حقیقت شکرگزاری
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 130، 10 ذیالحجه 1442) به تبیین موضوع حقیقت شکرگزاری میپردازیم.
در ابتدای جلسۀ امروز خدا را شکر میکنیم که به ما عمر عطا فرمود که امروز یعنی عید اضحی را درک کنیم و از روزیهای این روز استفاده نماییم! طبق آنچه در دعای امامسجاد(علیهالسلام) میخوانیم که: "وَ هَذَا یوْمٌ حَادِثٌ جَدِیدٌ"[1] هر روز یک وسعت و گسترش جدید اتفاق میافتد و هر روز یک عالم جدید حادث میشود و مهم این است که ما بتوانیم هر روز متناسب با همان روز از آن رزقی که برایمان آماده شده بهرۀ کافی ببریم. اما متأسفانه ما با غفلت از این امر، دچار روزمرگی شدیم و امروز و دیروز و فردایمان یکسان است. درحالیکه هیچ حرکتی در هستی تکرار نیست و جدید است. اگرچه در ظاهر هر روز حرکت خورشید و ماه و... مثل روزهای قبل است ولی در باطن، اینطور نیست.
انسان هم در حرکت تکوینی در حال «شدن» است و ما بخواهیم و نخواهیم این حرکت که همان حرکت جوهری نفس است ادامه دارد و خواست و ارادۀ ما در آن تأثیری ندارد. اما آنچه مهم است حرکت دیگری است که ارادۀ انسان در آن دخالت دارد.
انسان در حال شدنی است که بهلحاظ خودش مبهم است یعنی ما نمیتوانیم هیچ آنی برای انسان یک تعین و تشخص خاصی قرار داده، بگوییم اینجا تشخص و تعین «من» این است. این شدن، اختیاری است و تا قیامت و به انتخاب انسان تا بهشت یا جهنم ادامه دارد. و شکر خدایی را که قلوب ما را در مسیر شناخت و معرفت خودش و در مسیر رسیدن به عقل مستفاد قرار داد.
ترس از فتنۀ نفس در ایمان ظاهری
در ادمۀ بحث، رسیدیم به مشهد نهم در شرح ملاصدرا از حدیث امامکاظم(علیهالسلام). این فراز از حدیث، شامل مدح اندکی از مردم است که مؤمن حقیقیاند. برای اینکه بهرۀ بیشتری از این بحث ببریم، مروری داریم بر آیات 20 تا 25 سورۀ انفال:
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ"[2]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید؛ و سرپیچی ننمایید درحالیکه (سخنان او را) میشنوید!
خطاب آیه به مؤمنان است که در ظاهر هم ایمان دارند و هم اطاعت و همچنین از خدا و رسول هم در ظاهر روگردان نیستند؛ پس مراد آیه، ایمان و اطاعت ظاهری نیست، بلکه امر به ایمان قلبی و اطاعت درونی است.
"وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ"[3]؛ و همانند کسانی نباشید که میگفتند: «شنیدیم!» ولی در حقیقت نمیشنیدند!
کسانی که میگویند شنیدیم ولی درواقع نشنیدند، چه کسانی هستند؟ کسانی که با گوش ظاهر میشنوند، ولی گوش جانشان بسته است و نمیشنود!
"إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ"[4]؛ بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمیکنند.
بدترین جنبندگان نزد خدا، همان کسانی هستند که گوش جانشان کَر است و مفهوم و بطن پیام خدا را درک نمیکنند و همین طور است زبان جانشان که برای گفتن حقیقت گویا نیست و لال است!
"وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ"[5]؛ و اگر خداوند خیری در آنها میدانست، (حرف حق را) به گوش آنها میرساند؛ ولی (با این حال که دارند،) اگر حق را به گوش آنها برساند، سرپیچی کرده و روگردان میشوند.
گوش ظاهری، ابزار نفس است، خودِ نفس نیست. خودِ نفس، مظهر اسم سمیع است. وقتی آن سمیع را در مقابلش حاضر کرد، میشود شنونده! پس شنوای حقیقی کسی است که مظهر اسم سمیع در جانش باشد و جانش صدای خدا را بشنود و بپذیرد. زیرا خیری در کسی که میشنود ولی نمیپذیرد نیست، و این مطلب را بارها در زندگی خود تجربه کردهایم؛ آنجا که پیام خدا به گوشمان رسیده و قلبمان هم آن را دریافت کرده، ولی به دلایل مختلف بر آن تبصره زده و از انجام آن روگردان شدیم.
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ"[6]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد! و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل میشود، و همۀ شما (در قیامت) نزد او جمع میشوید!
خداوند در این آیۀ شریفه، مرتبهای بالاتر از اطاعت را بیان میفرماید. اطاعت ممکن است ظاهری باشد و درونی نباشد، اما در این مرحله که اجابت خدا و رسول است، دیگر نمیتوان تبصره زد و روگردان شد. وقتی خدا و رسول و اولیای خدا، انسان را فرامیخوانند، انگیزهای جز سعادت و زندهکردن او نیست. هیچ بهرهای برای دعوت کننده، وجود ندارد، بلکه منظور، زنده کردن قلب انسان است که به شهود اسمای حق برسد.
"وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ"[7]؛ و از فتنهای بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمیرسد؛ (بلکه همه را فرا خواهد گرفت؛ چرا که دیگران سکوت اختیار کردند.) و بدانید خداوند کیفر شدید دارد!
منظور چه فتنهای است که انسان را تهدید میکند، اینجا و در این آیات که از دشمن و از کفار خبری نیست! منظور فتنۀ نفس، است. اگر اجابت دعوت خدا و رسول نباشد، و در قلب اِعراض باشد، یعنی قلب حق را ببیند و در عمل روگردانی نماید، در فتنه قرار میگیرد. اینطور نیست که این فتنه فقط دامن ظالمان را بگیرد، بلکه مؤمنین و موحدین و مطیعین نیز باید خود را در معرض این فتنه و عقاب الهی بدانند و قلب خود را در اجابت دعوت الهی زنده نمایند.
چه اندکاند مؤمنان عاقل!
آیات و روایات متعددی بر اندک بودن مؤمن حقیقی دلالت دارند. به دو روایت در این زمینه توجه مینماییم.
امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: "الْمُؤْمِنَةُ أَعَزُّ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ فَمَنْ رَأَى مِنْكُمُ الْكِبْرِيتَ الْأَحْمَرَ"[8]؛ زن مؤمن کمیابتر از مرد مؤمن است و مرد مؤمن از کبریت احمر کمیابتر است، کسی کبریت احمر را دیده است؟
در روایت دیگری آمده که حمرانبناعين میگويد: به امام باقر(علیهالسلام) عرض كردم: قربانت، چقدر ما شيعیان كم هستيم، اگر در خوردن گوسفندى شركت كنيم آن را تمام نمیكنيم. فرمود: خبرى شگفتتر از اين به تو نگويم؟ مهاجرين و انصار (پس از پيغمبر از حقيقت ايمان) بيرون رفتند، مگر (با انگشت اشاره فرمود) سه تن، (سلمان و مقداد و ابوذر).
عرض كردم: قربانت. عمار چگونه بود؟ فرمود: خدا رحمت كند عمار را كه بيعت كرد و شهيد شد. من با خود گفتم چيزى بهتر از شهادت نيست، (پس چرا عمار هم مثل آن سه تن نباشد؟) حضرت به من نگاه کرد و فرمود مثل اينكه تو فكر میكنى عمار هم مانند آن سه تن است، هيهات، هيهات (كه او مثل آنها باشد).[9]
امام کاظم(علیهالسلام) در فراز نهم حدیث هشام، که دربارۀ قلیل بودن مؤمنان حقیقی است، به چند آیه برای تأیید سخن خود اشاره فرموده است: "وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ"[10]. معنای شکر، شکر زبانی نیست که انسان درمقابل نعمتی بگوید خدایا شکر که فلان نعمت را به من دادی! بلکه شکر هر نعمت، آن است که آن نعمت در جایی که برای آن خلق شده، صرف شود. پس برای اینکه انسان بتواند شکر نعمتی را بجا آورد باید بداند خداوند منظورش از خلق این نعمت چه بوده است!
شُکر، مرتبۀ عظیمی است زیرا علم به خدا و صفات و افعالش و اینکه همۀ نعمتها و خیرات از اوست و همچنین علم به قیامت، در شکر حقیقی وجود دارد. اصل در شکر، خود منعم است، نه نعمت. نعمتفرستادن کار خداست، مُنعم خداست. اما اینکه نعمتها در جهت ارادۀ خدا، به کار گرفته شود یا نه، این دیگر کار انسان است. و در بهکارگرفتن یا نگرفتن نعمتها در مسیر ارادۀ خداست که انسان تشخص میگیرد و سعید یا شقی میشود.
پس شکر این است که انسان اولاً در مرحلۀ "إِنَّا لِلَّهِ" خدا و مراتب وجود را بشناسد و بداند که در عین ادراک فقر و نیاز و ربط خود به خدا باید در فعل و صفت شبیه او شود. ثانیاً عملش را بر پایۀ این علم قرار دهد و در سیر إلی الله و تهذیب اخلاق با نفس أماره مجاهده نماید. بنابراین شکر از مقامات عالیه است که تعداد کمی از بندگان به این مقام میرسند.
خداوند از قول ابلیس میفرماید: "ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ"[11]؛ سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان میروم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!»
در اینجا شاکرین همان مؤمنان حقیقی هستند که درمقابل وسوسۀ شیطان، تعدادشان خیلی کم است.[12]
[1]- صحیفۀ سجادیه، دعای ششم.
[2]- سورۀ انفال، آیۀ 20.
[3]- سورۀ انفال، آیۀ 21.
[4]- سورۀ انفال، آیۀ 22.
[5]- سورۀ انفال، آیۀ 23.
[6]- سورۀ انفال، آیۀ 24.
[7]- سورۀ انفال، آیۀ 25.
[8]- الکافی، ج2، ص242.
[9]- الکافی، ج2، ص244.
[10]- سورۀ سبأ، آیۀ 13.
[11]- سورۀ اعراف، آیۀ 17.
[12]- مطالب مشهد نهم از کتاب شرح اصول الکافی، ج1، صص343- 344 بیان شده است.
نظرات کاربران