقیم، او را با دیگران مقایسه میکنیم. درحالیکه او میخواهد خودش بشود، نه هیچ کس دیگر؛ و ما باید این را بپذیریم، حتی اگر نخواهد مثل شخصیت ما هم شود! باید خودش را به او نشان دهیم. این میشود تربیت.
نوجوانی، سنّ اوج صداقت و پاکی است که زیباییهای وجود فرد، آمادۀ ظهور و فعلیت میشود. باید از این نکته استفاده کنیم و اگر هم خطایی کرد، با نیروی درون خودش آن را خنثی نماییم. مثلاً بگوییم: «ببین آیا خودت این خطا را واقعاً دوست داری؟ من یقین دارم که در عمق دلت با آن آشنا نیستی و دوستش نداری.»
ولی ما اغلب بلد نیستیم با فرزندمان این گونه صحبت کنیم. همین هم سبب شده که امروز جوانان از خانوادهها فاصله گرفتهاند و نمیتوانند با آنها انس بگیرند. هر بار هم خطا کنند، به دلیل برخورد خانواده، باز دورتر میشوند.
ما معمولاً با نادیده گرفتن خوبیهای فرزندمان، فقط خطایش را بزرگ جلوه میدهیم. در بهترین حالت، شاید سکوت کنیم و بیتفاوت رد شویم. اما این هم درست نیست؛ چون مادر نسبت به فرزند، ولایت دارد و براساس محبت باید در همه حال، او را یاری کند. درک تغییرات نوجوانی برای خود نوجوان، سخت است. مادر باید او را به خودش بشناساند(معرفت) و ابزار در اختیارش قرار دهد تا بتواند شخصیت ثابتی از خود بسازد و نیازهایش برطرف شود؛ نه نیازهای کودکی، بلکه نیازهای امروزش. او برای خودش تازه متولد شده و مادر باید همراهیاش کند؛ همان گونه که اگر دخترش در حال زایمان باشد، به او دلداری میدهد و کمکش میکند تا از این درد و فشار، درست عبور نماید.
آری؛ ما نسبت به فرزندمان مسئولیم و باید مراقبش باشیم؛ اما نه برای خودمان، بلکه برای خودش که انسانی مستقل است. نباید او را مال خودمان ببینیم و دین و اخلاق و همه چیز را بر او تحمیل کنیم. باید کمکش کنیم خدایی را که میخواهد بندگی کند و برایش نماز بخواند، بشناسد و بتواند او را دوست بدارد. زیباییهای اخلاقی و عملی را نیز به او نشان دهیم و مراقب باشیم نوجوان امروز را همان کودک دیروزی نبینیم!
پس باید با ویژگیها، نیازها و مشکلات دورۀ نوجوانی آشنا شویم.
نوجوان، دو دسته نیاز دارد: نیازهای طبیعی و جسمی و نیازهای روانی. نیازهای طبیعی نوجوان، شامل تغذیه، خواب، استراحت، فعالیت و... میشود که هرکدام را باید متناسب با سنّ او تنظیم کرد. مثلاً دربارۀ تغذیه، شاید او در کودکی، خیلی چیزها میخورده؛ اما اکنون مزاجش در حال تغییر است. پس ممکن است ذائقهاش تغییر کند و مادر باید این نکته را مدّ نظر قرار دهد. یا محور تغذیۀ درست به ویژه در این سن، صبحانۀسالم و کامل است. مادر باید به این مسئله اهمیت دهد و برنامۀ خانه را طوری بچیند که فرزندش بدون صبحانه، از خانه بیرون نرود.
نیازهای روانی نوجوان نیز تمایلات و احساساتی است که دارد. به عنوان مثال، او به تفریح نیاز دارد. ولی اغلب ما نه خودمان نوجوانمان را به تفریح دلخواهش میبریم و نه میگذاریم خودش برود. اگر هم با او جایی برویم، فقط جاهایی است که مناسب سنّ و سلیقۀ ما باشد؛ نه جاهایی که او دوست دارد و مناسب سنّش است.
غیر از این، طبق شرایط امروز، او نیاز دارد که در خانه، فضا و اتاق مجزّایی برای خود داشته باشد. شاید بگوییم: «ما آن قدر تمکّن مالی نداریم که چنین خانهای تهیه کنیم و اتاق مجزّا در اختیار فرزندمان بگذاریم.» اما این توجیه هم پذیرفته نیست. ما باید برای بهبود وضع اقتصادی خود تلاش کنیم و نیز با مدیریت، قناعت و حذف خرجهای اضافی، به فکر رفع نیازهای مهمتر باشیم؛ وگرنه با وضعیت بد اقتصادی، زمینۀ تربیت ناصحیح فرزندمان را به وجود میآوریم.
نیاز مهمّ دیگر نوجوان، این است که دوست دارد زیبا بپوشد و خود را نشان دهد. او تحت تأثیر احساساتش است و اولین چیزی که دربارۀ خودش به چشمش میآید، زیبایی جسمش است؛ ولی ما به این مسئله اهمیت نمیدهیم و نتیجۀ برخورد نادرست ما، همین میشود که امروز دیگر نمیتوانیم پوشش و آرایش و رفتار جوانانمان را مهار کنیم.
جوانی، بهار عمر انسان است که زیباییهای درونش شروع به ظهور و بروز میکند و او میخواهد زیباییهای بیرونش نیز آشکار شود. او رغبت به شیکپوشی دارد و ظاهر زیبا برایش خیلی مهم است. ما نیز باید به این گرایش فطری اهمیت دهیم و شرایط ظهورش را آماده کنیم. البته به تدریج به او این معرفت را بدهیم که اصل، زیبایی درون است؛ اما احساسش را نیز درک کنیم، آزادیهای لازم را بدهیم و زیباییاش را تشویق و تأیید کنیم، نه اینکه در مقابلش بایستیم.
آخر چرا نگران حرف این و آنیم؟! بگذاریم در خانه یا در جمع زنان، زیبا بپوشد و خود را آراسته کند. این هم مستلزم آن است که خودمان به عنوان مادر -هرچند مناسب سنّمان- زیبا و هماهنگ بپوشیم و آراسته باشیم تا او با ما همراهتر شود. اگر این فضا در خانه باشد، او غنی میشود و دیگر نیاز نمیبیند بیرون از خانه و جایی که نباید، خودنمایی کند. وقتی ببیند ما به اصل زیباییاش اهمیت میدهیم و واقعاً برایمان مهم است، پوشش و عفاف در جای لازم را نیز بهتر میپذیرد. اما اگر به او آزادی مطابق فطرت ندهیم، دیگر نمیتوانیم محدودش کنیم و نمیپذیرد.
مثلاً وقتی به خود میرسد، میتوانیم بگوییم: «چه زیبا شدهای؛ میدانی پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) فرموده: وقتی خود را در آیینه دیدی، بگو: "اللَّهُمَّ كَمَا حَسَّنْتَ خَلْقِی، فَحَسِّنْ خُلُقِي وَ رِزْقِی"[1]؛ خدایا، همان طور که ظاهر و چهرهام را نیکو کردی، درون و اخلاقم را نیز زیبا کن». یعنی اول، به احساس نیاز او در زیبایی ظاهری پاسخ دهیم و بعد به جمال معنوی اشاره کنیم. حتی برای روغن زدن به مو و بدن که امروز بیشتر ژل و کرم و ماسک و... است، ادب و دعا داریم و میتوانیم با آن، زیبایی دین را به نوجوانمان بچشانیم[2].
به طور کلی وقتی ظاهر او را پذیرفتیم، او هم معنا و باطن را از ما میپذیرد و تحت ولایتمان قرار میگیرد. او اول باید خود را در جسمش پیدا کند، بعد در روحش. زیبایی ظاهر، روحیه را برای رسیدن به زیبایی باطن، تقویت میکند؛ و این گونه توجه به ظاهر و جسم، به او نیروی عشق، امید و نشاط میدهد و سبب شادابی و لطافتش میشود. ضمن اینکه وقتی از کودکی به زیبایی ظاهر و تناسب اندامش اهمیت داده باشد، در سلامت او نیز اثر دارد؛ چون برایش مهم است که بیش از اندازه نخورد و چاق نشود یا به پوستش برسد و نگذارد پر از جوش و آکنه شود... و این یعنی پیشگیری از انواع بیماریها.
اما خیلی از ما با اینکه در کودکی، لباس نامناسب بر تن فرزندمان پوشاندهایم و خودمان از زیباییاش لذت بردهایم، حالا که خودش میخواهد بپوشد و لذت ببرد، محدودش میکنیم یا میگوییم: «بگذار برای وقتی ازدواج کردی!» اما این، اقتضای سنّ اوست و میخواهد خودش و پدر و مادر و خانوادهاش زیباییاش را ببینند.
دین اسلام، همهجانبه و جامع دنیا و آخرت است و اجازه نمیدهد انسان هیچ یک از نیازهای واقعی خود را نادیده بگیرد؛ بلکه از او میخواهد هم نیازهای جسمی و هم نیازهای روانی خود را از راه درست برطرف کند. تربیت دینی هم فقط آموزش عبادات نیست؛ ساختن خود و پرورش توأمان جسم و روح به بهترین نحو است. ولی ما دین و دنیا را جدا کردهایم و فکر میکنیم وقتی فرزندمان به سنّ تکلیف رسید، دیگر باید دنیا را کنار بگذارد و فقط عبادت کند! اما مگر خومان این گونه هستیم؟!
سنّ تکلیف، سنّ ورود رسمی به عالم معناست و برای همین هم آن را جشن میگیرند. سنّ خودآگاهی و شناخت زیباییها و اسماء الهی است؛ باید عاشقانه و با میل درونی باشد، نه پر از سختی و فشار تحمیل. خداوند تجمل و خودآرایی را دوست دارد؛ چون ظهور جمال خودش است. اصلاً او هستی را آفریده تا جمالش ظهور کند. سیرۀ معصومین(علیهمالسلام) نیز به خوبی نشان میدهد که آنان فقط به احکام و عبادات نمیپرداختند و بیدار کردن عواطف و زیبایی ظاهر نیز جزء برنامههایشان بود.
به عنوان مثال، پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) به ظاهر خود، بسیار اهمیت میدادند و با اینکه ملیح و نمکین بودند، باز چهرهشان را میآراستند. میفرمودند: «خداوند دوست دارد وقتی بندۀ مؤمن برای دیدار برادرش میرود، آماده شود و زینت کند»[3]. و چه کسی سزاوارتر از فرزند خودمان است که میخواهیم مؤمن باربیاید و باید در کنارش زیبا و آراسته باشیم؟
زمانی هم که حضرت علی(علیهالسلام) دوران جوانی خود را نزد پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) میگذراند، به زیباییاش اهمیت میدادند و حتی از آن تعریف میکردند. طوری که یک بار وقتی به جمع اصحاب وارد شد، فرمودند: «چنان زیبا و جذّاب شده که گمان کردم ماه شب چهارده به من نزدیک میشود.»[4]
باشد که رهرو راه آن مردان خدا باشیم.
[1]- مكارمالأخلاق، ص69.
[2]- مكارمالأخلاق، ص47 : "إِذَا صَبَبْتَ الدُّهْنَ فِي يَدِكَ، فَقُلِ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الزَّيْنَ وَ الزِّينَةَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الشَّيْنِ وَ الشَّنَآنِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة"؛ هرگاه روغن را در دستت ریختی، بگو: خدایا، از تو زینت و زیبایی در دنیا و آخرت میخواهم و از زشتی در دنیا و آخرت به تو پناه میبرم.
[3]- مكارمالأخلاق، ص97.
[4]- بحارالأنوار، ج40، ص100.
نظرات کاربران