ارتباط انسان با جهان هستی
در ادامۀ بحث «قیامت کبری» (جلسۀ 18، 21 محرم 1441) به تبیین موضوع «ارتباط انسان با جهان هستی» میپردازیم.
دانستيم هدف از خلقت، حفظ و ابقای برترین نوع از انواع هستی؛ يعنی خلیفۀ حقتعالی یا حاکمیت مظهر تامّ اسماء و صفات الهی در هستی است. اين نوع برین که خداوند به خاطر او تمام مراتب ديگر را خلق کرده، «انسان کامل» يا انسانی است که استعداد رسیدن به کمال را دارد. انسانی که نوع جامعی از جمادات، نباتات، حيوانات و فرشتگان است و هرچه خداوند در هستی ریخته، یکجا گرفته است؛ بهطوریکه در هستی نبات کاملی غیر از نباتیت انسان، حیوان کاملی غیر از حیوانیت انسان و ملک کاملی غیر از رتبۀ مَلکی انسان نیست. غیر از انسان، موجودی را نمیتوان پیدا کرد که بتواند تمام اسمای الهی و هرآنچه از خدا ظهور کرده و میکند، یک جا حمل کند.
درواقع استعداد نوع برین شدن در تمامی نوع بشر هست؛ اما نمونۀ عینی و اکملش فقط چهارده معصوم(علیهمالسلام) میباشند. يادمان باشد! اين نمونههای کامل، انسانهایی نيستند که روزبهروز کامل شده باشند؛ بلکه آنانی هستند که در اثر فعلیتهای پیدرپیِ وجودشان در صور عقلانی، آماده شدند تا خدا را ظهور دهند. به عبارت ديگر انسان کامل، کسی نيست که فینفسه، به جایی رسيده باشد که جای خدا را در هستی بگیرد! او تمام آنچه را خداوند در افاضه و ظهور اسمائش، دارد، آشکار میکند و نشان میدهد؛ در عین حال، ذات عينالربطی، فقیر، نیازمند و عاشقش به ذات اقدس اله، هرگز از او جدا نمیشود.
پس انسان در کمالش خدا نمیشود؛ بلکه اين خداوند است که در کمال انسان، خود و صفات و اسمائش را، ظهور میدهد و اين، همان هدف غایی خلقت است. درواقع خداوند با قرار دادن شریعت و ولایتش، مسیر رسیدن به ظهور هر آنچه را داده، برای نوع بشر باز کرده است و با قرار دادن نمونۀ عينی انسان کامل، عذر نرسیدن و نتوانستن را برای او بسته است.
حال که نوع برين هستی را شناختيم، لازم است نحوۀ ارتباط اين نوع برين با خلقت کل هستی و چگونگی سِیر آن را بدانيم.
حقیقت این است که طبیعت، علیالاتصال با انسان همراه است. چنين نيست که انسان فقط در عالم ناسوت يا دنيا، به ديگر مراتب هستی، اعم از جبروت و ملکوت و ماده، نیاز داشته باشد، بلکه در برزخ و قيامت نيز تمام مراتب هستی و از جمله طبیعت همراه اوست.[1]
برای اثبات اين موضوع ابتدا کیفیت سیر نظام کیهانی با انسان را از آیات قرآن بررسی میکنیم تا ببینیم خداوند چگونه در آیاتش این سیر را آغاز کرده و چگونه تمام انواع و مراتب هستی، اعم از جمادات، نباتات، حيوانات، مجردات و ملائکه و اجنه در انسان، به تکامل غایی خود میرسند. همچنين بفهميم این غایت، در نظام کیهانی و انسانی به کجا میرسد. آيا انسانی که همۀ هستی به طفیلش خلق شده، فقط در دنیا يا ناسوت باید از هستی استفاده کند؟ تمام هستی عشقشان به این است که سیر کنند و به انسان برسند، اما آيا همین که مثلاً نبات آمد و توسط انسان خورده شد، به غايتش رسيده؟ مگر انسان، انسان کامل شده است؟ تمام انواع، با فنای در انسان کامل به غایتشان میرسند؛ اما آيا تمام مراتب هستی در وجود ما هم به غايتشان خواهند رسيد؟
همچنين بايد بدانيم آیا زمین و آسمانی که در برزخ و قيامت هست، همین آسمان و زمينی است که الان هست؟ آيا همین باران را میدهد؟ آيا گیاهان و میوههای آنجا مانند دنياست؟ و آيا استفاده از خوراکیها و نوشيدنیهای آن مانند عالم ماده، زوائدی را در انسان ایجاد میکند يا نه؟
طبق آيات قرآن خلقت هستی، بر خلقت انسان مقدم است[2]؛ اما از نظر وجودی، روح انسانی قبل از خلقت سایر مراتب هستی ساخته شده بود و هستی طفیل انسان است.[3]
خداوند در سورۀ مؤمنون،آغاز مسیر خلقت انسان، را چنين بيان میکند:
"وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ"[4]
خلقت انسان از طین که همان رتبۀ جمادی است، آغاز میشود. او مراحل سیر جمادی، نباتی و حيوانی خود را طی میکند تا به خلق آخر؛ يعنی انسان شدن میرسد. با انشای اين رتبه، بهترین خالقیت خداوند در هستی نمایان میشود و خداوند به خلقت خود، تبارک میگويد.
اما همین که سلالۀ طین، نطفگی، علقگی و سایر مراتب خود را طی میکند و مسیر تا انشای آخر را میرود، بلافاصله در آيۀ بعد میفرمايد: "ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ"[5] بعد از اينکه مراتب جمادی را کنار زديد و زنده شديد، در همان لحظه، میّت هستید! چرا؟ زيرا به قبرِ بدن وارد شدید؛ يعنی وقتی در جسمانیت حادث شديد و خداوند روح و اسمای خود را در این جسمانیت دمید، به نحوی اين روح مُرد و به محض مُردن،"ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ"[6] نياز به بعث و برانگيختن دارد و بايد از میّتبودن درآید.
تا اینجای آيه، فقط به خلقت انسان اشاره میکند؛ اما از آيات بعد به موضوع ارتباط کیهان با انسان میپردازد: "وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ* وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ* فَأَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ * وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ* وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ"[7]
خداوند با اين آيات، آنچه را در زمين برای انسان قرار داده، بازمیشمارد و نشان میدهد که از ما غافل نبوده و تمام هستی را بنا نهاده است تا ما انسانهای ميت را، که حقیقتاً میّت نیستیم، به تداعی قیامت بکشاند و زنده کند.
طبق اين آيات، طبیعت در تمام مراحل با ما همگام است و با سیر ما سیر میکند. ظاهراً اين همان حرفی است که طرفداران فیزیک کوانتوم و قانون جذب و... میزنند که با طبیعت همگام شويد؛ بله بايد با طبیعت همگام شد؛ اما با توجه به تشخيص مبدأ و معاد آن.
اکنون برای فهم بیشتر آیۀ " وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ"، چند واژۀ کليدی آن را بررسی میکنيم:
- واژۀ «سُلَالَة»[8][سلّ] از نظر صاحب التحقيق عبارت است از: آنچه از شیء حاصل و خارج میشود. (مانند نژاد و نسل و فرزند) که قبول اين حصول و خروج در انسان، اختياری و همراه با قصد است. طین، که مرکب از آب و تراب است، جسمانیةالحدوث ماست که آماده شده برای خلقی دیگر "أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ". سلالۀ طين بودن انسان به اين معناست که او باید هر لحظه از اين طين بهره گيرد، محصول دهد و خارج شود تا به خلق دیگر که با نفخۀ روح الهی و اسمایی در درونش حامل است، رسيده، و روحانیةالبقا و مبارک شود.
پس تمام مراحل قبل از انشای آخر، مراحلی تکوينی است که به اختيار انسان ربطی ندارد؛ اما اخراج انشای آخر و مبارک شدن، با اختیار و قصد است. به ديگر سخن خداوند طین و طبیعت را قرار داده تا با سیر خود، بتوانند امکاناتی را برای سیر انسان آماده کنند تا او از حدوث جسمانی به بقای روحانی برسد.[9] اما اين رسيدن، به اختيار و قصد انسان بستگی دارد. به اين معنی که خروج تکوينی انسان از طين و نفخۀ روح الهی در او کار خداست؛ اما خروج او از طینِ جسمانيت و روحانی و مبارک شدنش با ظهور تمام اسمای الهی، به اراده و اختيار خود اوست. اينجاست که انسان در آينۀ صفات و اسمای حق و در عينالربطی خويش به زيبای مطلق، به مشاهدۀ مبارک بودن خویش مینشیند.
- صاحب التحقیق در ذيل واژه «طین»[10] مینویسد: «اين واژه، اشاره به عظمت خالق متعال دارد، از آن جنبه که انسان و حيوان را از چنين مادۀ نازل و بدون شعوری خلق کرد. همچنين اين واژه، انسان را متوجه اصل و مادۀ اولیه و سافلش میکند... ؛ لذا واجب است که آدمی پيش از فرا رسيدن اجل و مرگش، به مادۀ اصیل و موجود در وجودش و آنچه دوام حيات طبیعیاش بر آن مبتنی است، توجه کند و بداند که به این اصل بازخواهد گشت. پس جای هيچ تفاخر و غروری در اين وجود موقت و محدود و حيات متکی به آن نيست.»
چنين تفکری باعث میشود تا انسان پایبند و دلبستۀ رتبۀ طینیاش نشود و بفهمد اين بُعد، جنبۀ میتّی اوست و جنبۀ حیّ يا گنج درونش، باید دائماً از دل اين رتبه شکافته شود و بیرون آيد. پس برای اين کار باید اين گِل را بیل بزند، نهاینکه وصله و پینه و محکمش کند؛ درست همان کاری که ما با دنيا و بدنمان کردهایم! تمام اهتماممان برای حفظ رتبۀ طینی است و میخواهيم کجوکولهگیهایش را درست کنيم! بیخبر از اینکه تا کجوکوله نشود و نشکند، اصلاً نمیتوانيم از اين رتبه بیرون آييم. درست است که طين، مبنای حيات مادی و منتهای آن است. اما حيات معنویِ روحانی، وابسته به همان روحی است که در طین دمیده شده است و تمام اهتمام ما باید صرف خروج اين حيات از دل باشد.[11]
- صاحب التحقیق در توضيح واژۀ "انشاء"[12] [نشأ] در آيۀ "أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ" میگويد: «انشاء احداث امری مستمر است که در آن توقف نيست. انشاء عالمی است که گرچه حادث است، اما حدوثش همراه يا مساوی با استمرار و بقایش است.» که اين همان حرکت جوهری است.
آياتی نظير "أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُن"[13]، "هُوَ الَّذی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً..."[14] ، "هُوَ الَّذی يُريكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ"[15] و "قُلْ سيرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَیءٍ قَديرٌ"[16] نشان میدهد که طبیعت استمرار و بقا دارد؛ زيرا بهتبع بقای انسان، انشاء شده است. يعنی اگر انسان آفریده نمیشد، لزومی نداشت که برای طبیعت انشائی صورت گيرد. طبیعت مستمراً با انسان حرکت جوهری میکند و از او جداشدنی نیست. در ناسوت، ناسوتی است و مانند انسان دچار تغییر و تحول و کون و فساد است. در برزخ دهری است و متناسب با آن عالم، شکل و صورت دارد. در قیامت هم همراه انسان است، اما برایش مثالی نداریم؛ فقط میدانیم که زمین و آسمان و... در عالم قیامت از بین نمیروند؛ بلکه بهاقتضای تجرد انسانی، مجرد میشوند و خصوصیات مادی وبرزخیشان کنار میرود.
نکتۀ مهم اينکه انشاء با خلق و تکوين و ايجاد فرق میکند. چراکه إنشاء استمرار، امتداد و بقا دارد. انشاء عالمی عامتر است که همۀ مراتب ذکرشده را درون خود دارد و در حرکت است. درواقع إنشاء آن وجه روحانیةالبقای هستی است، منتها شرط ظهور اين روحانيت آن است که تمام هستی از جنبۀ فنا يا طین خارج شوند؛ انسان با اختیار خود و غیر انسان را هم که خود خداوند به صورت تکوينی خارج میکند.
خداوند در آيات بسياری از همراهی و در خدمت بودن طبیعت برای انسان، پرده برداشته است و انسان را به تعمق و تفکر در اين آيات دعوت نموده است. مانند:
"وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ*وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ* وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فی ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمينَ"[17]
"إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُون"[18]
تمام هستی همراه با انسان به سوی پروردگار رجعت دارند، چنانکه در قرآن دراينباره آيات بسياری آمده است. از جمله:" و قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ* قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ"[19]
خداوند در اين آيه، صفت رجوع را به خود نسبت نداده است؛ بلکه رجعت صددرصد به ما مربوط است. البته راجع بودن جبر است و تکوينی. همۀ ما تکویناً "راجع" هستیم و نمیتوانیم مانع کمال وجودیمان شويم. ما وجود را تکويناً گرفتهايم و علیالاتصال آویزان و عینالربط اوييم و چه بخواهيم و چه نخواهيم به سوی او حرکت میکنيم؛ اما در مسیر تشریعی و اختیاری، خودمان هستيم که کيفيت اين رجعت را رقم میزنيم.
- در لغتنامۀ التحقیق در معنای "رجوع"[20] آمده است: اين واژه به معنای برگشت به مکان، زمان، صفت، حالت، عمل و حرفی است که قبلاً بوده. آن هم بازگشتی با اختيار و اراده. رجوع با کلماتی نظير توبه، انابه، اياب، عود و مصیر فرق دارد؛ يعنی تمام معنای آنها را در بردارد؛ اما اعم از تمامی آنهاست.[21]
رجوع میتواند «مادی» و به سمت مکان يا فردی خاص باشد يا میتواند «معنوی» و به سوی حق و عالم روحانيت باشد. رجوع معنوی با سیر معنوی و حرکت روحانی در انقطاع از امور مادی (شکستن طین)، و توجه به ماورای ماده، يا مفارقت بدن و تحول به عالم آخرت حاصل میشود.
رجوع معنوی؛ يعنی آگاه شویم و توجه کنیم به اینکه ما موجودی زنده هستیم که در طین "میت"ايم. طين، همچون کفن ماست که علیالاتصال و بهطور تکوينی در حال کنده شدن است؛ اما چه بهتر که خودمان آن را با آگاهی و توجه به ورای ماده برکنيم و مسیر بازگشتمان را با آگاهی انتخاب کنیم؛ چراکه بخواهیم و نخواهیم اين بازگشت اتفاق میافتد و ما روحِ رجوع کردۀ خود را به سوی حضرت حقتعالی خواهيم ديد؛ اما اينکه اين ديدار در چه تعينی صورت گيرد، در تعین نفس حیوانی، نباتی،... يا انسانی؛ به انتخاب، اختيار و چگونگی سير ما بستگی دارد. میتوانیم از تمکّن در شهوات و تعلقات دنیویه بگذاریم و با انتخاب مرگ سرخ[22]، مسیر تعین انسانی را طی کنيم.
نکته اینجاست که اين رجوع به تبع حرکت من و شما، در کل نظام هستی هم اتفاق میافتد؛ یعنی زمین و آسمان به اقتضای نوع رجوع ما و همراه با ما رجوع میکنند؛ تکویناً با تکوین ما، تشریعاً با تشریع ما. به عبارت ديگر ما هم زمین و آسمان و هفت مرتبۀ متصل و هم زمین و آسمان و هفت مرتبۀ منفصل کیهانی داریم که هردو با هم در حرکت جوهری هستند. طبیعت در سير خود، جنبههای مادیاش را به اقتضای جنبههای مادی انسان، از دست میدهد و به برزخ میرسد، در برزخ با انسان هست با شب و روز برزخی و دهری. در قیامت نيز با انسان هست با شب و روز یا طبیعت و کیهان عقلی.
چرا همه هستی طفیل انسان است؟
طبیعت در سیر حرکت خود، تمام موادشان را در تجرد مادی تحویل انسان میدهد و انسان ناچار است از آن استفاده کند، کما اینکه ما در دنیا ناچار و لابد از استفاده از زمین برای بقای بدنمان هستیم. در برزخ نیز ناچار از استفادۀ از کیهان برای بقای وجود بدن برزخیمان در سیر کمالیاش هستیم. در قیامت نيز لابد از استفاده از آن، برای استمرار و بقای وجود عقلی حقیقیمان، خواهیم بود؛ منتها موادی که طبیعت به انسان میدهد، تابع کيفيت خُلد[23] انسان است. بسته به اينکه انسان خالد در نار يا جنت باشد، محصولات زمين متفاوت خواهد بود. لذا فردا زمینی داریم یا تاریک تاریک یا روشن روشن یا تنگ تنگ یا پر از وسعت. طبیعتی داریم که يا برايمان حنظل میدهد یا هندوانه و خربزه.
البته خود زمین و آسمان هم با غیبشان بهسوی خداوند در حرکت هستند؛ اما براساس حرکت انسان به بقای خودشان میرسند.
پس همۀ هستی طفیل وجود انسان است و تمام مراتب هستی در تمام عوالم وجودی انسان با خصوصیات و احکام خاص آن عوالم، با اوست، و هرگز این جامعیت تکوین و تشریع، کیهان و انسان از هم جدا نمیشود؛ چون هر دو در علت فاعلی و علت غایی و مبدأ و معاد، یکسان حرکت میکنند.
[1] . مثل همراهی آسمان و زمین و روز و شب با انسان. سورۀ غافر، آیۀ 46؛ النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیا وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ.
[2]. سورۀ بقره، آیۀ 29. هُوَ الَّذی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ؛ او خدایى است كه همۀ آنچه را (از نعمتها) در زمین وجود دارد، براى شما آفرید؛ سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود. و او به هر چیز آگاه است.
[3] . علامه مجلسی در جلد 54 بحار، به روایات حدوث عالم و آغاز خلقت پرداخته است. روایاتی که در اینباره وارد شده، اغلب با عبارت «اول ما خلق اللّه» شروع میشوند.
[4].. آیات 12 تا 14 سورۀ مومنون. و به یقین انسان را از عصارهاى از گل آفریدیم، سپس او را [به صورت] نطفهاى در جایگاهى استوار قرار دادیم. آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم، پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانیدیم و آنگاه مضغه را استخوانهایى ساختیم. بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم. آنگاه آفرینشى دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا كه بهترین آفرینندگان است.
[5] . سورۀ مؤمنون، آیۀ 15، بعد از این [مراحل] قطعاً خواهید مُرد.
[6]. سورۀ مؤمنون، آیۀ 16. آنگاه شما در روز رستاخیز برانگیخته خواهید شد.
[7] . مؤمنون، آیات 17 تا 21 و به راستى [ما] بالاى سر شما هفت راه [آسمانى] آفریدیم و از [كار] آفرینش غافل نبودهایم و از آسمان آبى به اندازه [معین] فرود آوردیم و آن را در زمین جاى دادیم و ما براى از بین بردن آن مسلماً تواناییم. پس براى شما به وسیلۀ آن باغهایى از درختان خرما و انگور پدیدار كردیم كه در آنها براى شما میوههاى فراوان است و از آنها مىخورید *و از طور سینا درختى برمىآید كه روغن و نان خورشى براى خورندگان است.* و البته براى شما در دامها[ى گله] عبرتى است از [شیرى] كه در شكم آنهاست به شما مىنوشانیم و براى شما در آنها سودهاى فراوان است و از آنها مىخورید.
[8] . التحقیق، ج5، ص184.
[9] . التحقیق، ج5، ص186.
[10] . التحقیق، ج7، ص159.
[11]. التحقیق، ج 7، ص 159.
[12] . التحقیق، ج12، ص: 117.
[13] . سورۀ واقعه، آيۀ 72.
[14] . سورۀ انعام، آيۀ 141.
[15] سورۀ رعد، آيۀ 12.
[16] سورۀ عنکبوت، آيۀ 20.
[17]. سورۀ روم، آيات 20و 21 و 22؛ از نشانههاى او اين است كه شما را از خاک آفريد، سپس بناگاه انسانهايى شديد و در روى زمين گسترش يافتيد. و از نشانههاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانههايى است براى گروهى كه تفكّر مىكنند! و از آيات او آفرينش آسمانها و زمين، و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست؛ در اين نشانههايى است براى عالمان!
[18] . سورۀ یونس، آيۀ 3؛ پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [ شش دوران] آفريد؛ سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبير كار (جهان) پرداخت؛ هيچ شفاعتكنندهاى، جز با اذن او نيست؛ اين است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش كنيد! آيا متذكّر نمىشويد؟!
[19] . سورۀ سجده، آیات 10 و 11؛ آنها گفتند: «آيا هنگامى كه ما (مرديم و) در زمين گم شديم، آفرينش تازهاى خواهيم يافت؟!» ولى آنان لقاى پروردگارشان را انكار مىكنند (و مىخواهند با انكار معاد، آزادانه به هوسرانى خويش ادامه دهند بگو: فرشتۀ مرگ كه بر شما مأمور شده، (روح) شما را مىگيرد؛ سپس شما را بسوى پروردگارتان بازمىگردانند.
[20] . التحقيق، ج 4، ص 61.
[21]. علاقهمندان میتوانند برای اطلاع از تفاوت اين لغات، به لغتنامۀ التحقیق ج 4، ص 61 رجوع کنند.
[22] . مرگ سرخ گذشتن از تعلقات مادی است.
[23] . اصل معنی خالد، دوام و بقاست. دوام هر شیء به سبب موضوعش و استمرار این دوام و بقا در خودش.
نظرات کاربران