نحوۀ همسانی نفس انسان کامل باسایرانسان‌ها

نحوۀ همسانی نفس انسان کامل با سایر انسان‌ها!

 

در ادامۀ بحث لزوم تبعیت (جلسۀ 5، 16 ذی‌القعده 1443) به تبیین موضوع نحوۀ همسانی نفس انسان کامل با سایر انسان‌ها می‌پردازیم.

مقام فوق بشری انسان کامل حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و حضرت علی(علیه‌السلام) را باز کردیم. دانستیم این مقام در طول تاریخ، بسیار غریب و ناشناخته باقی مانده و همین عدم معرفت، باعث غیبت حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) و پوشیده شدن مسیر عدل الهی در نظام دنیوی شده است.

دانستیم بین دیدگاه ملاصدرا و ابن‌سینا دربارۀ تفاوت یا همسانی نفس و روح نبی خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با نفس سایر انسان‌ها اختلافاتی وجود دارد. ابن‌سینا براساس آیۀ "قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ..."[1] معتقد است نفوس انبیاء و اولیاء مانند سایر انسان‌هاست. اما صدرا با تأکید بر عقل و نقل، مقام انسان کامل را مقامی فوق بشر می‌داند و براساس واکاوی‌هایی که در آيات قرآن داشته، با تکیه بر آيۀ "... أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا ..."[2]؛ اثبات می‌کند که هرکس دیدش به انبیاء، دید بشری باشد دچار کفر است.

ملاصدرا برای اثبات دیدگاه خود، در تفسیر آیۀ مبارکۀ "فاذا سَوَّیْتُه و نَفَخت فیه مِن رُوحی"[3] با تأکید بر تفاوت بنیادین افراد نوع بشر، معتقد است تسویه دو قسم است که یکی از اقسام آن شامل همۀ افراد بشر می‌شود و همگان بدون هیچ تفاوتی از آن بهره می‌برند؛ اما قسم دوم، فقط شامل برخی از انسان‌های خالص است.

تسویۀ اول برای بدن است و عبارت است از افاضه کردن نفس انسانی به بدن که به وسیلۀ آن، انسان حاصل می‌شود

توضیح آن‌که می‌دانیم نفس در جایگاه نورانی خود همان عقل است. يعنی عقل، امری کلی است که هیچ تعین و تشخصی ندارد و اگر بخواهد در خارج تعین بگیرد، باید از مقام خود نزول کند و حد بگیرد تا ظهور کند. مثلاً نفس نباتی امری کلی است که قابل اشاره در خارج نیست و برای اینکه ظهور کند، در نباتات حد می‌گیرد و جزئی[4] می‌شود. مانند گل سرخ، گل یاس، درخت کاج و ... . پس اگر عقل که امری کلی است، بخواهد تشخص بگیرد، باید افلاک کارکند تا جسم کلی و عناصر بسیط ظهور کند و از آن نفس شکل گیرد و بدن تسویه شود.

به این مراتب در آيۀ "الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ ۖ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ*جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ "[5] اشاره شده است. طبق این آيات، تسویۀ بدن در تمام انسان‌ها یکی است. يعنی خداوند عناصر را در تعادل خود مزاج کرد که مزاج به عنوان جسم آماده شود تا تجلی عقل را تحت‌عنوان نفس بپذیرد. این عنصریت و خلقت در همۀ نفوس اعم از نباتی، حیوانی و بشری يکسان است و تسویۀ عمومی نام دارد. این نوع از تسویه، در حضرت آدم که خلقتش از چهار عنصر بود تا بقیۀ نفوس که از چهار عنصر در قالب نطفه پدید آمدند، یکسان است.

اما تسویه دوم، برای نفس است؛ نفسی که می‌خواهد عقل را ظهور دهد و اسما را مظهر شود و عالم امر یا غیب را در عالم شهادت به تعین و تشخص بکشد و عروج کند. اینجاست که همۀ انفس چنین روحی را یکسان ظهور نمی‌دهند و جز قلیلی عاقل نمی‌شوند که: "ثمَّ سَوَّاهُ وَنفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ ۖ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۚ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ"[6] این همان جریان عالم ذر است که همه به آن بلی گفتند، اما هنگام عروج، عدۀ قلیلی چشم و گوش و قلب را در مسیر ظهور عقل به کار گرفتند. این عدۀ قلیل، نفس خاص انسان کامل است که مظهر اتم و اکمل عاقل می‌باشد. درواقع امت این مرتبه از نفوس انبیا و اولیا را ندیدند و تبعیت و اطاعت را به‌راحتی کنار گذاشتند.  

 پس معنای این نوع تسویه، تابش روح الهی بر نفس انسان است که حاصلش پدید آمدن انسان ملکوتی است. این تسویه بعد از خلق انسان و نسل او، رخ می‌دهد. آیات مبارکۀ 7 و 8 سورۀ شمس نیز به این قسم از تسویه اشاره می‌کند.

به نظر صدرا نفسِ دمیده‌شده در پیکر آدمی که در این آیات به آن اشاره شده، «نفس يا روح امری» است که از عالم امر است و همۀ مردم در آن مشترک نیستند. این نفسِ عالی الهی که شایستگی ملاقات خداوند را دارد، تنها در قلیلی از افراد انسانی وجود دارد: "و قالُوا إذا... بَلْ هُمْ بِلِقاِء رَبّهم کافِرون"[7]

درنهایت صدرا با استناد به دلایل عقلی و نقلی نشان می‌دهد که حقیقت منبسط، رب‌النوع انسان‌هاست. او همان روحی است که در تمام انسان‌ها دمیده می‌شود و حرکت‌دهندۀ آن‌هاست. صادر اول، نخستین مخلوق است که خودش در قالب انسانِ خاکی ظهور می‌کند و تسویۀ بدنش مانند سایر انسان‌هاست، ولی روح و خلقتش در عالم رفیع عقول است.

از نظر صدرا نفس محمدی(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در ابتدای خلقت بدون آنکه در خود نظر کند تمام حقیقت عقل را پذیرفت و آن را به وراثت به وصی و اولیائش داد. از دیدگاه صدرا چنین نیست که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در صعود و بازگشت به مقام قاب قوسین رسیده باشد، بلکه در خلقت و نحوۀ پذیرش نفخۀ الهی این مقام را گرفته است. صدرا با این استدلال، مقام فوق بشری انبیا و اولیا را اثبات می‌کند و معتقد است حضرات معصومین(علیهم‌السلام) از طریق وراثت از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در این موضوع سهم برده‌اند. دقیقاً همین نکته سبب شده تا طینت و گِل ایشان نیز با بقیۀ انسان‌ها متفاوت باشد. فرق این نوع شناخت از مقام نورانی حضرات، با شناخت صوری ایشان، آن است که چنین شناختی ما را به التزام و اطاعت می‌کشاند. " انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ، فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ، فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى؛ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا، وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا."[8]

التزام یعنی چیزی که اگر نباشد، گویا آن شیء قابل تصور نیست. نفسِ ما بدون التزام به اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، در عروج تشخص انسانی نمی‌گیرد.

بسیاری از افراد حضرات را دوست دارند، ولی چون معنای این التزام را درک نکرده‌اند، نمی‌توانند گوش، چشم، قلبشان را در مسیر عقل پیش برند. گویا این عده فراموش کردند که نوعیتشان نفسی است که روح الهی را گرفته تا عاقل شود، چگونه؟ با التزام به اهل‌بیت(علیهم‌السلام). التزام یعنی فکر، خیال، فعل و تمام مراتبمان مو‌به‌مو منطبق با مسیر و روش اهل‌بیت(علیهم‌السلام) باشد، نه یک قدم عقب‌تر و نه یک قدم جلوتر. اما متأسفانه نگاه ما نسبت به حضرات انفکاکی است؛ به همین دلیل راحت از آن‌ها سرپیچی می‌کنیم و امام را به غیبت می‌کشیم، ساحر و مجنون میخوانیم‌شان و فرقه‌فرقه می‌شویم تاآنجا‌که هنوز سیصدوسیزده تن نداریم که حقیقت رب النوع بودن امام را بفهمد.

ملاصدرا با بیان حدیث "اَلْحُجَّةُ قَبْلَ اَلْخَلْقِ وَ مَعَ اَلْخَلْقِ وَ بَعْدَ اَلْخَلْقِ"[9] استنادی دیگر را مطرح می‌کند. او معتقد است این روایت، توهم نفوس عامه را که فکر می‌کنند خداوند، ائمه(علیهم‌السلام) را آفریده تا آن‌ها هدایت شوند دفع می‌کند. آخر کجا عالی برای انتفاع سافل پایین می‌آید؟ چه کسی گفته این ذوات کامله، که مقامشان از عالی هم بالاتر است برای انتفاع ما خلق شده‌اند؟ اصل این است که غایت، همیشه اشرف و بالاتر از کسی است که به سمت آن غایت در حرکت است. به عنوان مثال در دید عوام، گل نمود بسیاری دارد؛ اما دانۀ گل که مقام جمعی را داراست. اشرف بر گل است و تمام زیبایی گل از دل این دانه بیرون آمده است. درواقع بذر بوده که گل را چنین تأثیرگذار کرده است.

بارها خوانده‌ایم که ابر و باد و فلک در کار هستند تا ما نانی به دست آوریم! اما چه کسی گفته چرخش دورانی نفوس افلاکی برای انتفاع ماست؟! مگر نخوانده‌ایم "یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ"[10] ؟ دَوَران خورشید و ماه، پدید آمدن شب و روز، اختلاف زمان، فصول چهارگانه، بارش باران و تابش خورشید و ...، همه حرکتی تسبیحی است. افلاک مسخر امر الهی و مقید به تقدیر هستند و خدا را تسبیح می‌کنند، در حرکت‌اند تا تشبه به عقول عالیه پیدا کنند، اما آثار عبادتشان می‌شود نانی که ما به دست می‌آوريم و بارانی که از آن بهره می‌بريم.

پس هدف خلقت ائمه(علیهم‌السلام) هدایت انسان‌ها نیست. آن‌ها خلیفۀ خدا در زمین هستند و در این مسیر، بار هزاران نفر را هم بر دوش می‌کشند تا قرب به مبادی عالی وجودشان پیدا کنند، چه این عده هدایت شوند، چه نشوند. این همان مقام اخلاص است. مقامی که نگاه ما را به حرکت در مسیری که برای آن خلق شده‌اند، سوق می‌دهد، چه دیگران ببیند و تعریف و تمجید کنند و چه نبیند. چه قدر آن را بدانند و چه ندانند. اما متأسفانه ازآنجاکه ما با این مقام فرسنگ‌ها فاصله داریم، خوبی و بدی دیگران در ما تأثیر ‌می‌گذارد. تمام تلاش‌مان برای نفس جزئی حیوانی‌مان است، نه قرب خدا . اما نفس عالی انسانی، در هیچ شرایطی اقبال و ادربار و انفعال ندارد. فقط وظیفه‌اش را در مسیر خلیفگی الهی انجام می‌دهد. چنین نفوسی می‌دانند اگر برای خدا کار کنند، اثراتش به همه‌جا می‌رسد و اگر برای کیهان کار کنند، هیچ اثری برای قرب و عروجش نخواهد داشت.

انبیا و اولیا خلیفۀ خدا هستند تا خدا را عبادت کنند و به مبادی عالی وجودشان نزدیک شوند. آثار این عبادت این است که ما انسان‌ها هم در مسیر خلیفگی و تشبه به آن‌ها در اطاعت و تبعیت موبه‌مو هدایت شویم و نفسمان را به مبادی عالی‌اش نزدیک کنيم.

 

 


[1]. سورۀ کهف، آیۀ 110. بگو: جز این نیست که من مانند شما بشری هستم.

[2]. سورۀ تغابن، آیۀ 6. «آیا بشرهایی (مثل ما) می‌خواهند ما را هدایت کنند؟!» از این رو کافر شدند.

[3]. سورۀ انفظار، آيۀ 7. پس هنگامی که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او دمیدم، همه به امر من بر او سجده کنید.

[4].  جزئی یعنی حد گرفتۀ کلی.

[5]. سورۀ سجده، آیات 7 و 8. آن خدایی که هر چیز را به نیکوترین وجه خلق کرد و آدمی را نخست از خاک (پست، با این حسن و کمال) آفرید. آن‌گاه خلقت نژاد نوع او را از چکیده‌ای از آب بی‌قدر (و نطفۀ بی‌حس) مقرر گردانید.

[6]. سورۀ سجده، آيۀ 9؛ سپس آن (نطفه بی‌جان) را نیکو بیاراست و از روح (قدسی الهی) خود در آن بدمید، و شما را دارای گوش و چشم‌ها و قلب‌ها (با حسّ و هوش) گردانید، باز بسیار اندک شکر نعمت‌های حق می‌کنید.

[7]. سورۀ سجده، آيۀ 10.

[8] . خطبه 97 نهج‌البلاغه: به خاندان پيامبرتان بنگريد و به آن سو رويد كه آنان مى‌روند و پاى به جاى پاى آنان نهيد، كه هيچگاه شما را از طريق هدايت منحرف نكنند و به هلاكت نسپارند. اگر نشستند، بنشينيد و اگر برخاستند، برخيزيد. بر آنان پيشى مگيريد كه گمراه شويد و از آنان واپس نمانيد كه هلاک گردید. 

[9]. اصول کافی، ترجمه مصطفوی،  ج ۱،  ص ۲۵۰؛ امام صادق (عليه‌السّلام) فرمود: حجت خدا پيش از خلق بوده و با خلق و بعد از خلق هم می‌باشد.

[10]. سورۀ جمعه، آیۀ 62.

 



نظرات کاربران

//