رشتۀ کار، دست ماست
خلاصۀ جلسۀ چهارم در ادامه بحث «روحیه ولایی» در سال گذشته (17 رجب 1439) به تبیین موضوع «رشتۀ کار، دست ماست» می پردازیم.
دانستیم همه چیز، انعکاس درونهای ماست و ازاینرو راهحلّ مشکلات را باید در فکر و صفت و فعل خود بیابیم؛ وگرنه مبارزه با عوامل بیرونی فقط اتلاف انرژی است. طبق آیۀ "إِنَّ اللَّهَ لايُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ" که جلسۀ پیش گفتیم، سرنوشت ما به دست خودمان است و اگرچه استعدادها، انرژیها و امکانات، همه را خدا داده، به اختیار خودمان است که چطور و با چه نیت و انگیزۀ درونی استفاده کنیم.
این آیه، قابلیت تغییر را برای نفس ما ثابت میکند و راه ناامیدی را میبندد که اگرچه خدا کار را به دست خودمان سپرده، اما اینقدر حضور او با اسمائش در جان ما قوی است که حتی اگر خلاف جهت او حرکت کرده باشیم، باز میتوانیم برگردیم و در هر شرایطی که هستیم، دوباره او را ببینیم. درواقع حکم نفس ما مثل موم است که هر شکلی به آن بدهیم، باز تا دم مرگ، امکان تغییرش هست؛ اگرچه سخت باشد.
دانستیم "فَكُّ رَقَبَةٍ"، فقط تغییر فعل نیست که مثلاً یک عمر فعل خطایی داشته باشیم و وقتی قبح آن را فهمیدیم، یکباره آن را کنار بگذاریم. معلوم است نمیتوانیم! هرچه هم تلاش کنیم و مدتی از آن دور بمانیم، دوباره سر جای اولمان برمیگردیم؛ چون اصلش در نیت، نگاه و انگیزه و روحیۀ ماست و اول باید درون خود را ردیف کنیم.
خداوند ما را آفریده و نفس را با تمام قوایش به ما داده؛ پس او فاعل ماست و ما فعل اوییم. اما فعلی که از ما سر میزند، دیگر فعل او نیست؛ فاعلش خودمان هستیم و از نگاه و نیت خودمان صادر شده است. به عنوان مثال، قدرت بینایی را خدا به ما داده؛ اما اینکه چه ببینیم و چگونه ببینیم، از خودمان است.
ما باید فعل خود را نیکو و مطابق امر الهی تنظیم کنیم؛ اما فقط این نیست و لازمهاش حسن فاعلی است، یعنی اینکه درونمان نیکو و خدایی باشد؛ چون با تغییر درون و گرفتن نور معرفت میتوان فعل را نیز اصلاح کرد. اما وقتی درون متدیّن و بهشتی نباشد، فقط با ظاهر دین به قرب نمیرسیم؛ چنانکه وقتی درون به خدا نزدیک باشد، حتی اگر ظاهر درستی نداشته باشیم، راه برگشت و اصلاح ظاهر هم برایمان باز میشود.
برخلاف این حقیقت، متأسفانه در طول تاریخ همواره سعی بر این بوده که مردم را در ظاهر دین نگه دارند و در بین حاکمان، کمتر کسی بوده که مردم را از رعایت ظاهر دین، مانع شود. اما هرگاه کسی برای روشنگری برخاسته تا به مردم، آگاهی و معرفت دهد و آنان را به باطن متوجه کند، حرکت او را سرکوب یا شخصیتش را تخریب کردهاند. چون به ضررشان است؛ به ویژه اگر این تغییر و حرکت باطنی در بین زنان اتفاق بیفتد که چون قدرت عشق در دست آنهاست، با بیداری آنها خیلی از مسائل جامعه روبهراه میشود.
خلاصه آنکه هرچه در دنیا یا آخرت میخواهیم، از همسر و فرزند و زندگی خوب گرفته، تا مال و مقام و زیبایی یا درجات معنوی و قرب خدا و ائمه(علیهمالسلام)، همه را خودمان باید بسازیم. البته خداست که قدرت و اختیار و امکاناتش را به ما داده؛ اما سرنوشتساز، خودمان هستیم. به فرمودۀ قرآن کریم: «انسان بهرهای جز سعی و تلاش خود ندارد.»[1]
ریشۀ تمام مشکلات ما، ناآگاهی و ظاهربینی است. اگر نگاهمان را درست کنیم، همۀ مشکلات رفع خواهد شد.
به عنوان مثال، یکی از نگاههایی که در عمق جان ما ریشه کرده، این است که هرچه را در زندگی تولد تا مرگ از دست بدهیم، برای خود ضرر میدانیم؛ چه از دست دادن مال و مقام و موقعیت باشد، چه بیماری جسمی و چه مرگ عزیزان. این نگاه باعث میشود همیشه مضطرب و نگران باشیم و بخواهیم برای روز مبادا ذخیره کنیم؛ وقتی هم چیزی را از دست دادیم، غصه بخوریم و ناامید شویم، طوری که انگار خودمان از دست رفتهایم.
پس این نگاه برای ما، هم ناآرامی و تعلق درونی در پی دارد و هم آفات بیرونی. اما اگر توحیدی ببینیم، با کلید راهگشای "لاتَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ"[2]، آزاد زندگی میکنیم. انسان موحّد، از همۀ این کم و زیاد شدنها رهاست و هرچند وظایف دنیایی خود را انجام میدهد، دلش با از دست دادنها تکان نمیخورد. در لحظه، زندگی میکند و از آنچه خدا به او داده، به قدر حالش استفاده مینماید، بی آنکه نگران فردا و پسفردا باشد.
ما نماز قضا نداریم؛ اما باید ببینیم با اینهمه نماز که خواندهایم، از خود، چه ساختهایم و چقدر رها شدهایم. ما در دنیا هرچه میخوریم و مینوشیم، باید زوایدش را دفع کنیم یا حتی هر نفَسی که میکشیم، باید با بازدم، آن را رها کنیم؛ وگرنه نمیتوانیم انرژی غذا و هوا را بگیریم و سالم بمانیم. در مراتب دیگر وجود نیز اگر همواره "فَكُّ رَقَبَةٍ" نداشته باشیم، نمیتوانیم با اعمال و اخلاقمان رشد کنیم و از آثار مثبتشان بهرهمند شویم.
خداوند جسم ما را طوری طراحی کرده که به طور خودکار، هر نوع زوایدی را دفع میکند؛ مگر اینکه خودمان سیستم آن را به هم بریزیم. مثل امروز که انسانها آنقدر غذاهای سنگین و غلیظ میخورند که این طراحی خدا را زیر پا میگذارند و جسمشان هم سالم و لطیف نمیماند. اما در مراتب دیگر، کار را به خودمان واگذار کرده و چون میدانسته ضعیفیم، دنیا را کورۀ بلا قرار داده و ما را از ابتدا در آن انداخته است؛ دیگر به خودمان بستگی دارد که چطور استفاده کنیم.
بر این اساس، تمام عبادات و اعمال معنوی نیز برای آزاد کردن ثقل خودبینی و خودخواهی و لطیف شدن بُعد وجهاللّهی ماست. اما اینجا به اختیار خودمان است که رها شویم یا در ثقل و سنگینی بمانیم؛ و اگر ماندیم، همین نماز و عبادت، ما را سنگینتر میکند و دچار عُجب و ریا و خودی میشویم. یعنی فعل ما به جای اینکه برایمان کمال آورد، سدّی در جریان حقیقی زندگی و کمالمان میشود و درنتیجه از برکات حضور و ظهور حق در خود، محروم میمانیم.
وقتی لطیف و رها نشویم، حضور خدا را درک نمیکنیم و درنتیجه او در جان ما ظهور پیدا نمیکند؛ چون به جای آیینه، از خود بتنآرمه ساختهایم! اما اگر با لطافت وجودمان حضور او را درک کنیم، حضورش به ظهور تبدیل میشود و حتی جسممان حقایق الهی را منعکس میکند.
آنوقت از دادههای خدا به قدر حال خود استفاده میکنیم و هرگز در دام احتکار نمیافتیم. زیرا احتکار، حرام است؛ چه در ماده و چه در معنا؛ حتی اگر صف اول جماعت را جای خود بدانیم و بقیه را کنار بزنیم تا خودمان آنجا به نماز ایستیم!
تازه این یک نمونه است و ما باید در همین دنیا درونمان را از تمام اینگونه نگاههای غلط آزاد کنیم؛ وگرنه فردا سنگینیم و نمیتوانیم از پل صراط عبور کنیم. اگر امروز رها شویم، وجودمان آیینه میشود و با چشم و گوش خدایی میبینیم و میشنویم و اصلاً ناملایمات را نمیبینیم؛ اگر هم ببینیم، آنها را وسیلهای برای رفع غلظت و سنگینی خود میدانیم. اما اگر غلیظ بمانیم، با یک «بالای چشمت ابروست»، به هم میریزیم و نه امروز نه فردا، آرامش نداریم.
یک کلام؛ به بیان رسولاکرم(صلّیاللهعلیهوآله): «هرطور زندگی کنید، همانطور میمیرید و هرطور بمیرید، همانطور برانگیخته میشوید.»[3] پس ببینیم صبح تا شب در چه حالی زندگی میکنیم؛ چقدر آرامش داریم و چقدر مضطربیم یا با غفلت از خدا سرخوشیم! شرایط عادی روزمره هم چندان تعیینکننده نیست؛ باید در اتفاقات گوناگون، خود را بسنجیم.
بدانیم هرچیزی از دست برود، مهم نیست؛ تا وقتی خودمان از دست نرویم. زیرا ابدیت ما خودمان هستیم، نه هیچیک از آنها. همیشه این را در نظر داشته باشیم که ما مال ابدیتیم و امروز هرطور باشیم، فردا هم همانیم. اگر امروز ناامید باشیم، فردا هم تنها و بیکس محشور میشویم و چشممان دنبال بیرون است که کسی سراغمان بیاید، اما بیرون خیری نیست. اگر هم امروز عاشق و بانشاط و خیرخواه باشیم، آرام و رها محشور میشویم.
خداوند در ادامۀ سورۀ بلد، قدم بعدی عبور از عقبه را بیان میفرماید:
"أَوْ إِطْعامٌ في يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ. يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ. أَوْ مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ."
یا غذا دادن در روز گرسنگی، به یتیمی از خویشان، یا مسکینی خاکنشین.
غذا دادن در روز گرسنگی، به بیانی همان انفاق در زمان تنگی و قحطی است. ظاهر آیه به مضیقۀ آب و غذا اشاره دارد. اما در عالم معنا هم همین است و در ایامی که همه تشنهاند و خبر از معنا نیست، باید به دادشان رسید.
انبیاء و اولیاء کامل خدا، خودشان بهشتی بودند و لازم نبود به زمین بیایند. اما با این حال به قحطی معنا و انسانیت در زمین آمدند و در همین دنیای پر از جهل و نفاق، هر لحظه خود و عزیزانشان به سختی افتادند، برای اینکه عطش جان انسانها را سیراب کنند و مسیر هدایت را برایشان بگشایند.
امروز هم در دنیا قحطی معرفت است. اما مرد میدان کیست که به داد این قحطیزدگان برسد و در این جهنم بیاید تا بقیه را به بهشت ببرد؟ کیست که حاضر باشد مال و جسم و زندگی و همه چیزش را برای این هدف فدا کند؟ حقیقت آن است که اگر کسی واقعاً حرکت درونی کرده و رها و لطیف شده باشد، نمیتواند بنشیند و تماشا کند که دیگران در بند غلظت و ظلمتاند. برای همین به میدان میآید تا رهایشان کند.
از این گذشته طبق روایات، یتیمترین فرد، کسی است که از امام زمانش دور مانده و نه به او دسترسی دارد، نه او را میشناسد[4]. پس اطعام یتیم هم که در آیه آمده، علاوه بر معنای ظاهری، معرفت دادن به مردم در زمان غیبت است. اما کسی تا "فَكُّ رَقَبَةٍ" نداشته باشد، نمیتواند از خود و آنچه دارد، چشم بپوشد و همه چیزش را برای رهایی دیگران بگذارد. این کاری است که امام زمان(عجّلاللهفرجه) و اولیائش هر لحظه با ما میکنند: "بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ"[5].
خلاصه اینکه قحطی است و باید آزاد شویم و آزاد کنیم. "يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ"، یتیمان خویشاوند است. اما درحقیقت از انسانی سخن میگوید که خدا به او نزدیک است و او این نزدیکی را نمییابد؛ پس باید نشانش داد تا بداند کجا بوده و کجا میرود. باید دست او را در جهت انسانیت و درک قرب خدا گرفت و اینگونه اطعامش کرد. او را از چاه هوای نفس درآورد و با ظهور اوصاف و اندیشههای الهی به خدا رساند.
"مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ" نیز درحقیقت کسی است که آنقدر آلودۀ دنیا شده که دیگر ساکن مانده و توان حرکت ندارد. کسی که فقط دلش میخواهد خوب باشد؛ اما حتی فعلش آلوده است و هیچکس او را راه نمیدهد. حتی خانواده از ترس آبروی خود، او را نمیپذیرد. عظمت اولیاء خدا به این است که چنین افرادی را میپذیرند و بیدار میکنند؛ چون با همۀ ظلمت و خطاهای ظاهری، میبینند که دل آنها روشن است و اگر زمینه فراهم باشد، ظاهرشان هم اصلاح میشود.
تازه اینگونه افراد چون با خرابی آمدهاند، عُجب و خودبزرگبینی ندارند و هرچه خوب شوند، باز پیش خدا سربهزیرند. برخلاف کسانی که بدون پاکی درون، فقط به ظاهر افعالشان اهمیت دادهاند و آنقدر خود را خوب و بزرگ دیدهاند که از خدا طلبکارند!
البته حرکت در مسیر هدایت این مسکینان، هم برای اولیاء خدا زحمت بسیار دارد و هم برای خود آنها سخت است. برای همین، اولیاء مدام آنها را به صبر توصیه میکنند. اما اگر از کورههای سخت این راه بگذرند، درونش خیر و رحمت و برکتی است که پیوسته از جانب خدا بر آن افزوده میشود. آنان اصحاب یمین هستند:
"ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ. أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ."[6]
سپس از کسانی باشد که ایمان آوردند و به صبر و مرحمت، دعوت کردند؛ آنان اصحاب یمیناند.
اما برعکس، اصحاب مشئمه، درونشان پر از ظلمت است و هر لحظه بر ضعف و تنگیشان افزوده میشود؛ طوری که هرچه پیش آید، میگویند: سخت است، نمیتوانم! آنان به آیات الهی کفر میورزند و با انکار سیر باطنی، فقط به ظاهر میچسبند. ازاینرو در زندان تمایلات نفسانی و تنگنای خودبینی گرفتار میشوند و همه چیز را در دین و دنیا، با سود و زیان شخصی خود میسنجند. آنان مصدر شومی و سیاهی هستند:
"وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ. عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ."[7]
کسانی که به آیات ما کافر شدند، اصحاب مشئمه و افرادی شوم هستند؛ و در آتشی که راه فرار ندارد، گرفتار میآیند.
[1]- سورۀ نجم، آیۀ 39 : "وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعٰى".
[2]- اشاره به آیۀ 23، سورۀ حدید : تا بر آنچه از دستتان رفته، تأسف نخورید و به آنچه به دستتان رسیده، سرخوش نشوید.
[3]- عوالیاللّئالی، ج4، ص72 : "كَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُونَ وَ كَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ".
[4]- بحارالأنوار، ج2، ص2.
[5]- مفاتیحالجنان، زیارت جامعۀ کبیره : به واسطۀ شما، غمها زدوده و گرفتاریها برطرف میشود.
[6]- سورۀ بلد، آیات 17 و 18.
[7]- سورۀ بلد، آیات 19 و 20.
نظرات کاربران