تقابل اسما در ظاهر

تقابل اسما در ظاهر

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 85، 24 رمضان 1442) به تبیین موضوع تقابل اسما در ظاهر می‌پردازیم.

ممکن است سؤال شود؛ چگونه می‌توان بین روایاتی که انسان را به داشتن همت بالا در کارها تشویق می‌نماید و آن‌ها که امر به قناعت می‌کند، جمع کرد؟

جواب این است که انسان خلیفةالله است و برای ظهور خلیفةاللهی‌اش باید از مسیری عبور کند به نام امتحان. "إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا"[1]؛ ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آن‌ها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می‌کنند!

امتحان‌ها فرصت‌هایی هستند که استعدادهای انسان را بروز می‌دهند و اسماء الهی را به ظهور می‌کشانند، به عبارت بهتر، فرصتی هستند برای اینکه انسان آنچه را خدا دارد داشته باشد، البته بدون استقلال! در امتحان، اسماء جلال و جمال تجلی می‌کند؛ یعنی از سویی انسان اسماء الهی را شهود می‌کند که جمال است و از سویی خودش را که عین جلال است.

تضاد و تقابل بین اسماء از این‌جا پیدا می‌شود که انسان از سویی توحید را در عینیت صفات و ذات شهود می‌کند و از سویی جلوه بودن و سایه بودن خود را بدون استقلال می‌بیند. تقابل بین قناعت و داشتن همت بالا هم از همین سنخ است. البته برای معدودی از انسان‌ها که همان حضرات معصومین: هستند این سؤال پیش نمی‌آید و چه در آنجا که امر به قناعت می‌شوند، چه آنجا که به همت بالا، تعبدی می‌پذیرند.

یکی از مواردی که به ظاهر در امر و نهی الهی تقابل و تضاد مشاهده می‌شود، آنجاست که از سویی خداوند به ازدواج امر می‌کند و زوج را مانند لباس برای انسان ضروری معرفی می‌فرماید: "هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ"[2]؛ آن‌ها لباس شما هستند؛ و شما لباس آن‌ها (هر دو زينت هم و سبب حفظ يكديگريد).

و از سوی دیگر آن‌ها را دشمن دانسته، به برحذر بودن از آن‌ها امر می‌فرماید: "يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ"[3]؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آن‌ها برحذر باشيد.

رفع این تعارض و مانند آن در توجه به این نکته است؛ آنجا که پای صفات شیطان و سود و ضرر شخصی انسان به میان می‌آید، از آن نهی شده است و جایی که ظهور اسماء الهی و در جهت مشیت اوست، به آن امر شده است. شیطان و صفات او در هر جلوه‌ای که رو کند، دشمن انسان است و خداوند انسان را از عبادت او برحذر داشته است: "أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ"[4]؛ آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟!

و یکی از صفات شیطان که او را از درگاه الهی راند، منیت اوست: "قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ"[5]. پس هرجا که انسان «من» خود را ببیند، صفت شیطان است و باید از آن دوری کند، چه این خود دیدن در «ازواج» باشد، چه در «اموال»، چه در «تجارت».

از همین روست که معارف دین از سویی انسان را از سربار دیگران بودن منع و به تجارت تشویق کرده‌اند: "قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ."[6]؛ رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: هر كس بار زندگى خود را بر دوش ديگران تحميل كند، ملعون ملعون است. هر كس خانوادۀ خود را ضايع و بى‏نوا بگذارد، ملعون ملعون است.

و از سوی دیگر قرآن کریم آن را عامل عذاب الهی دانسته است: "قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ"[7]؛بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید، و خانه‌هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند!

همۀ آنچه به ظاهر دارایی‌های انسان هستند از جانب خداوند به امانت به او داده شده[8] و صرفاً فرصتی است برای خلیفةالله شدنش و انسان حق ندارد خود را مالک آن بداند که در این صورت، آن دارایی هیچ ارزشی ندارد؛ حتی اگر عبادتی مانند نماز باشد: "فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ"[9]، یا عمل خیری مانند انفاق باشد: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۖ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا ۖ لَا يَقْدِرُونَ عَلَىٰ شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ"[10]؛ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بخشش‌های خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می‌کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی‌آورد؛ (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد؛ (و بذرهایی در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همۀ خاک‌ها و بذرها را بشوید) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آن‌ها از کاری که انجام داده‌اند، چیزی به دست نمی‌آورند؛ و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی‌کند.

نکتۀ قابل توجه در بحث امتحان این است که نتیجۀ اصلی در میدان همۀ امتحانات، ظهور ولایت حضرت حق‌تعالی است. و ولایت در مراتب گوناگونش، وسیلۀ ابتلا است؛ از ولایت الله تا ولایت نبی در نبوتش، ولایت امام در امامتش، ولایت امام جماعت در امام جماعت بودنش، ولایت پدر و مادر بر فرزند، ولایت همسر و...، همۀ این مراتب در رتبۀ خود «ولی» هستند. همانطور که یک پدر فرزند ناخلف خود را از همان اول، با اینکه می‌داند ممکن است به خانواده و دیگر فرزندان آسیب برساند، از زندگی محروم نمی‌کند و راه‌های مختلف را در پیش می‌گیرد شاید فرزندش هدایت شود، همین‌طور ولیّ جامعۀ اسلامی نسبت به همۀ افراد تحت ولایت خود، فرصت فراهم می‌کند و به سرعت دربارۀ افراد تصمیم نمی‌گیرد، آن‌گونه که ما می‌پنداریم کسانی که مسیر را اشتباه می‌روند باید از جامعه کنار گذاشته شوند. این چون‌وچراهای ما به ولیّ فقیه نیز از همین زاویه‌بینی و دید کوتاه ما سرچشمه می‌گیرد.

یکی از کسانی که در این فرصتِ امتحان مردود شد، قارون است که خداوند در قرآن او را این‌گونه ‌معرفی می‌نماید: "إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ"[11]؛ قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد؛ ما آن‌قدر از گنج‌ها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی‌کنندگان مغرور را دوست نمی‌دارد!

همان‌طور که گفته شد، قرار نیست انسان آنچه را خداوند به امانت به او داده، برای خود بداند و به داشتنش شاد شود و فکر کند هرطور بخواهد می‌تواند آن را خرج کند. قارون این سنت الهی را نادیده گرفت و هم ثروت فراوانی که در اختیار داشت را مال خود دید و هم از داشتنش شاد بود. در آیۀ بعد، خداوند وظیفۀ قارون و افرادی مانند او را مشخص می‌نماید و می‌فرماید: "وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ"[12]؛ و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره‌ات را از دنیا فراموش مکن؛ و همان‌گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن؛ و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!

این فرمان الهی خطاب به ماست که ادعای اسلام و ایمان داریم. متأسفانه برخی از ما فقط آیات قرآن را می‌خوانیم بدون توجه به این وظیفه‌ای که در آیه برایمان مشخص شده است. این سطحی‌نگری را در خواندن دعاها هم داریم، مثل اینکه در روزهای ماه مبارک رمضان فقط دعا می‌کنیم: "...اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ‏ اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِين..." [13]؛ «خدايا هر فقير را بى‏نياز گردان خدايا هر گرسنه را سير گردان خدايا هر برهنه را لباس پوشان خدايا دين هر مديونى را ادا فرما.» درحالی‌که منظور از خواندن این دعا این است که اگر انسانِ خدایی هستیم، برای بی‌نیاز کردن فقرا، سیر کردن گرسنگان، پوشاندن برهنگان، دادن قرض قرض‌داران و... همت کنیم!

در آیۀ فوق می‌فرماید: "وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ" یعنی ای انسان وقتی خدا چیزی به تو داد، اولین کاری که باید انجام بدهی این است که آخرتت را با آن بسازی، نه اینکه مثل بسیاری از ما که وقتی به ثروتی دست پیدا می‌کنیم اولین کارمان این است که با آن دنیایمان را آباد کنیم! بعد باید ببینی نصیبت از این دنیا چقدر است آن را هم برای خودت بردار. "وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا". اما آیا نصیب یک انسان از دنیا چقدر است؟! گاهی به زندگی‌هایمان که نگاه می‌کنیم می‌بینیم ما عمر خود و فرزندانمان را در دنیا، ابد می‌انگاریم، خرج‌های کاذب و اضافه را لازم و ضروری زندگی می‌دانیم و همین است که هرچه از دنیا که به ما می‌رسد آن را نگه می‌داریم.

از یکی از زنان رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است: «رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گوسفندى را ذبح نمود و به غیر از کتف آن، تمام گوشتش را در راه خدا انفاق نمود. من عرض کردم: یا رسول اللّه! از این گوسفند، تنها کتف آن باقى مانده است! آن ‌حضرت(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پاسخ داد: تمامی آن گوسفند (که در راه خدا انفاق شد) باقى مانده است، مگر کتف آن ‌را که برای خودمان نگه داشتیم!»[14]. این نمونۀ نصیب ما از دنیاست که حق داریم همین‌قدر برای خود برداریم.

خداوند نمی‌گوید ای قارون چرا مال و ثروت داری؟ بلکه می‌گوید: "وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ"؛ یعنی ای کسی که صاحب ثروت هستی، از مالت به دیگران احسان کن و دلت را به دوتا کار کوچک که اسمش را گذاشته‌ای انفاق خوش نکن! برای کسی که ثروتی به او داده شده که با آن می‌تواند زندگی افراد متعددی را سروسامان دهد، احسان این نیست که همۀ ثروتش را صرف خرج و بَرج خود و فرزندانش کند و در ایام عزاداری سیدالشهدا(علیه‌السلام) مثلاً غذای نذری بدهد! این کار اصلاً انفاق هم نیست، چه رسد به احسان!

در حکایت قارون از زبان قرآن هم تقابل بین امر به قناعت و کسب ثروت دیده می‌شود. همان‌طور که گفته شد قارون از داشتن ثروت نهی نشده است، بلکه وظیفۀ او در مقابل ثروتی که خدا به او داده است، مشخص شده و آن، نهی از شادی از داشتن آن ثروت و امر به قناعت است. قناعت در اینجا همان بهره بردن از مال دنیا به اندازۀ نصیب خود است، نه بیشتر.

برای اینکه رمز جمع تقابل بین امر و نهی‌های ظاهری را بتوانیم درک کنیم به آیاتی از سورۀ احقاف توجه می‌کنیم: "وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا ۖ وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ. وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ"[15]؛و برای هر کدام از آن‌ها درجاتی است بر طبق اعمالی که انجام داده‌اند، تا خداوند کارهایشان را بی‌کم و کاست به آنان تحویل دهد؛ و به آن‌ها هیچ ستمی نخواهد شد! آن روز که کافران را بر آتش عرضه می‌کنند (به آن‌ها گفته می‌شود:) از طیّبات و لذائذ در زندگی دنیای خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید؛ اما امروز عذاب ذلّت‌بار به خاطر استکباری که در زمین به نا حق کردید و به خاطر گناهانی که انجام می‌دادید؛ جزای شما خواهد بود!

در آیات فوق از آنچه به انسان داده شده به عنوان "طَيِّبَاتِكُمْ" یاد شده که کافران خود را مالک آن دیدند و هرطور خواستند در زندگی دنیا و برای دنیا از آن بهره بردند و همین موجب شد که آنچه از جانب خدا پاک و طیّب است، برایشان باعث عذاب شود. آنچه به انسان داده شده طیب است، چه نعمت‌های مادی دنیا و چه توفیق عبادات و کسب معنویات، همه فی‌نفسه طیب هستند؛ اما وقتی انسان آن‌ها را تحت مالکیت خود پنداشت و برای سود و ضرر شخصی خود آن‌ها را بکار برد، دچار استکبار و خودبینی و خودخواهی شده، جزایش عذابی ذلت‌آور است!

در این آیات نیز از سویی به داشته‌های انسان «طیبات» گفته می‌شود و از سویی آن را مایۀ عذاب معرفی می‌نماید. ثروت مادی انسان در دنیا به خودی خود طیب است، نماز و روزه و انفاق به خودی خود طیب است و داشتنش خوب است، اما آنجا که انسان خود را مالک آن ثروت یا عبادت دید، دیگر حاضر نیست به نحوی که دستور دین است و در جایی که خدا می‌گوید، آن را صرف کند؛ بلکه خودبینانه آن را در جایی که خودش صلاح می‌داند و به شکلی که مایۀ خوشحالی خودش هست، هزینه می‌نماید و این، عین استکبار است!

"مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ"[16]؛ سزاوار نیست که اهل مدینه، و بادیه‌نشینانی که اطراف آن‌ها هستند، از رسول خدا تخلّف جویند؛ و برای حفظ جان خویش، از جان او چشم بپوشند! این به خاطر آن است که هیچ تشنگی و خستگی، و گرسنگی در راه خدا به آن‌ها نمی‌رسد و هیچ گامی که موجب خشم کافران می‌شود برنمی‌دارند، و ضربه‌ای از دشمن نمی‌خورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحی برای آن‌ها نوشته می‌شود؛ زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند!

در آیه فوق نیز همان جریان امتحان و فرصت مطرح است. خطاب آیه به ماست که شما حق ندارید به میل و رغبت خودتان دارایی‌تان را خرج کنید. باید ببینید رغبت پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) چیست، آن را عمل کنید. اگر خدا به شما نعمتی داده برای همین داده که آن را به پای پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اهلبیتش: بریزید. اگر رغبت پیغمبر را بر رغبت خودتان ترجیح دهید ناملایمات از تشنگی و خستگی و گرسنگی و خشم کافران و ضربۀ دشمن که به شما می‌رسد، به نفع شماست و به‌عنوان عمل صالح برای شما نوشته می‌شود.

دشمنی که در آیه به آن اشاره شده است، اعم از دشمن خارجی است و از آنجا که همۀ سپاه جهل دشمن انسان هستند، کسی که در جهاد اکبر با سپاه ابلیس دچار ناملایمات شود، برایش عمل صالح نوشته می‌شود. در این راه انفاق و هجرت (هجرت گاهی برای جهاد اصغر است که با دشمن بیرونی است و گاهی در جهاد اکبر با دشمن درونی است.) به شرط ترجیح رغبت پیغمبر بر خود، بهترین پاداش را دارد: "وَلَا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً وَلَا يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ"[17]؛ و هیچ مال کوچک یا بزرگی را (در این راه) انفاق نمی‌کنند، و هیچ سرزمینی را (به سوی میدان جهاد و یا در بازگشت) نمی‌پیمایند، مگر اینکه برای آن‌ها نوشته می‌شود؛ تا خداوند آن را به‌عنوان بهترین اعمالشان، پاداش دهد. شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفه‌ای کوچ نمی‌کند (و طایفه‌ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آن‌ها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند!

از جمله فرصت‌هایی که در زندگی انسان فراهم می‌شود و میدان بسیار وسیعی است که می‌توان خود را در آن به درستی محک زد، قرار گرفتن در میدان بروز غضب است. اگرچه ممکن است ما که خود را دوستدار و دغدغه‌مند دین و ارزش‌های دینی می‌دانیم، در نگاه سطحی و اولی غضب خود را برای دین و خدا و ارزش‌ها بدانیم؛ ولی اکثر مواقع وقتی دقت کنیم، می‌بینیم که این‌طور نیست و این غضب‌ها ریشه در هوای نفس دارد. اینکه انسان بعد از آن غضب، آرامش ندارد و قلب انسان قبض و گرفتگی دارد، نشان می‌دهد این غضب ریشۀ نفسانی دارد، نه الهی. همچنین اگر رغبت ائمه معصومین(علیهم‌السلام) را در آن میدان جلوی خود ببینیم و تصور کنیم که امام معصوم اگر در این قضیه حضور داشت، آیا غضب می‌کرد یا نه، نشانۀ خوبی است که بدانیم این غضب رحمانی است یا شیطانی!

در ادامۀ آیات سورۀ توبه می‌رسیم به آیۀ دیگری که در آن تقابل اسماء در سیرۀ رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دیده می‌شود: "لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ"[18]؛ به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج‌های شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!

رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از سویی قانع است و از سویی حریص؛ آنجا که سختی و رنج شما را در هدایت می‌بیند، باید خود را نگه دارد و با اینکه این سختی کشیدنِ شما برایش دردآور است، آن را تحمل می‌کند، زیرا برایتان لازم است و از سویی برای هدایت شدن شما حریص است. و در عین حال که نمی‌خواهد شما را اذیت کند، درعین ‌حال حرص دارد شما را بیدار کند و تا اوج برساند. و رأفت و رحمت اوست که این را اقتضا می‌کند.

خداوند جان ما را در مقابل متاع قلیل دنیا قانع و در به‌دست آوردن ابدیت، حریص قرار بدهد. ان‌شاءالله

 


[1]- سورۀ کهف، آیۀ 7.

[2]- سورۀ بقره، آیۀ 187 : "أُحِلَّ لَکُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلي‏ نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَيْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَکُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَي اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ"؛ آميزش جنسى با همسرانتان، در شبِ روزهايى كه روزه مى‏گيريد، حلال است. آن‌ها لباس شما هستند؛ و شما لباس آن‌ها (هر دو زينت هم و سبب حفظ يكديگريد). خداوند مى‏دانست كه شما به خود خيانت مى‏كرديد؛ (و اين كارِ ممنوع را انجام مى‏داديد؛) پس توبۀ شما را پذيرفت و شما را بخشيد. اكنون با آن‌ها آميزش كنيد، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته، طلب نماييد! و بخوريد و بياشاميد، تا رشتۀ سپيد صبح، از رشتۀ سياه(شب) براى شما آشكار گردد! سپس روزه را تا شب، تكميل كنيد! و در حالى كه در مساجد به اعتكاف پرداخته‏ايد، با زنان آميزش نكنيد! اين، مرزهاى الهى است؛ پس به آن نزدیک نشويد! خداوند، اين چنين آيات خود را براى مردم، روشن مى‏سازد، باشد كه پرهيزكار گردند!

[3]- سورۀ تغابن، آیۀ 14 : "يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ"؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آن‌ها بر حذر باشيد؛ و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد، (خدا شما را مى‏بخشد)؛ چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است!

[4]- سورۀ یس، آیۀ 60.

[5]- سورۀ اعراف، آیۀ 12 : (خداوند به او) فرمود: «در آن هنگام كه به تو فرمان دادم، چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريده‏اى و او را از گل!».

[6]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص12 : "أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ."

[7]- سورۀ توبه، آیۀ 24.

[8]- ابلیس هم به این نکته اذعان داشت که خلقتش از خداست، با این حال این دارایی را امتحان ندید و گفت: "أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ"

[9]- سورۀ ماعون، آیۀ 4 : پس واى بر نمازگزارانى كه...

[10]- سورۀ بقره، آیۀ 264.

[11]- سورۀ قصص، آیۀ 76.

[12]- سورۀ قصص، آیۀ 77.

[13]- مفاتیح الجنان، دعای «اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور».

[14]- ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقیق، تعلیق، شاکر، أحمد محمد، عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 4، ص 644، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی، چاپ دوم، 1395ق.

[15]- سورۀ احقاف، آیات 19 و 20.

[16]- سورۀ توبه، آیۀ 120.

[17]- سورۀ توبه، آیات 121 و 122.

[18]- سورۀ توبه، آیه 128.

 



نظرات کاربران

//