خود را به ولایت بسپار
در ادامه بحث «روحیه ولایی» خلاصۀ جلسۀ ششم (14 رجب 1438) به بررسی «خود را به ولایت بسپار» می پردازیم.
روایت لقاء را تا ولایت امام سجاد(علیهالسلام) خواندیم. اکنون ادامۀ روایت:
"مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ قَرِيرُ الْعَيْنِ، فَلْيَتَوَالَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِرَ(علیهالسلام)."
هرکس دوست دارد خدا را ملاقات کند، درحالیکه چشمش روشن است، ولایت امام باقر(علیهالسلام) را داشته باشد.
ولایت امام باقر(علیهالسلام) در قرب خدا، مایۀ روشنی چشم بنده است. قرآن کریم نیز از قرّةعین سخن گفته است.
خداوند پس از ولادت حضرت عیسی به مادرش مریم فرمود: "فَكُلي وَ اشْرَبي وَ قَرِّي عَيْناً"[1]. آن چه زمانی بود؟ زمانی که مریم پس از مدتی سکونت در معبد، یکباره باردار شده بود و اکنون نمیدانست به بقیه چه بگوید! میتوانست از تمثّل فرشتۀ الهی بگوید و خود را تبرئه کند؛ اما خدا به او فرمان سکوت داد و گفت: «چشمت روشن». ما نیز اگر گاه سخنانی دربارهمان گفته میشود که در شأنمان نیست، از خدا شاکی نشویم و به هر طریقی از خود دفاع نکنیم.
"وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ"[2]؛ یعنی فرزندانشان را نه برای فخرفروشی به بقیه میخواهند و نه برای اینکه عصای دستشان شوند، بلکه نور چشم میخواهند که موجب رشد در تمام مراتب است.
تأثیر ولایت امام صادق(علیهالسلام) نیز در لقاء خدا چنین است:
"مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ يُعْطِيَهُ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ، فَلْيَتَوَالَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ(علیهالسلام)."
هرکس دوست دارد خدا را ملاقات کند، درحالیکه کتابش به دست راستش داده شده است، ولایت جعفربنمحمد(علیهالسلام) را داشته باشد.
اصل مادۀ «یُمن» به معنی نیرومندی در خیر زیاد است؛ در مقابل ضعف و شومی. اهل یُمن، ملکهاش خیر است. او به اسم «مبارک» حقتعالی تخلق یافته و هویتش به تمامی راست شده است. هردو جهتش یمین و مبارک است و هیچ اندیشه و اخلاق و عملی که منحرف از راه راست باشد، ندارد. قرآن که میخواند، راست میفهمد و جز حرف و عمل راست از او صادر نمیشود. قدرت حقیقی او از نفس و روحش است، عشقش عقلانی است و قرب و نورانیت خدا را به نحو اتمّ و اکمل در وجودش دارد.
اوج این یُمن، از آنِ معصومین(علیهمالسلام) بود که هیچچیز را چپ نمیدیدند. مثلاً با اینکه ابنملجم بر فرق حضرت علی(علیهالسلام) شمشیر زهرآگین زده بود، حضرت فرمود به او هم شیر بدهید؛ چون اصلاً نمیتوانست نیتی جز خوبی و زیبایی داشته باشد. یا امام حسین(علیهالسلام) آنقدر یُمن وجود را میدید که حتی وقتی شمر روی سینۀ مبارک آن حضرت نشسته بود و اوج قساوت خود را نشان میداد، او را نصیحت کرد و خیرش را خواست. اینان اهل یُمن هستند که "يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ"[3]. پس هرچه کنند، هر عمل و حرف و نگاهشان، حتی هر قهر و غضبشان نور و برکت است.
آنچه تا اینجا گفتیم، همه از روحیات ولایت بود که تا آنها را در خود بارور نکنیم، نمیتوانیم منتظر آمدن امام زمان(عجّلاللهفرجه) باشیم. بالأخره باید با او سنخیتی داشته باشیم. روحیۀ او عین عقل و عشق است و ما عین احساس و خیالیم؛ پس اگرچه ظاهر کارهایمان شبیه او باشد، سنخیت نداریم. روحیۀ او، مظهر بودن در هر اقبال و ادبار است؛ ولی ما در این همه اقبال و ادبار، چقدر با روحیۀ ولایی و قرآنی برخورد کردهایم؟
اصل روحیۀ ولایت، نفی خودی است. ما محبت قلبی و تبعیت عملی داریم. اما رنگ و روحیهمان با ولی خیلی فرق دارد و در میدان عمل حتی اگر این حرفها به یادمان بیاید، نمیتوانیم جلوی روحیهمان را بگیریم! ظاهر نمازمان شبیه ولی است؛ اما رنگش تیره است، چون با خودی میخوانیم. آنوقت دنبال دیدن چهرۀ امامیم! آخر چه سود؟ ما که حقیقت امام را قبل از خلقت در عالم الست دیدهایم و قبالۀ ولایش را امضا کردهایم. دیگر دنبال چه هستیم؟
ای پدر بیبدل انس و جان / واسطۀ خلق زمین و زمان
ای که تویی اول و آخر، علی / مقصد و مقصود ولای ولی
ای که به هستیِ تو هست آمده / حور و مَلک، دور تو مست آمده
در طلبت این دل من، بیقرار / هر دَم و هر بازدمم انتظار
شوق ولا سوخته جان و دلم / آتش هجران تو را حاملم
نیست بُدم، یافتم نیستیام / هست شدم، ذکر تو شد هستیام
یا علی ای قامت رعنای حق / دل برسان تو به تماشای حق
سنگ محک را به دلم زن، علی / محتضرم کن، بده مرگم علی
آری؛ ولایت حضرت علی(علیهالسلام) راه اتصال به ولایت تمام ائمه(علیهمالسلام) است. اگر به صدق بخواهیم که بر دلمان محک بزند و احتضار هرلحظه را برای مرگ از هوای نفس طلب کنیم، او اجابت میکند و ما را به تماشای حق میرساند. دیگر باید ببینیم این مباحث چقدر ما را در میدان ولایت آن بزرگمرد وارد کرده است؛ از کجا ببینیم؟ اینکه درون خود را به تماشا بنشینیم و رصد کنیم که در محکهای جلال و جمال که آنبهآن به قلبمان زده میشود، چهکارهایم.
بدانیم ولایت، دلسپردگی با سرسپردگی است و دلسپردگی بدون سرسپردگی باعث میشود دین را هم به میل خودمان پیش ببریم. پس هم دل بدهیم و هم اهل معرفت باشیم؛ وگرنه پای ماندنمان در مسیر ولایت میلنگد. وقتی میبینیم ولی، روشمان یا فعل و اخلاقمان را دوست ندارد، زود عوض شویم و خود را طبق میل او کنیم. به جایی برسیم که خوبیها از درونمان برآید، یعنی حُسن فعلی با حُسن فاعلی همراه شود؛ نه اینکه خوبی را به خود تحمیل کنیم.
آنجاست که میتوانیم بگوییم در مسیر ولایت قدم گذاشتهایم.
[1]- سورۀ مریم، آیۀ 26 : بخور و بنوش و چشمت روشن باشد.
[2]- سورۀ فرقان، آیۀ 74.
[3]- سورۀ حدید، آیۀ 12 : نور آنها در مقابل و از سمت راستشان پیش میرود.
نظرات کاربران