غدیر، نشانی آرامش
(خلاصۀ جلسۀ دوم)
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر تهران، 19 ذیالحجّه 1437)
"الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ(عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ)."
دانستیم کمال، بذری است که خدا در وجود ما نهاده و امام، آن را پرورش میدهد و به ثمر میرساند. مثل نطفه که در بطن میرود تا مادر، او را پرورش دهد. البته بطن هم در دنیاست؛ اما تا نطفه در بطن است، نمیگوییم به دنیا آمده و آنجا فقط مسیری است تا برای به دنیا آمدن، آماده شود. مادر است که نطفه را در بطن، حرکت میدهد و وظیفهٔ نطفه، آگاهی نسبت به آن بطن است. بذر وجود ما را نیز امام حرکت میدهد و غایت حشر ما متناسب با آگاهیمان نسبت به بطنی است که به سوی ابدیت، حرکتمان میدهد.
نه ورود ما به این بطن، دست خودمان است و نه خروجمان از آن؛ خدا آورده و خودش هم میبرد. کار ما در این بین، معرفت به خدا در آیینهٔ کاملش است و اگر برسیم، دیگر وظایفمان را برای سود و زیان شخصی انجام نمیدهیم. وقتی مادر را شناختیم، دیگر نه اینکه تلاش کنیم، بلکه نمیتوانیم از رحِم خارج شویم و از جای دیگر تغذیه کنیم.
مادر برای نطفه، سیر کمال و غایت اوست و نطفه باید مثل مادر شود، وگرنه ناخلف است. بیان اوصاف امام هم غایت کمال ما را نشان میدهد و تلقین میکند که ما نیز باید این مسیر را داشته باشیم. علی(علیهالسلام) اینگونه بود که خدا در غدیر، ولایت خود را به او داد. حال، این حقیقت، بین ماست و اگر ما نیز همراه او شویم و در رتبهٔ خود چون او باشیم، خدا ولایت علی(علیهالسلام) یا حداقل سلمانِ علی(علیهالسلام) را میدهد.
بر این اساس میخواهیم برخی از اوصاف امام را از زبان خود ایشان بخوانیم:
"وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ مَا أَنْطِقُ إِلَّا صَادِقاً."[1]
سوگند به کسی که او(صلّیاللهعلیهوآله) را به حق برانگیخت و او را بر خلق برگزید، من جز به صدق، نطق نمیکنم.
این صدق، نه فقط راستگویی، بلکه صداقت در وجود است؛ یعنی تطابق گفتار و کردار و اندیشه، و تطابق انسانی که هست، با انسانی که باید باشد؛ یعنی ارتباط تنگاتنگ ظاهر با باطن، و قلب با اعضا و جوارح؛ تطابق و ارتباطی که در معرض عوامل بیرونی ساییده نشود و رنگ نبازد. این ارتباط، در تمام لحظات زندگی امام بوده و هیچ یک از موقعیتهای گوناگون زندگی، او را از آنچه باید باشد، منحرف و جدا نکرده است.
"فَوَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّي لَعَلَى جَادَّةِ الْحَقِّ."[2]
پس سوگند به آنکه معبودی جز او نیست، همانا من بر جادۀ حق هستم.
امام همواره در جدیترین راه که راه حقّ است، حرکت میکند و هیچگونه فعالیتش حتی به قدر دم و بازدمی، برای سود و زیان شخصی نیست. اغلب ما میگوییم: «دلم میخواهد خوب باشم، نمیتوانم.» اما حضرات(علیهمالسلام) در نقص و بدی اینگونه بودند و تحت هیچ شرایطی نمیتوانستند خوب و مهربان نباشند. ما نمیتوانیم جلوی شهوت و غضب خود را بگیریم، جلوی غصه و نارحتیمان را، جلوی چشم و گوشمان را از آنچه نباید؛ و این یعنی خارج از رحِم بودن. اما آنها چنان فروغی از حق گرفتهاند که علیرغم همهٔ نوسانات هرگز در هیچ فراز و نشیبی نمیتوانند غیر حق بروند. ازجمله حضرت علی(علیهالسلام) میفرمود: «معاویه از من سیاستمدارتر نیست، بلکه حیله و نیرنگ میکند. من هم زیرکترین افرادم؛ اما حیله، گناه است و هرگز با کسی مکر و حیله نمیکنم.»[3]
گل خندان که نخندد، چه کند؟
علَم از مشک نبندد، چه کند؟
مه تابان به جز از خوبی و ناز
چه نماید، چه پسندد، چه کند؟
آفتاب ار ندهد تابش و نور
پس بدین نادره گنبد، چه کند؟
عاشق از بوی خوش پیرهنت
پیرهن را ندراند، چه کند؟
"إِنِّي لَعَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ مِنْهَاجٍ مِنْ نَبِيِّي وَ إِنِّي لَعَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ."[4]
همانا من بر دلیل آشکاری از پروردگارم و منش روشنی از پیامبرم هستم و هرآینه من بر راه واضحم.
یعنی تکیهگاه من در این دنیا، خودم و هوای نفس و عقل جزییام نیست، برهان و بیّنهٔ پروردگارم است. روشم نیز براساس روش آباء و اجداد، جامعه و ژنتیکم نیست، بلکه روش پیامبرم است. و آنقدر راه برایم روشن است که حتی اگر در تاریکترین ظلمات قرارم دهند، ذرهای کج نمیروم.
ولی ما با این همه که حضرت علی(علیهالسلام) را دوست داریم، به راحتی کج میرویم! چطور جمع میشود؟!
آن حضرت(علیهالسلام) انسان کامل، امام معصوم و آیینۀ تمامنمای خدا بود. اما باز میفرمود: «من در راه هستم.» چون خدا بینهایت است و حرکت به سوی بینهایت، رسیدن و توقف ندارد. پس امام همواره در طریق است و میخواهد ما هم با او همراه و در راه باشیم. چون تعالی روح انسانی، مطلق است و ایدهآل مطلق میخواهد؛ پس به هیچ چیز قانع نمیشود و نمیگوید این برایم بس است. مثل نطفه که تولد، پایان کارش نیست و همچنان باید در دنیا به راهش ادامه دهد. پس سختی و آسانی، و فراز و نشیبها تمامی ندارد و هرکس در هر راهی بیفتد، تا بینهایت میرود. نه عذاب جهنم، آخر دارد و نه پاداش بهشت؛ «دلبر من جلوه کند، تازه به تازه، نو به نو».
"إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ."[5]
همانا من بصیرتی دارم که نه خودم بر خودم تلبیس کردم و نه بر من تلبیس شد.
این یک اصل مهم است که اگر خودمان خودمان را فریب ندهیم و حق را بر خود مخفی نکنیم، هیچ کس و هیچ چیز حتی شیطان نمیتواند ما را فریب دهد و عوض کند. اگر در درون با حقیقت و آنچه باید باشیم، منطبق باشیم، در بیرون هم هیچ تحت هیچ شرایطی حق برایمان مشتبه نمیشود. اگر به ندای قلب و وجودمان توجه کنیم، همواره بیدار میماند و به ما هشدار میدهد. اما اگر خود را فریب دهیم، از همه فریب میخوریم و دیگر ندای فطرتمان به ما نمیرسد و راحت خطا میکنیم، بی آنکه قلبمان احساس ناراحتی کند.
به عنوان مثال، وقتی قلبمان در مسائل جزیی میگیرد و تنگ میشود، نشانۀ این است که رها نیستیم و دلمان فقط برای خدا نمیتپد. حال اگر این مشکل را بپذیریم و خود را توجیه و تبرئه نکنیم، به سوز و درد میافتیم و همین، وجودمان را پاک میکند. چون قلب نمیتواند کمترین تیرگی و غیریت را در خود تحمل کند. اما اگر خود را فریب دهیم، آن تیرگی تثبیت و تقویت میشود و آنوقت دیگر چگونه میتوانیم حضور قلب در نماز داشته باشیم؟
وقتی خود را فریب ندهیم، هرچند حق با ما باشد، این حق به ما اجازۀ حرف ناحق نمیدهد، حتی کلامی؛ و دیگر خودمان برای خودمان تعیین تکلیف نمیکنیم، بلکه تنها گوش به فرمان الهی داریم. امام میفرماید: من هیچگاه با خود تصنّعی و ساختگی زندگی نکردم؛ همیشه خود واقعیام را دیدم و با موجودیت ابدیام کاملاً شفاف و روشن برخورد نمودم. همۀ مشکل ما همین خود ساختگی است. اگر تصوری را که از خود ساختهایم، کنار بزنیم، قلبمان که عرش و حرم خداست، همه چیز را میفهمد و به ما میگوید که کجا درست رفتهایم و کجا غلط.
ما میخواهیم خود را بسازیم، اما امواج خیالات بیاساس، توهمات بیپایه، احساسات زودگذر و گرایش به لذتهای متنوع به ما هجوم میآورد؛ موج مصیبتهای دنیا، پیری و بیماری، نگرانی آینده، افسوس گذشته و... . حتی اگر حرفی از کسی بشنویم، این امواج، گلوی جانمان را میگیرد و خفه میکند، لذا زود به هم میریزیم. اگر خود را فریب ندهیم، زود این امواج را میشناسیم و کنار میگذاریم تا مانع عروجمان نشنوند و قلب و فکرمان را تسخیر نکنند؛ وگرنه همینها فریبمان میدهند و خودِ ساختگیمان را قوی میکنند.
به راستی هیچ مانعی برای عروج، بدتر از آن شئون توهمی که خودمان با فریب برای خودمان ساختهایم، نیست. نتیجۀ این خودفریبی، آن است که بدانیم یا ندانیم و بخواهیم یا نخواهیم، واقعیات برایمان منحرف میشود و با دین و خد او امام دروغینی که خود ساختهایم، زندگی میکنیم؛ مثل کسی که یک موی ابرویش کج شده و جلوی چشمش را گرفته و او گمان میکند در آسمان، هلال ماه را میبیند! آنوقت هرکه را دوست داشته باشیم، خوب میبینیم و از هرکس خوشمان نیاید، فکر میکنیم آدم بدی است؛ وظیفهمان را براساس آنچه به نفعمان است، میسنجیم و اگر به ما ضرر برساند، با توجیه، از زیر بار وظیفه، شانه خالی میکنیم. به طور کلی تمام خواستهها و خوشآمدها و بدآمدهایمان براساس همین خودِ ساختگی شکل میگیرند. در یک کلام، همان که قرآن کریم میفرماید: "الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً"[6].
به هر حال، تا کسی به اختیار خود، دروازۀ حصار قلبش را باز نکند، هیچ قدرتی نمیتواند اعتلای وجود او را به خطر بیندازد. امروز هم تمام حملات شیطان، در این جهت است که ما را دچار خودفریبی کند. اگر مربّیان فکری نتوانند این کوه خودپرستی و توهم ساختگی را فرو بریزند، خرافه به جای معارف مینشیند و معاویه به جای علی(علیهالسلام) خلیفۀ مردم میگردد! البته "يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ"[7]؛ و مصیبت همین جاست که فریب میخورند و نمیفهمند!
"لَايَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً."[8]
نه اینکه مردم زیادی دورم را بگیرند، بر عزتم میافزاید و نه اگر از دورم پراکنده شوند، به وحشت میافتم.
یعنی حتی اگر تمام دنیا به من خدمت کنند، به خود مباهات نمیکنم و هرگز استقلال شخصیتم را از دست نمیدهم و هیچ محبتی را جای محبت خدا نمیگذارم. اگر هم همه تنهایم بگذارند، دچار ترس نمیشوم و بیاعتنا به هر اقبال و ادبار، به وظیفۀ الهی خود میپردازم. چون تنها، مشتاق لقاء خداست و تنها از فراق او بیم دارد.
اما اغلب ما در تصمیمگیریها، حرف و نظر این و آن و حبّ و بغضهای شخصی را در نظر میگیریم و چندان تابع عقیده و باور قلبی خود نیستیم. در دنیای امروز که کمتر روزنهای از دین صادق و نان حلال پیدا میشود و خبر از آرامش نیست، هر لحظه تمام آنچه داریم، میتوانند زیر پای ما را خالی کنند. اما اگر پشتمان به خدا گرم باشد، از هیچ چیز نمیترسیم و مضطرب و نگران نمیشویم.
"إِنِّي وَ اللَّهِ، لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا، مَا بَالَيْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ؛ وَ إِنِّي مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَ الْهُدَى الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ، لَعَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَ يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ إِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ."[9]
همانا به خدا سوگند اگر به تنهایی با آنان [دشمنان] روبهرو میشدم و آنها تمام زمین را فرا میگرفتند، بیم و هراسی نداشتم. همانا من به گمراهی آنان و هدایت خود، بصیرت درونی و یقین ربّی دارم و همانا به لقاء خدا مشتاقم.
بصیرت حضرت، به دریافت درونی است و به یقینی رسیده که مالک نفس خویش است و هیچ عاملی در روند حرکت وجودش تأثیر نمیگذارد. اما اهل سقیفه، خوارج و امثال آنها کسانی بودند که بصیرت درونی نداشتند و نمیتوانستند با تفکر و نگاه فطری، وقایع را تحلیل کنند؛ بلکه با محاسبۀ شرایط و ظواهر امور تصمیم میگرفتند.
اینها که گفتیم، اوصاف امام بود از زبان خود ایشان؛ و تنها نشانیِ راهی بود که مقصدش آرامش و رهایی است. ما فقط باید بپذیریم دنیا بطنی است که برای تکامل به آن آمدهایم و امام همچون مادری است که ما را در این بطن پرورش میدهد. پس دنیا زیباترین عالم هستی است؛ که انسان در عوالم پیش از دنیا ادراک ندارد و زشتی و زیباییِ عوالمِ پس از دنیا نیز به عملکرد او در دنیا بستگی دارد. دنیا، دار تعین گرفتن و واقعی شدن حقایقی است که در علم الهی تحقق پیدا کرده؛ همانگونه که رحِم، محلِ ایجاد چشم و گوش و بارور شدن قوای نطفه برای دنیاست. پس اگر در آیات و روایات، دنیا را ذم کردهاند، از جهت وابستگی و ارتباط غلط و بدون شناخت با آن است، نه ذمّ اصل دنیا. دنیا محل ریزش فیوضات الهی است و جایی از آن خالی از عشق نیست.
"إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا، وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا؛ مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ، وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ، وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ."[10]
همانا دنیا صادق است برای هرکه با آن صادق باشد، دار عافیت برای کسی که آن را بفهمد، سرای بینیازی برای هرکه از آن توشه گیرد و خانۀ پند و موعظه برای کسی که از آن پند گیرد. دنیا سجدهگاه اولیاء خدا، محل نماز ملائکه، جایگاه هبوط وحی و تجارتخانۀ اولیاء خداست.
کسی که دنیا را بشناسد، نه موانع جلالی و نه عوامل جمالی، او را متوقف نمیکنند. میداند که اندوهها، خوشیها، آرزوها و... همه، امواج موقّتاند و فرو خواهند نشست؛ لذا هدفی ورای این امواج دارد.
[1]ـ نهجالبلاغه، خطبهٔ 175.
[2]ـ نهجالبلاغه، خطبۀ 175.
[3]- نهجالبلاغه، خطبۀ 200.
[4]- نهجالبلاغه، خطبۀ 97.
[5]- نهجالبلاغه، خطبۀ 10.
[6]- سورۀ کهف، آیۀ 104 : کسانی که سعیشان در حیات دنیا گم شد، درحالیکه میپندارند نیکو عمل میکنند.
[7]- سورۀ بقره، آیۀ 9 : خدا و مؤمنان را فریب میدهند، اما جز خودشان فریب نمیخورند و نمیفهمند.
[8]- نهجالبلاغه، نامۀ 36.
[9]- نهجالبلاغه، نامۀ 62.
[10]- نهجالبلاغه، حکمت 131.
نظرات کاربران