جسم افلاکی
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 110، 12 ذیالقعده 1442) به تبیین موضوع جسم افلاکی میپردازیم.
همانطور که قبلاً گفته شد، ما برای شناخت نفس خودمان لازم است افلاک را هم بشناسیم؛ زیرا نفس ناطقۀ جزئی ما با نفس ناطقۀ کلی افلاک در تطابق است و آنها هستند که این جزئی را تدبیر میکنند و تا ما این تدبیر را متوجه نشویم، مسیر صعودمان را که "وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ"[1] است هرگز در شهود وعدههای الهی ادراک نخواهیم کرد. اگر از عموم مردم سؤال شود که چگونه امور دنیای انسان تدبیر میشود، جواب موالید سهگانه است؛ یعنی انواع نباتات و حیوانات بری و بحری و نهایتاً باران و هوا و... . در صورتی که مدبّر اصلی و بلاواسطۀ خلقت زمین، افلاک است؛ پس ما تا مدبّر افلاک را نشناسیم نمیتوانیم مدبّر خودمان را که حقتعالی است بشناسیم.
خداوند متعال هرگز بدون واسطه به موالید سهگانۀ جماد، نبات و حیوان (که تشکیل مزاج ما را میدهند) نظر نکرده است. نظر خداوند به تمام مراتب دنیا از طریق افلاک است. پس ما اگر مستقل به مبادی تکوّن خود از عالم ماده نظر کنیم، نهایت به اسمالاسم میرسیم، حتی به اسم "الله" نمیتوانیم برسیم. خود زمین هم با افلاک تدبیر میشود. خداوند میفرماید "سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أ أَنْفُسِهِمْ"[2]؛ پس اگر آفاق را نشناسیم نمیتوانیم مدبّرمان را بشناسیم.
ضرورت شناخت افلاک در رسیدن به عقل
در ادامۀ بحث شناخت افلاک، اشاره میکنیم به فراز دیگری از حدیث امامموسیکاظم(علیهالسلام) به هشام. در این فراز، میفرمایند: "يَا هِشَامُ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ دَلِيلًا عَلَى مَعْرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّرا"[3] و بعد از آن، هشت عبارت از آیات قرآن کریم را به ترتیب زیر بیان میفرماید:
1. "وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ"[4] از این آیه میتوان فهمید که بُعد خَلقی انسان توسط بُعد امریاش تدبیر میشود و این بعد امری، افلاک هستند. و گروهی که رو به عقل حرکت میکنند، این را میفهمند.
2. "هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا ۚ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّىٰ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ"[5] یعنی نزول شما، تعین شما در عالم ماده از افلاک است، صعود شما هم باز به طرف افلاک است.
3. "إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحوَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ"[6] یعنی اگر افلاک نباشد موالید سهگانه میتاند! و نمیتوانند موجود جامعی به نام انسان را تدبیر کنند.
4. "...يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ"[7] زمین و زمینیها بدون تدبیر افلاک میتاند؛ یعنی اسم حیات را دریافت نمیکنند. اسم حیات همان آگاهی و شهود حضرت حقتعالی است.
5. "... وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ"[8] هرآنچه انسان از نباتات استفاده میکند مرده است و اگر تدبیر افلاک نباشد انسان در حیات دانی نباتی میماند.
6. "وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ"[9] نزول باران و زندهکردن زمین هم به تدبیر افلاک است.
7. "قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ"[10] آنچه باعث میشد فرزندانشان را از بین ببرند و متأسفانه امروزه هم همینطور است، نشناختن افلاک و ارتباط تدبیر افلاک در زندگی انسان است؛ بلکه فکر میکردند روزی فرزند را از کجا تأمین کنند!
8. "...هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ"[11]؛ آیا (اگر مملوک و بردهای داشته باشید)، این بردههای شما هرگز در روزیهایی که به شما دادهایم شریک شما میباشند؛ آنچنان که هر دو مساوی بوده و از تصرّف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید، آن گونه که در مورد شرکای آزاد خود بیم دارید؟! اینچنین آیات خود را برای کسانی که تعقّل میکنند شرح میدهیم.
سیر جسمانی عوالم
بار دیگر به این سؤال که چرا باید افلاک را بشناسیم، اینگونه جواب میدهیم که باید افلاک را بشناسیم بهعنوان نشانۀ رسیدن به نفوس کلی. زیرا در زمین هرچه هست (نفس نباتی، نفس حیوانی، نفس ناطقه جزئی)، نفوس جزئی هستند. با شناخت افلاک است که انسان میفهمد حیات دنیا لهو و لعب است و بنابهفرمودۀ امامکاظم(علیهالسلام) در ادامۀ حدیث هشام، شناخت افلاک، انسان را به آخرت ترغیب مینماید. انسان هرچه این جاذبههای دنیا را صرف نظر از مدبّر اصلیشان که آفاق است، بیشتر بشناسد دلبستهتر میشود.
عقل یا همان نفس کلیۀ قدسیه در جسم میتابد و میشود حرکت جسم، از حرکت جسم نفس حادث میشود. اولین نفسی که از اولین جسم، بلاواسطه از عقل ظهور پیدا میکند جسم و نفس افلاک است. افلاک به تبع حرکت شوقی خودشان، آنچه از عقل و جسم یا نفس کلیۀ قدسیه میگیرند به عناصر میدهند که عناصر، مستعد برای پذیرش تمام مراتب وجود، یعنی خلیفةاللهی شوند. پس نفوس جزئیه هرکدام در زمان مشخص و شرایط مشخص ظهور پیدا میکنند.
افلاک چه هستند؟ حکمای قدیم، عالم جسمانی را مرکب از نُه فلک تودرتو دانسته که هر فلکِ بالایی محیط به فلک زیرین است. فلک اولی که محیط به تمام افلاک است، فلکالافلاک، فلک اطلس و در زبان شرع عرش است که مقر فرماندهی حضرت حقتعالی است. فلک دوم، فلک ثوابت و در زبان شرع کرسی است. فلک ثوابت زیر فلک اطلس است. و هفت فلک دیگر زحل، مشتری، مریخ، شمس، زهره، عطارد و قمر است.
بعد از افلاک عناصر اربعه قرار دارند که تحت تدبیر افلاک هستند. منظور از عناصر اربعه در اینجا، عناصر بسیطِ آب، آتش، خاک و هواست که در نزول آنها به زمین عناصر مرکب آب، آتش، خاک و هوایی که ما در حیات زمینی از آن استفاده میکنیم، تشکیل میشود. از ترکیب این چهار عنصر عالم کون و فساد شکل میگیرد. در بساطت دشمنی نیست، اما وقتی ترکیب شدند، دشمنی میدان پیدا میکند.
همانطور که قلب انسان وقتی کوچک است، مرتب صحنۀ کون و فساد است؛ با همه در جنگ است، با خوشیها و ناخوشیها با ملایمها و ناملایمها میجنگد. بهقول قرآن مثل بلعم باعور که: "فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ"[12]؛ مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون میآورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را میکند.
درنهایت، موالید سهگانه، یعنی جماد، نبات و حیوان، از عناصر مرکب پدید میآید. بدین ترتیب عوالم جسمانی عبارتاند از افلاک، کواکب، سیارات، عناصر و موالید. با توجه به این سیر میتوانیم ببینیم که ما چقدر فاصله داریم تا نفس کلیه؟! این زندگی ماست. اگر میخواهیم برزخمان بر اساس همان مسیر افلاک که مسیر سعادت است، باشد باید با شناخت خواصشان با جسم افلاکی حرکت کنیم.
ملاصدرا علم را از لحاظ نقص و كمال بر سه قسم مىداند و میگويد چون حقيقت علم به نزد ما راجع به وجود صورى است و وجود سه قسم است: تام، مكتفى و ناقص، علم نيز بر سه قسم است. 1. علم تام كه عالم عقول محضه و صور مفارقه باشد يعنى علم آنها به همۀ امور عالم 2. علم مكتفى و آن مربوط به عالم نفوس حيوانى بعد از مفارقت از كالبد و صور مثالى و اشباح مجرده است. [یعنی علم برزخ چه برزخ نزولی چه برزخ صعودی] 3. علم ناقص مربوط به عالم صور قائمۀ به مواد و متعلقات آنها است كه صور حسيه است.[13]
حالا ببینیم ما کدام را تام دانستیم و اوقات و فکر و ذکر ما در کدام علم صرف شده؟! برای مثال بیشتر کدام بیماریها را میشناسیم؟ بیماریهای قلب و نفس را یا بیماریهای جسم مادی را؟ به غذای کدام بُعدمان بیشتر شناخت داریم؟ غذای جسم مادی یا غذای خیال و عقلمان؟ بیشتر به سود و زیان بدن مادی آگاهی داریم یا به سود و زیان بدن برزخی و عقلی؟ بله میبینیم که ما علم ناقص را به جای علم تام گرفتیم. نه عقل خود و سود و زیانش را شناختیم، نه خیال و سود و زیانش را؛ اما در رابطه با سود و زیان بدن مادیمان و متعلقات آن، تا توانستیم آگاهی کسب کردیم. وقت و عمر خود را صرف چیزی کردیم که تنها یک بازی است.
در باطن انسانِ مخلوق از عناصر و اركان كه انسان حسى طبيعى است، انسانى نفسى و حيوانى است برزخى با جميع اعضا و حواس و قوا كه در اين دنيا در وجود هر انسانى موجود است و حيات آن به مانند حيات اين بدن نيست كه عرضى بوده و از خارج وارد بر آن شده باشد بلكه او را حيات ذاتى است. پس انسان نفسى، جوهر متوسط ميان انسان عقلى و انسان طبيعى است. آنچه در انسان حسی است بهنحو اعلی و اشرف در انسان نفسی است، آنچه در انسان نفسی است بهنحو اعلی و اشرف در انسان عقلی است و قوای قائم به بدن و اعضای بدن فقط سایه هستند،[14]
شناخت آفاق و خصوصیات آفاق به ما کمک میکند که عالم متصلمان را در رابطه با منفصلمان پیدا کنیم. ما اگر بتوانیم خصوصیات نفس ناطقۀ کلی خودمان را در افلاک بشناسیم، تازه میفهمیم چه بر سر نفس ناطقه جزئیمان آوردیم. ما اگر صورت بسیط خود را ببینیم، میبینیم که آگاهی ما چقدر زیباست، اینجاست که گردوغبار حیات دنیا را از روی صورت زیبای خودمان پاک میکنیم و لهو و لعب و بازی دنیا را کنار میگذاریم تا بتوانیم حرکت کنیم. آن وقت است که خوشی و ناخوشی دنیا باعث خوشحالی و ناراحتیمان نمیشود.
در باطن و لابهلای جلد ظاهر و قشر جسمانی هر انسانی، حیوانی است انسانصفت که خود با جمیع اعضا و قوا و حواس ظاهری و باطنی، انسانی است کامل که این انسانِ جسمانیِ لحمانیِ مرکب از گوشت و پوست و استخوان و سایر اعضا فقط یک غلاف است، فقط یک نمایانگر اوست و آن انسان اینک موجود است، (آن انسان) با موت و فنای بدن عنصری لحمی، هرگز در معرض موت و فنا قرار نمیگیرد، بلکه او همان انسانی است که در روز قیامت محشور میشود و اوست که محاسبه میشود، اوست که مورد ثواب و عقاب قرار میگیرد. حیات او مانند حیات این بدن امر عرَضی وارد از خارج نیست، حیات او ذاتی اوست که با او محاسبه میشود و بر همین اساس ظاهر فردای ما باطن امروز ماست.[15]
[1]- سوۀ ذاریات، آیۀ 22.
[2]- سورۀ فصلت، آیۀ 53.
[3]- اى هشام خدا اينها [نشانههایی که در فراز قبل از آیه شریفه بیان فرمودند] را دليل بر شناسائى خود قرار داده كه مسلماً مدبّرى دارند.
[4]- سورۀ نحل، آیۀ 12.
[5]- سورۀ غافر، آیۀ 67.
[6]- این فراز از کلام حضرت، ترکیب دو آیه است بهگونهای که قسمت اول و آخر فراز، اول و آخر آیۀ 164، سورۀ بقره است: "إِنَّ فِي... وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ" و قسمت میانی فراز، قسمت میانی آیۀ 5 سورۀ جاثیه است: "...اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا..."
[7]- سورۀ حدید، آیۀ 17.
[8]- سورۀ رعد، آیۀ 4.
[9]- سورۀ روم، آیۀ 24.
[10]- سورۀ انعام، آیۀ 51.
[11]- سورۀ روم، آیۀ 28.
[12]- سورۀ اعراف، آیۀ 176.
[13]- اسفار، ج 3، سفر 1، ص 500.
[14]- اسفار، ج 2، صص 48-49.
[15]- اسفار، ج 9، صص 97-99 و رسائل، ملاصدرا، ص 349 و رساله عرشيه، ص 138.
نظرات کاربران