اسم ربّ
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 76، 15 رمضان 1442) به تبیین موضوع اسم ربّ میپردازیم.
در ادامۀ شرح روایت 12 کتاب عقل کافی به بحث ربوبیت رسیدیم و دانستیم مظهر کامل ربوبیت، انسان کامل است.
گفتیم کار ربّ، تربیت هر موجود در مسیر کمالش است؛ یعنی مسیری که خودش در آن قرار گرفته و میخواهد به مقصد آن مسیر برسد. پس اگر کسی از حدّ اعتدال خارج شود و به خطا و انحراف بیفتد، البته این خطا و انحراف هم در او راسخ شود و سطحی نباشد، شرایط ادامۀ حرکت در همین حرکت برایش میسّر میشود.
اما اگر قلبش پاک و در مسیر حق باشد، اسم ربّ نیز او را در همین مسیر پیش میبرد و درنتیجه فعل و خیال و اندیشهاش نیز پاک میگردد. هرچند درنهایت فرق است بین کسی که در فعل و خیال و اندیشه هم خطا نرفته با کسی که خطا بر او عارض شده است.
خطاکار هرقدر هم پاک شود، همیشه میداند خطا داشته است؛ مگر اینکه در عقل مستفاد و انسان کامل، فانی شود و دیگر خودش نباشد. اصلاً تا ظلمت خطا را نبینیم، چگونه از آن خارج شویم؟ بعد از آن هم اگر از یادمان برود، چطور لطف خدا را به یاد آوریم که ما را از کجا به کجا رسانده است و از اینهمه زیبایی لذت ببریم؟
پس باید نشانمان دهند؛ و این نشان دادن برای مؤمنی که درست حرکت میکند، صرفاً موجب اشتداد عشقش به ربّ میشود. هرچند مسیر پاک شدن و تربیت حتماً سختی و فشار دارد؛ زیرا دین هرچه را مانع سعادت ابدی ما باشد، از سر راهمان برمیدارد. برای همین ممکن است خیلی چیزها را از دست بدهیم. اما فرار نکنیم. بمانیم و سختیها را بگذرانیم؛ تا طعم شیرین ربوبیت را بچشیم.
راه دیگری ندارد. اگر میخواهیم الله را درک کنیم و با او انس بگیریم تا به کمال برسیم، باید با ربّ برویم. زیرا "رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى"[1]؛ ربّ است که پس از خلقت، هدایت میکند و لازمۀ هدایت این است که هم فیوضات و امکانات را به موجود بدهد و هم حدود و حجابها را از موجود بگیرد، یعنی هم جمال دارد و هم جلال.
اسم ربّ، حقیقتی است که همۀ مراتب وجود از عقل اول تا جمادات را در مسیر کمالشان حرکت میدهد و این مسیر متناسب با همان رتبهای است که موجود از حق گرفته و چیزی که در صقع وجودش خواسته است. البته طی این مسیر، راحت نیست؛ اما کسی که با آن همراهی کند، درنهایت به کمالی که خواسته و لایقش بوده، میرسد.
نکتۀ مهم این است که بدانیم متربّی یعنی کسی که تحت پرورش اسم ربّ حرکت میکند، به کمال میرسد، اما صاحب و مالک کمالات نمیشود. مثل بذر که باغبان، آن را در خاک میکارد و در گرما و سرما از آن مراقبت میکند؛ خودش هم آنهمه زیر باد و باران و آفتاب، فشار میکشد و ذرهذره میشکافد تا قد بکشد؛ اما وقتی درخت شد و میوه داد، نتیجۀ زحمت و کمالش را برای خودش نگه نمیدارد؛ بلکه باید میوهاش از آن جدا شود، وگرنه فاسد میگردد.
آنوقت ما چرا فکر میکنیم با عبادت و حرکت با اسم ربّ باید چیزی به دست آوریم؟ تازه هر زیبایی و کمالی هم از ما ظهور کرد، باید کمال و زیبایی خدا را ببینیم و فضل و مهربانیاش را که چنین توفیقی به ما داده و خواسته مظهرش باشیم. در این صورت، نتیجۀ پرورش اسم ربّ در ما، شکستگی، خشوع، بزرگداشت خدا و درک فقر خویش است.
حتماً شنیدهاید که: «درخت هرچه پربارتر، سربهزیرتر و افتادهتر.» میوه را به درخت دادهاند تا اسم ربّ را بچشد و بعد، از میوه بگذرد تا به حرکتش ادامه دهد؛ نه اینکه مالک میوه شود. اما متأسفانه اغلب وقتی زیبایی و نعمتی به ما رو میکند، چه در ماده و چه در معنا، مالک آن میشویم و برای همین یادمان میرود خدا را ببینیم و از بزرگی او یاد کنیم.
مثلاً وقتی لباس قشنگی میپوشیم، میگوییم: «چه خوشرنگ است؛ چقدر به من میآید!»؛ نه اینکه: «خدا را شکر از اینهمه زیبایی که آفریده و مرا خوشترکیب ساخته است.» همینطور وقتی غذای خوشمزهای میخوریم یا فرزند دلخواهی داریم که محبتش در دلمان نشسته یا توفیق نمازشب پیدا میکنیم، همه را از خود و غیر میبینیم.
اگر در هر جلوهای از کمال و زیبایی، خدا را میدیدیم، به جلوهها وابسته نمیشدیم تا وقتی از دست رفتند، ما هم از دست برویم. اما برای اینکه خدا را ببینیم، لازم است فقر خود را ببینیم و ظلمتمان را حتی وقتی به کمک اسم ربّ برطرف شد، به یاد آوریم. پس این بدان معنی نیست که خدا میخواهد ما را شرمنده کند و به رُخمان بکشد!
اینها رهاورد ربوبیتاند، چه در جلوۀ جمالی باشد و چه جلوۀ جلالی. پس نه در جمالها و آنجا که طبق میلمان است، طغیان کنیم و خدا را از یاد ببریم، نه در جلالها و سختیها از او رو برگردانیم. در هیچ شرایطی اجازه ندهیم عشق و ایمانمان رنگ ببازد و قلبمان به شک و شکایت و چون و چرا بیفتد؛ که همانا این مساوی است با ارتداد قلب!
وقتی قلب خود را در میدان نگه داریم، میبینیم اسم ربّ پیوسته فیوضاتش را به ما میرساند و امورمان را طوری تدبیر و اصلاح میکند که به کمال و طلب وجودیمان نزدیک شویم. حال آنکه اگر فیض او قطع میشد، به راحتی ممکن بود ما رنگ و تأثیر آن را از بین ببریم و از مسیر کمالمان منحرف شویم.
آری؛ ربّ در تمام مراتب و در همۀ حرکات و سکنات، مواظب ماست. پس چرا در هر کار، دست و پا و فکر و قدرت خود را میبینیم؟ اگر ببینیم که بی عنایت او دست و پا و فکر و قدرت ما کارهای نیستند، او را تعظیم میکنیم و از کمترین اسائۀ ادب به آن مقام کبریایی میپرهیزیم. حتی اگر پایمان بشکند یا ناتوان شویم، میدانیم به مصلحت بوده و همان خدا که تا دیروز ما را حفظ کرده، امروز مسیر جدیدی برایمان گشوده است.
توحید ربوبی، گسترش همین نگاه در تمام شئون و ابعاد زندگی است. یعنی اینکه بدانیم سررشتۀ تمام کارها به دست اوست، پس همه چیز خیر است. اتفاقات ناگواری که به اقتضای ناسوت برای ما پیش میآید، در برابر آنچه بر وفق مرادمان پیش میرود، اندک است؛ همین اندک هم سرّ و فلسفهای دارد که اگر آن را درک کنیم، عشق و معرفتمان را بالا میبرد و وجودمان را رشد و ارتقا میدهد.
مثلاً همین پا که امروز شکسته، سالها با آن همه جا رفتهایم و همه کار کردهایم. این یک بار در برابر آنهمه، چیزی نیست که بخواهیم اعتراض کنیم و از محبت خدا دلسرد شویم؛ بلکه همین نیز مرحلهای از ربوبیت او بوده است.
اسم ربّ، شامل و محیط بر تمام اسماء الهی است و برای اینکه موجودات را تربیت کند، خدمه و کارگزاران بسیار دارد.
او طبیب حاذقی است که در هرجا روش لازم را به کار میگیرد؛ یک جا با تقویت و تشویق و ملایمت، طبابت میکند و جایی با منع و پرهیز و داروهای تلخ. برای همین، هم جمال دارد و هم جلال. چنانکه در تربیت فرزند و مراحل دیگر تربیت نیز هردو ابزار لازم است.
حیطۀ حضور و تدبیر اسم ربّ آنقدر گسترده است که در زندگیمان عینیت دارد و در همه چیز میتوانیم آن را ببینیم. ربّ، مالک، مصلح و مدبّر ماست در تمام امور ریز و درشت. حتی آتشی که با آن غذا میپزیم، پمادی که برای ترمیم زخم استفاده میکنیم، یا آبی که سیرابمان میکند، همه از مظاهر ربوبیتاند. دیگر چه رسد به مسائل بزرگتر.
ما در همه چیز با ربوبیت زندگی میکنیم؛ نمیتوانیم آن را لمس نکنیم. در هر شأنی که باشیم، میتوانیم اسم ربّ را بچشیم. اما فقط عارفان کامل هستند که در هر شأنی میفهمند در معرض کدام جلوۀ اسم ربّ قرار گرفتهاند.
خدمۀ اسم ربّ، ملائکه و اسماء الهی هستند. اما مبادی میل ما نیز از مهمترین عواملی هستند که در ربوبیت نقش دارند؛ همینطور امید و ناامیدی، خوف و رجا، حسنظنّ و سوءظن، نیت، طلب و سخنمان. استثنا هم ندارد. مثلاً هرکسی باشیم، حتی اگر مؤمن عارفی باشیم، وقتی واقعاً ناامید شویم، اسم ربّ در همین مسیر ما را پیش میبرد.
برای همین باید دلمان را دریا کنیم. همّت و اندیشه و میلمان را ارتقا دهیم. به همه چیز حسنظن داشته باشیم. فال بد نزنیم. نفرین نکنیم. نگوییم: «فقط لفظ است، من که قصدی ندارم!» ممکن است نفرینمان بگیرد. چهبسا به خاطر بدبینیها در معرض خدمۀ جلالی اسم ربّ قرار گیریم؛ و... .
مجرای رشد ما چه در سعادت و چه شقاوت، ربّ است که هرگز تخلف ندارد و در هر مسیری باشیم و هر طلبی داشته باشیم، به ما کمک میکند. او همواره در کار ماست؛ پس مراقب باشیم که چه میخواهیم و به چه میاندیشیم.
خیرخواه همه باشیم. وجودمان باز باشد. اجازه ندهیم فوری بگیرد و دچار قبض شود. اگر هم به اقتضای شرایط یا بر اثر خطای دیگران آلوده شد و گرفت، سریعاً جلوۀ «باسط» اسم ربّ را بخوانیم. بدانیم در هر جلال ربّ، اسماء جمال کار میکنند و در هر جمال ربّ، اسماء جلال. پس در هر شرایطی دلمان را با توسّل به اسم نقطهمقابلش دریا کنیم.
حضرت یوسف(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) وقتی در دام زلیخا افتاد، چون برهان ربّ را دید و چشید، خدمۀ اسم ربّ او را نجات دادند؛ که به فرمایش قرآنکریم: "وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ..."[2].
او یوسف بود و پیامبر خدا. اما برای همه همین است. حتی گنهکاری که خدا را خیلی نمیشناسد، وقتی در میدان گناه میافتد، اگر قلبش از خوف الهی به تپش بیفتد و دلش به این سو برود که مرتکب گناه نشود یا حتی مضطرب شود که کسی نفهمد و آبرویش نرود، ربّ به کمکش میآید و از جایی که او به فکرش نمیرسد، برایش راه باز میکند تا به گناه نیفتد یا اگر افتاد، آبرویش حفظ شود. بعد اگر اهل معرفت باشد، شرمنده و عاشق پروردگار میشود تا ادامۀ مسیر را درست و بیگناه برود. اگر هم چنین نباشد، باز ربّ، کار خود را کرده و طلب درونی او را پاسخ داده است.
در رفع بلاها و گرفتاریها نیز همین است. منتها همه، حضور ربّ را درک نمیکنند و قضیه را به شانس و علل و اسباب نسبت میدهند. اما آنها که درک میکنند، تعالی مییابند تا این ربّ مهربان را بهتر بشناسند و عاشقترش شوند.
ربّ مطلق در تمام هستی، حضرت پروردگار است و متربّی کامل او، انسان کامل که مظهر کامل ربوبیتش شده و در جلوۀ امام معصوم هر زمان، مربّی تمام مراتب وجود در نظام خلقت گشته است. امروز هم ربّ هستی و ربّ ما، امام زمان(عجّلاللهفرجه) است که ربّ او الله است و جلوۀ این تربیت ربوبی در تمام زندگیاش مشهود بوده است؛ از تولد مخفیانه و زندگی در پادگان نظامی گرفته تا شهادت پدر در کودکی و غیبت کبری از خوف جهل مردم!
حال اگر میخواهیم با او حرکت کنیم، باید چشم و گوش و فکر و خیالمان را ببندیم و در مقابلش زانو بزنیم تا ما را ببرد. تنها کار ما این است که در هر موقعیت، در مسیری که او برایمان تعیین کرده، قرار گیریم. منظور چیست؟ حقیقت وجود انسان کامل، همان اسماء حُسنای الهی است[3] که هرلحظه باید خدا را به آنها بخوانیم: "اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ..."[4].
مثلاً وقتی مرتکب گناه شدیم، باید در مسیر اسم «توّاب» قرار گیریم. اگر در لفظ و زبان توبه کنیم، در همین حد تأثیر دارد؛ مثل اینکه در نظر دیگران گنهکار نمیمانیم. اگر در خیال و احساس توبه کنیم، فقط خیال و احساسمان پاک میشود و اگر در عقل و عشق توبه کنیم، عمق وجودمان طاهر میگردد.
حتی اگر رزق دنیا میخواهیم، به جای اینکه دنبال دنیا بدویم، فقط به وظیفهمان عمل کنیم و نگاهمان به ربّ باشد. اگر از عمق وجود، او را به اسم «رزّاق» بخوانیم و راه تکاملمان هم ثروت مادی باشد، حتماً به ما میدهد.
به هر حال قضای تمام حاجات و کفایت تمام مهمّات، از حضرت ربّ است. اما اسم ربّ، خیلی دقیق است. باید مراقب باشیم در کدام رتبه و چه مرحلهای میخواهیم دست به سوی او دراز کنیم. میخواهیم در تعلقات نازل جمادی، نباتی و حیوانی بمانیم یا در رتبۀ انسانی تربیت شویم.
ما امت پیامبری هستیم که از حضرت ربّ برای خود، علم و آگاهی خواسته؛ این هم به تربیت پروردگارش یعنی ربّالعالمین بوده که فرمود: "...قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً"[5]. و اینگونه به سدرةالمنتهی رسید.
معلوم میشود بهترین تجلی اسم ربّ در تعالی و صیانت نفس، علم و آگاهی است و پیامبراکرم(صلّیاللهعلیهوآله) که مربّی ما و متربّی ربّ مطلق است، به ما یاد داده چه بخواهیم.
نه اینکه فقط بفهمیم و بدانیم؛ که مفاهیم ذهنی، ما را رشد نمیدهد و دارایی وجودمان نمیشود. نه فقط خواندن اسم لفظی، که به تنهایی در تعالی نفسمان کارساز نیست. مهم، اتّصاف به اسم ربّ است؛ با اسم ربّ باید در تمام مراتب ریز و درشت زندگی ارتباط برقرار کنیم. یعنی قلبمان برای او به تپش بیفتد؛ چه در جمال و چه در جلالش.
اتّصاف به اسم ربّ، این است که قلب و وجودمان همۀ اسباب را کنار بگذارد و حقیقت عینی ربّ را بخوانیم. مثل یوسف که برهان ربّ را دید و چشید. یا مثل کسی که دنبال خدا میگشت و امام صادق(علیهالسلام) به او فرمود: «آنجا که سوار کشتی شدهای و کشتی میشکند، طوری که دیگر امید نجات نداری، قلبت از همۀ علل و اسباب میبُرد و به حقیقتی متعلق میشود که میتواند نجاتت دهد؛ او همان خداست.»[6]
انسان ربّانی کسی است که در تمام شئون زندگی به اسم ربّ متوسل میشود و به قدر سعۀ وجودش اسماء الهی را از او طلب میکند. درنتیجه در دل خود و بعد دل دیگران میتواند تصرف نماید. ازاینرو انسان کامل که بندۀ محض پروردگارش است، بر تمام هستی تصرف دارد و خلیفۀ خداست.
تا جایی که امام حسین(علیهالسلام) در کربلا اگر ذرهای قلبش از شمر میرنجید، جریان عاشورا به نحو غیبی، طور دیگری رقم میخورد تا شمر نتواند به مقصودش برسد و اگر به نحو غیبی پیش میرفت، دیگر اینهمه آثار وجودی برای مردم نداشت. برای همین امام برای شمر نیز خیرخواه بود و تا آخرین لحظه میخواست هدایتش کند.
این مقام انسان کامل است. اما ما نیز در رتبۀ خود اگر عبادتمان براساس اسم ربّ باشد، در درجۀ اول، دلمان حرکت میکند از مراحل دانی به عالی، از تنگی به وسعت، از قطره به دریا، از نفرت به محبت، از کینه به عشق، از سوءظن به حسنظن، از چون و چرا به تسلیم...؛ و علاوه بر این، زندگی، نگاه و کلاممان قلبها را تغییر میدهد. اما اگر به اینجا نرسیدیم، معلوم میشود عبودیت نکردهایم و فقط افعال صوری انجام دادهایم.
خداوند در آیۀ 79، سورۀ آلعمران میفرماید:
"...كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ"[7]
این آیه، امر وجودی خدا به ماست که: اسم ربّ را پیدا کنید و بر دل خود متصرّف شوید؛ یعنی وقتی قبض یا بسطی میگیرید که خلاف خواست خداست، سریعاً اسم مقابلش را دریابید و به او توسّل کنید.
طبق این آیه، راه ربّانی شدن، این است که علم بیاموزیم و عالم شویم به علم حضوری؛ بعد معلّم شویم و دیگران را عالم کنیم. علم هم برانگیزانندۀ عمل است و عمل، حافظ و نگهدارندۀ علم و موجب دوام نور آن در قلب.
چنانکه گفتیم پیامبراکرم(صلّیاللهعلیهوآله) نیز همین راه را پیش پای ما گذاشته که ربّ را در مسیر علم بخوانیم. البته واضح است منظور، علم حضوری و عملی است؛ وگرنه علم نظری بدون عمل و پیاده شدن، منشأ اثر نیست.
این، راه حرکت با اسم ربّ در مسیر انسانی است.
خدایا، ما را در رتبۀ خود، عبد اسم ربّ قرار ده تا در قلب انسان کامل، جای گیریم و تو رضایت او از ما را در قلبش ببینی.
[1]- سورۀ طه، آیۀ 50 : پروردگار ما همان است که به هرچیز خلقتش را اعطا و سپس هدایتش میکند.
[2]- آیۀ 24، سورۀ یوسف : او قصد یوسف کرد و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمیدید، هرآینه قصد او میکرد.
[3]- الكافي، ج1، ص145 : روایت امام صادق(علیهالسلام) در توضیح آیۀ 180، سورۀ اعراف "وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها": "نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَايَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا"؛ به خدا، ما اسماء حُسنا هستیم که خدا هیچ عملی را از بندگان جز به معرفت ما قبول نمیکند.
[4]- سورۀ علق، آیۀ 1 : بخوان به اسم پروردگارت.
[5]- سورۀ طه، آیۀ 114 : بگو: پروردگارا، بر علمم بیفزای.
[6]- بحارالأنوار، ج64، ص137.
[7]- سورۀ آلعمران، آیۀ 79.
نظرات کاربران