موضوع جایگاه عشق
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 90، 16 شوال 1442) به تبیین موضوع جایگاه عشق میپردازیم.
بحث از ارتباط متقابل عقل و قلب است و از آنجا که «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی»، بررسی ارتباط مغز و قلب مادی میتواند در روشن شدن بحث، به ما کمک کند. گفته شد که قلب هرگز عاشق نمیشود؛ بلکه این عقل است که عین عشق است و آن را در قلب تعین داده، قلب هم آن را در تمام مراتب نفس از قوا و اعضایش ساری و جاری میکند.
برخلاف تصور عموم که کار مغز برنامهریزی و تفکر منطقی است و کاری با عشق و احساسات ندارد، دانشمندان توانستهاند عشق را در زیر ذرهبین آزمایشگاه قرار دهند و تمام اتفاقات ریز و درشتی را که در بدن یک فرد عاشق رخ میدهد، مطالعه کنند. ما عشق را در قلبمان احساس میکنیم، چون در هنگام عشق قلب به تپش میافتد و ما میتوانیم این را احساس کنیم، ولی آنچه در مغزمان رخ میدهد را نمیتوانیم حس کنیم. اما بررسی مغز افراد عاشق درون دستگاه تصویربرداری مغزی، نشان میدهد که اتفاقات بسیار زیادی در مغز رخ میدهد که بسیاری از حالات و رفتارهای عاشقانه، ناشی از آن است.[1]
در کسری از ثانیه، تیر عشق رها میشود اما این تیر برخلاف تصورها مغز را هدف میگیرد، نه قلب را. عشق و عاشقی زیر سر مغز است و قلب بیچاره تنها مقصر نیست. و ایجاد پدیدۀ عشق از مغز نشأت میگیرد.[2] یعنی مغز، محبوب را میشناسد بعد بلافاصله قلب آن را میگیرد و همان تیر که از مغز میآید به قلب میخورد و قلب آن را به چشم و گوش و سایر اندامها منتقل میکند و اینجاست که صدا و عکس و نوشته و هرچه که به معشوق مربوط باشد؛ قلب را به تپش میآورد در صورتیکه همۀ اینها از مغز است. قلب که عاشق شد، با همۀ قوا و مراتبش عاشق میشود و در پی معشوق است؛ به گونهای که اگر در آینه نگاه میکند، گویا با چشم معشوق خود را میبیند.
برای مثال عشق به غذا که از درک گرسنگی توسط مغز آغاز میشود، تأثیرش را به قلب میگذارد قلب آن را میگیرد و آن عشق را از طریق خون به روده میرساند و روده در پی رسیدن به این معشوق که غذاست و دفع الم فراق که گرسنگی است عمل میکند. در عالم هستی آن معشوق حقیقی ذات احدی و آن مظهر جامع اسمای الهی است که درحقیقت معشوق عقل است.
عشق، انقلابی در هورمونها ایجاد میکند. چند هورمون اصلی در بدن هستند که نسبت به عشق حساس هستند و وقتی جوانههای عشق در قلب شروع به رشد میکند؛ این هورمونها هم از خواب بیدار میشوند و عاشق را تا جایی میبرند که جز به وصال به چیز دیگری فکر نمیکند.[3] در مراتب مختلف عشق که در جذب منفعت و دفع الم مادی نیز خود را نشان میدهد، فرمان ترشح هورمونها از مغز صادر میشود و قلب را متأثر میکند و محب را به جایی میرساند که در شهود قلبی جز به وصال محبوب هیچ گرایشی ندارد.
محبوب و معشوق مطلق و حقیقی یکی است ولی در مراتب گوناگون جلوه کرده است. از قبیل مراتب نازلهای که در معشوقهای مادی جلوه کرده است: "الْعِلْمُ نُقْطَةٌ كَثَّرَهَا الْجَاهِلُونَ"[4]؛ قلب ما در عالم ماده، عاشق خیلی چیزها است؛ میل انسان به خوردن، دیدن، شنیدن، حرف زدن، شهوت جنسی و...، گونهای از عشق است در مراتب پایین و این مطلب به صراحت در قرآن بیان شده است: "زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ"[5]؛ محبّت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپايان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمايش و تربيت شوند؛ ولى) اينها (در صورتى كه هدف نهايى آدمى را تشكيل دهند،) سرمايه زندگى پست (مادى) است؛ و سرانجام نیک (و زندگىِ والا و جاويدان)، نزد خداست.
میل، شوق، طلب، اشتها، شهوت و...، همۀ اینها مراتبی از همان عشق هستند. در سورۀ توبه، مصادیق متعدد از عشقهای دنیایی را بیان فرموده است: "قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ"[6]؛ بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفۀ شما، و اموالى كه به دست آوردهايد، و تجارتى كه از كساد شدنش مىترسيد، و خانههايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند؛ و خداوند جمعيّت نافرمانبردار را هدايت نمىكند.»
حالات انسان در هنگام تشنگی و گرسنگی مانند یک عاشق است که به غیر از رسیدن به معشوق خود (که همان آب و غذاست) به چیز دیگری فکر نمیکند. گاهی انسان به حرف زدن چنان عشق میورزد که مانند یک معتاد در هر جلسه و در هر زمینهای نظر میدهد.
حالت مغز در هنگام عاشقی، بسیار شبیه حالت آن در هنگام اعتیاد است. عشق مانند اعتیاد است و عاشق نمیتواند از فکر کردن به معشوق خود دست بردارد، میخواهد هر لحظه را در کنار او بگذراند، بدون او احساس ناآرامی و بیقراری میکند و حاضر است هرکاری بکند تا به او برسد؛ دقیقاً حالتی که افراد معتاد تجربه میکنند. دلیلش فعال شدن ناحیۀ ونترال تگمنتال مغز است، که مسئول پاداش و برانگیختگی است.[7] کسی که عاشق غذاست، وقتی غذا به او نمیرسد، حالتی است مثل معتادی که مواد به او نرسیده؛ اخلاق را زیر پا میگذارد و برای به دست آوردن معشوقش به هرکاری دست میزند، چه حلال باشد، چه حرام!
تزکیۀ نفس، مجاهده و مراقبۀ همیشگی برای انسان لازم است؛ زیرا هر محبت و عشقی که دارد از مغز شروع میشود، درحقیقت همان دم، آغاز معتادشدن مغز و آغاز انتشار این حُب در تعین و تشخص در قلب است و این اعتیاد، انسان را کور میکند چنانکه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: "حُبُّكَ لِلشَّيْءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ"[8]؛ دلبستگيات به چيزى تو را از ديدن و شنيدن عيوب آن كور و كر میسازد.
ترک اعتیاد نیز فقط بستگی به خواست خود انسان دارد و بنا به فرمودۀ قرآن کریم تا خود انسان با کسب معرفت لازم و داشتن باور حقیقی نخواهد، هیچ کس نمیتواند به او کمک کند و اینجاست که انسان زیانکار خواهد بود: "إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ"[9]؛ همانا انسانها همه در زيانند؛ مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، و يكديگر را به حق سفارش كرده و يكديگر را به شكيبايى و استقامت توصيه نمودهاند!
سختترین کنترلها در نفس کنترل عشق و محبت است: "وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعَذابِ"[10]؛ بعضى از مردم، معبودهايى غير از خداوند براى خود انتخاب مىكنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مىدارند. امّا آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشركان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است. و آنها كه ستم كردند، (و معبودى غير خدا برگزيدند،) هنگامى كه عذاب (الهى) را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمامِ قدرت، از آنِ خداست؛ و خدا داراى مجازات شديد است؛ (نه معبودهاى خيالى كه از آنها مىهراسند.)
یک فعل را بدون اینکه در قلب جا بگیرد راحت میشود کنترل کرد. اما فعلی که از مغز به قلب رسیده به این راحتی قابل کنترل نیست! و برای همین، 72 فرقه که عمدهشان هم در زمان ائمه معصومین(علیهمالسلام) تشکیل شدند، هدایت نشدند، با اینکه امام حضور داشتند و با آنها مناظره داشتند اما نتوانستند هدایتشان کنند، درحالیکه یک گناهکار را به راحتی هدایت میکردند؛ زیرا این گناه در قلب او وارد نشده بود.
دربارۀ حالات عاشق، در روایت آمده است: "قَالَ الصَّادِقُ ع الْمُشْتَاقُ لَا يَشْتَهِي طَعَاماً وَ لَا يَلْتَذُّ شَرَاباً وَ لَا يَسْتَطِيبُ رُقَاداً وَ لَا يَأْنَسُ حَمِيماً وَ لَا يَأْوِي دَاراً وَ لَا يَسْكُنُ عُمْرَاناً وَ لَا يَلْبَسُ ثِيَاباً لَيِّنَةً وَ لَا يَقِرُّ قَرَاراً وَ يَعْبُدُ اللَّهَ لَيْلًا وَ نَهَاراً رَاجِياً بِأَنْ يَصِلَ إِلَى مَا يَشْتَاقُ إِلَيْهِ"؛ حضرت امام صادق(عليهالسّلام) مىفرمايند: كسى كه اشتياق به لقاى پروردگار متعال دارد: اشتهاى طعام و غذا نداشته، و از مشروبات لذيذ استفاده نخواهد برد. او هرگز با طيب خاطر استراحت و خواب نكرده، و با كسى انس و گرمى پيدا نكرده، و منزل و خانهاى براى خود اختيار ننموده، و در ميان آبادى سكنى نخواهد گرفت. او پوشاک نرم و لطيف در بر نگرفته، و در يک حال برقرار و اطمينان پيدا نكرده، و شب و روز مشغول عبادت و بندگى شده، و تمام نظر و فكر و هدفش رسيدن به مطلوب و آنچه مورد اشتياق اوست خواهد بود.
این کدام مشتاق است که هیچ کدام از اینها به او آرامش نمیدهد؟! مثال این نوع عاشق، حضرت موسی(علیهالسلام) است: "وَ يُنَاجِيَهُ بِلِسَانِ الشَّوْقِ مُعَبِّراً عَمَّا فِي سَرِيرَتِهِ كَمَا أَخْبَرَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ مُوسَى ع فِي مِيعَادِ رَبِّهِ وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى"؛ او در همه حال با زبان و سخنان داغ و گرمى كه از قلب آرزومند او جلوه مىكند، با خداى محبوب خود مناجات و راز و نياز مىكند. چنان كه حضرت موسی(علیهالسلام) هنگام ميعاد عرض نمود: پروردگارا من شتاب و عجلۀ فراوان از خود براى لقاى تو نشان دادم تا خشنودى تو را دريابم.
و این حال اشتیاق حضرت موسی را رسول خدا حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) اینگونه تفسیر کردند: "وَ فَسَّرَ النَّبِيُّ ص عَنْ حَالِهِ أَنَّهُ مَا أَكَلَ وَ لَا شَرِبَ وَ لَا نَامَ وَ لَا اشْتَهَى شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ فِي ذَهَابِهِ وَ مَجِيئِهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً شَوْقاً إِلَى رَبِّهِ"؛ و رسول اكرم(صلیاللهعلیهوآله) حال آن حضرت را به اين گونه تفسير فرمودند كه: حضرت موسی(علیهالسلام) در طول رفتن او به كوه سينا و برگشتش كه چهل شبانه روز ادامه پيدا كرد، چيزى را نخورد و آبى نياشاميد و استراحت و خوابى نكرد و اشتهاى چيزى را نداشت، و سراسر اجزاء و اعضاى او شوق به ديدار بود.
حالا این مشتاقی که امام صادق(علیهالسلام) اینجا عنوان میفرماید، اشتیاق عشق بالا است، وگرنه بقیه که اشتیاق نیست میل است: "فَإِذَا دَخَلْتَ مَيْدَانَ الشَّوْقِ فَكَبِّرْ عَلَى نَفْسِكَ وَ مُرَادِكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ دَعْ جَمِيعَ الْمَأْلُوفَاتِ وَ اصْرِفْهُ عَنْ سِوَى مَعْشُوقِكَ وَ لَبِّ بَيْنَ حَيَاتِكَ وَ مَوْتِكَ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَكَ"؛ پس چون قدم به ميدان شوق گذاشتى پنج تكبير فنا بر خود و بر خواستهاى خود از دنيا بگوى، و از هر چيزى كه الفت و انس دارى وداع كن، و از غير معشوق خود منقطع باش، و خود را از غير آن علاقهاى كه تو را به اشتياق واداشته است منصرف كن، و در اين حال كه خود را ما بين دنيا و آخرت و زندگى مادى و روحانى مىبينى لبيک گفته، و بگو كه سراپا در خدمت تو قيام كردهام و از جان و دل در اطاعتم، البته خداوند متعال آنچه را كه سزاوار تو باشد عطا خواهد فرمود.
و این اشتیاق دیگر دل سپردگی نیست، بلکه سرسپردگی است، مثل کسی که در حال غرق شدن است و هیچ همّی جز نجات که همان معشوق اوست ندارد: "وَ مَثَلُ الْمُشْتَاقِ مَثَلُ الْغَرِيقِ لَيْسَ لَهُ هِمَّةٌ إِلَّا خَلَاصُهُ وَ قَدْ نَسِيَ كُلَّ شَيْءٍ دُونَه"[11]؛ و اين نكته را متوجه باش كه شخص مشتاق مانند یک فرد غرقشدهاى است كه هيچ گونه فكر و اهتمامى بجز نجات خود نخواهد داشت.
و این سرسپردگی در دل تعین پیدا کرده خود را نشان میدهد. و از آنجا که حالات فرد عاشق با فعل و انفعالات مغز مربوط است روانپزشکان برای تسکین این حالات داروهایی به افراد میدهند که متناسب با همان هورمونها در مغز عمل میکند؛ گویا عشق را به فرد تزریق میکنند. در مرتبۀ عالیه عشق، این درمان فقط و فقط با معرفت است. چیزی غیر از معرفت نمیتواند اشتیاق را بالا ببرد. بنابراین ما اول مغز عاشق داریم. جذبه به مغز میخورد، توجهاش را به معشوق میکند. البته در عالم معنا عقل جذبه را گرفته و همواره عاشق است!
در تحقیقاتی که انجام شده، به این نتیجه رسیدند که رابطۀ عمیق محبتی در تسکین دردهای مزمن مثل یک دارو عمل میکند. و در نقطه مقابل، عشق میتواند باعث ایجاد نفرت هم شود و آن زمانی است که انحصارطلبی عاشق پاسخ داده نشود. اینجاست که عاشق همزمان از معشوق خود متنفر میشود. این رابطه در قرآن اینگونه بیان شده است: "الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ"[12]؛ دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزگاران!
در بررسی رابطۀ مغز با قلب، میتوان به اختلالی به نام «سندرم قلب شکسته» اشاره کرد. بر اساس تحقیقاتی که در این رابطه صورت گرفته مشخص شده افرادی که از این بیماری رنج میبرند مغزی دارند که عملکرد آن با مغز افراد سالم کاملا متفاوت است. همین مسأله باعث شده تا دانشمندان این فرضیه را مطرح کنند که شکستن قلب روندی است که ابتدا از مغز آغاز میشود. رابطۀ مغز و قلب انسان بسیار بیشتر از چیزی است که تاکنون دانشمندان باور داشتند و وقتی قلب انسان میشکند، مغز باعث و بانی آن است. این اختلال به دنبال تجربه یک استرس شدید همانند از دست دادن معشوق و به دنبال یک سوگواری عظیم پدیدار میشود. نشانههای ظاهری آن ضعیف شدن ماهیچههای قلب و شروع ناگهانی یک نارسایی احتقانی قلب (وقتی که قلب قادر به پمپاژ کافی نیست) همراه با تغییر در نوار قلب است.[13] این از دست دادن میتواند شامل هر رتبهای از معشوق باشد؛ مثل از دست دادن پول، شهرت، آبرو و یا یک شخص که محبوب واقع شده است.
طرد عشقی همانند ترک کوکایین است. و نه تنها شباهت زیادی به درد فیزیکی بزرگی دارد، بلکه به مدت طولانیتری از یک دنداندرد در ذهن فرد باقیمیماند. اسکن مغزی افراد طرد شده در هنگام نگاه کردن به عکس معشوق نشان میدهد که همان مراکزی از مغز که در هنگام درد فیزیکیای مانند درد دندان فعال است در هنگام طرد عاشقی نیز فعال میباشد. بهعبارت دیگر مغز عاشق هنوز درک نکرده است که رابطه تمام شده است و هنوز بهدنبال دریافت پاداش است. بنابراین درد عاشقی علاوه بر روانی بودن دردی فیزیکی نیز میباشد. در حین درد عاشقی دورهای از تمنا برای بازگرداندن معشوق و حفظ رابطۀ گذشته آغاز میشود. فرد شکستخورده و طردشده همانند قمارباز یا معتادی است که نمیتواند بر میل خود به بازی یا مصرف غلبه کند.
یک عصبشناس میگوید: طرد عشقی بسیار دردناکتر از طرد اجتماعی است. زیرا طرد عشقی قسمتهای باستانی مغز را درگیر میکند. همان قسمتهایی که احساسات گرسنگی و تشنگی را ایجاد میکنند. بنابراین طرد عشقی برای فرد حکم مرگ و زندگی را پیدا میکند و به همان نسبت نیز درناک میباشد.
اسکن مغزی افرادیکه برای مدتطولانی در رابطۀ عاشقانه بودند و کسانیکه بهتازگی عاشق شده بودند نشان داد نواحی یکسانی از مغز در هردو گروه فعالمیشود. تفاوتی که وجود داشت آن بود که افرادی که بهتازگی عاشق شده بودند، نواحی مرتبط با اضطراب در مغزشان فعالتر بود. بهعبارت دیگر احساس عاشقی در آنها همراه با احساس اضطراب بود. درحالیکه افرادی که چندین سال از عمر عاشقی آنها میگذرد اضطراب نداشته و درنتیجه احساس عشق را با رنگ متفاوتی درک میکنند.[14]
یک مؤمنِ معتقدِ عاشق خدا هرگز به روانشناس و روانپزشک نیاز ندارد، او میتواند با معرفت درست عواطفش را تعدیل کند. اصلاً آن چیزهایی که میخواهند با دارو به ما بدهند، با معرفت درست از خود مغز ترشح میشود به قلب و اعتدال را در ما به وجود میآورد.
همانطور که عشق حضرت حقتعالی، با ظهور بر خودش شده عقل و از عقل و با عقل آمده در مغز تجلی پیدا کرده در حدوث جسمانی، فرآیند این عشق و محبت حقیقی هم از عقل آغاز میشود، در عالم ماده هم از مغز آغاز میشود و اثراتش به قلب و اعمال بدنی و اعضایی میرسد، برای همین هم است که انسان قادر به درک ذات الهی نیست ولی قادر به شهود ذات الهی هست. یعنی عقل نمیتواند بیابد ولی میتواند این محبت را در قلب بچشد و به شهود بنشیند.
قلب شکسته هم همین است، اصل قلب شکسته همان شدت آگاهی و شدت معرفت در جلوۀ اسمای الهی است. اینطور نیست که قلب در عشقهای مجازی بشکند ولی در عشق حقیقی نشکند، قلب در عشق حقیقی هم میشکند. هر چه به شهود ادراک قویتر به معشوق میرسد، شکستنش بیشتر است. این انکسار نشان از اوج معرفت به غنای حقتعالی و اوج معرفت به زیبایی و جامعیت محبوب دارد که زانوهای انسان را سُست میکند. حضرت علی(علیهالسلام) دربارۀ این شکستهدلان میفرماید: "طُوبَى لِلْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ أَجْلِ اللَّه"؛[15] خوشا آنان را كه دلهایشان براى خدا يعنى از ترس خداى عزّ و جلّ شکسته است.
[1]- https://www.neurosafari.com
[2]- https://adviser.helpkade.com
[3]- https://www.neurosafari.com
[4]- عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج4، ص129 : "وَ قَالَ [علیٌّ]ع الْعِلْمُ نُقْطَةٌ كَثَّرَهَا الْجَاهِلُونَ."
[5]- سورۀ آلعمران، آیۀ 14.
[6]- سورۀ توبه، آیۀ 24.
[7]- https://www.neurosafari.com
[8]- من لا يحضره الفقيه، ج4، ص380.
[9]- سورۀ عصر، آیات 2 و 3.
[10]- سوره بقره، آیه 165.
[11]- مصباح الشريعة، ص196.
[12]- سورۀ زخرف، آیۀ 67.
[13]- https://rooziato.com
[14]- https://dr-sanaie.com
[15]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص191.
نظرات کاربران