خیر کثیر، شرّ قلیل
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 120، 26 ذیالقعده 1442) به تبیین موضوع خیر کثیر، شرّ قلیل میپردازیم.
در جلسات گذشته بیان شد که کمال موفقیت یک فرد یا یک امت، رسیدن به مرتبۀ عقل؛ یعنی عاقل شدن است. در مسیر معرفت عقل، به شناخت و بررسی خصوصیات افلاک از بیانات ملاصدرا پرداختیم. که بنابهفرمایش ایشان وقتی عظمت و بزرگی افلاک برای انسان روشن شود، آن وقت متوجه بیارزشی عنصر زمینی میشود.
در اینجا به نحوۀ ارتباط انسان با مراتب وجود در سیر نزول میپردازیم. بنابر نظر ملاصدرا آنکه از حق صادر میشود یا خیر محض است، یا خیری است که قاتی با شر است ولی بر شر استیلا دارد. مثال خیر محض، عالم عقل و عالم افلاک است. قبلاً بیان شد که عقل فعلیت و نور محض است، هیچ فرقی بین واجب و عقل جز وجوب و امکان نیست. افلاک هم آنطور که بیان شد، هیچ تضاد و شری دامن آنها را نگرفته است. و فقط به طرف عقل حرکت میکنند.
مثال قسم دوم که خیر و شر با هم هستند عالم عناصر است. یکی از مصادیق این عالم، نطفه است که در مسیر حرکت خود به علقه، علقه به مضغه، مضغه به جنین، جنین به نوزاد، نوزاد به کودک، کودک به نوجوان و... در حال تبدیل و تغییر است. انسانی که یک رتبهاش عقلی و افلاکی است که زیبایی محض است و هیچ فساد و تضادی در آن وجود ندارد، در رتبۀ عنصریاش گویا در «اسفل السافلین» سرگردان و با 75 لشگر جهل دستبهگریبان است. آیا نمیشد فقط همان رتبۀ عقل باشد و این رتبۀ اسفل که مایۀ دردسر است نباشد؟
خداوند این مراتب را هم وجود بخشید، زیرا از خالق قوی و توانا به دور است که کثرت استعداد را در کتم عدم رها کند و لباس وجود نپوشاند. و به عبارت دیگر به خاطر شرّ اندک، از خیر بسیار چشمپوشی کند. عشق خدا باعث میشود که به تبع آن عاقل (انسان کامل)، مراتب پایینتر از عقل را خلق کند. مثل اینکه لازمۀ تشکیل یک جنین سالم جفت است. درحالیکه جفت از اجزای اصلی جنین نیست و وقتی جنین کامل شد و به دنیا آمد، دیگر جفت زائد است و به درد جنین نمیخورد. همینطور ارکان و عناصر هم برای رشد انسان خلق شدهاند.
و اگر این مراتب خلق نمیشد، عوالم کثیر و نفوس زیادی در نهان میماندند. پس خداوند جنبش افلاک را راه انداخت بدون اینکه آنها به پایین نظر کنند. افلاک در جنبششان به خودشان نظر میکنند. و آثار این نظر به خود و تبع حرکت آنها، پیدایش دنیاست که عالم عناصر و تضاد و تزاحم است. اقتضای عشق خدا این بود که زیادی خیر را به خاطر کمی شر ترک نکند. شرّ دنیا هم این است که گاهی انسان فراموش میکند که طفیلِ وجودِ انسان کامل است و گمان میکند همتای انسان کامل است، اینجاست که از هدایت او دور میماند و این میشود جهنم و عذاب. وگرنه در خلقت الهی ذاتاً جهنم و عذاب وجود ندارد.
این فراموشی و عذاب را میتوانیم در یک مثال دنیایی هم ببینیم. مادر به دلیل عشق، با تحمل زحمات زیاد، فرزند را به دنیا آورده و در رتبۀ نباتی و حیوانی رشد و نمو میدهد، اگر فرزند وقتی به اینجا میرسد، مادر را فراموش کند و خود را در کنار مادر ببیند که حالا از او بینیاز است، میشود همان جهنم. اغلب بچههایی که از دامن مادر رفتند، و برنگشتند، علاوه بر اینکه عاقبت به خیر نشدند، در دنیایشان هم آرامش نداشتند. زیرا مادر عاشق است و هرچه از گوشت و خونش گرفته تا آغوش گرم و عاطفۀ سرشار و... را به رایگان به فرزند میدهد. و فرزند این را هیچ جای دیگر نمیتواند پیدا کند.
آیا در اینجا میتوان گفت مادر نباید این فرزند را به دنیا میآورد که حالا عاقبتش این نشود؟ اینکه فرزند مادر را و جایگاه خودش را در قبال مادر فراموش کرده دلیل نمیشود که مادر بخل کند و عشق را در تولد فرزندش ظهور ندهد. این مسئله را در خلقت هم میتوانیم تعمیم بدهیم که اگر انسانی، انسان کامل و وظیفۀ خود را در اطاعت انسان کامل فراموش کرد، دلیل نمیشود که به خلقت ایراد بگیریم. درحالیکه بخل در خلقت، شایستۀ ابداع کنندۀ علیم خبیر نیست! و این شر اندک در مقابل این همه نعمت حقیر است.
اگر همین حیات دنیا بهتنهایی را هم نگاه کنیم، میبینیم که خیر اینقدر زیاد است و شرّ در مقابل آن خیلی کم است. و این درحالیست که اگر حیات افلاکی را هم در نظر بگیریم، اصلاً شرّی را نمیتوانیم ببینیم. آنچه خدا خلق کرده، خیر است و شر عارض است. اینقدر شر و گناه که نوعی شر است، عارض است که گفته شده اگر به اندازۀ جن و انس، گناه داشته باشی حق نداری ناامید شوی.
گناه ذاتی نیست و عارض بر گنهکار است برای همین است که خداوند بندگان گنهکار را از ناامیدی برحذر داشته میفرماید: "قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ"[1]؛ بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
کوچکی شر در مقابل خیر در هستی مانند ذرهای است که در مقابل اشعۀ خورشید حرکت میکند، و به زحمت دیده میشود، نهتنها جلوی نور را نمیگیرد، بلکه عظمت خورشید را بیشتر نمایان میسازد؛ مثل خال سیاهی که بر صورت ملیح و نورانی محبوبی قرار دارد و ملاحت و جذابیت چهرهاش را بیشتر میکند. شاید از همین رو گنهکاری که توبه کرده، محبوب خداست: "إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ"[2]
عارضی بودن گناه به اندازهای روشن و واضح است که فرد گنهکار خودش متوجه میشود. وقتی لذت از گناه دوام ندارد و فرد یا از کار خود پشیمان میشود، یا افسرده و بیمار میشود و این نشان میدهد که گناه ماندنی نیست و چیزی که گذراست، یعنی ذاتی انسان نیست و ارزش ندارد که انسان عمر خود را با آن هدر دهد. دوستیهای دنیایی همهشان ازبینرفتنی هستند و همۀ آنچه خداوند میفرماید زینت دنیاست، در حال گذر هستند: "زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ"[3]
آنچه شایستۀ دوستی انسان است، نفس کلیۀ قدسیۀ متصل به عقلمان است که فساد و تضاد ندارد و ماندنی است. بقیه همه را باید به حکم وظیفه دوست داشت. اگر به دید خیر به لذات دنیا نگاه کنیم و از آنها توقع ماندن داشته باشیم، آنها اثرات خیر را که ماندگاری است ندارند، پس وقتی از دستمان میروند، دنبالشان میگردیم و درد میکشیم!
خاک دام افلاک
فاعل حقیقی در هستی یکی است و آن «الله» است. و بقیه در مراتب مختلف، قابل یعنی قبولکننده و پذیرندۀ فعل خدا هستند. عقل قبول میکند تمام صفات الهی را، نفس قبول میکند انوار عقل را، جسم قبول میکند حدوث نفس را، قوا قبول میکنند انفعال و ظهور نفس را، و پستترین این قوابل هیولای عالم اضداد یا همان «اسفل السافلین» است، این رتبه، در حاشیۀ وجود است. این همان شر عارضی است که به تبع خیر است، همان جفت است که نُه ماه برای حرکت جنین لازم است و بعد حاشیه است، میرود کنار.
این رتبۀ پایین وجود، بدن مادی انسان است که باید به آن بهعنوان حاشیه نگاه کنیم، یعنی در اتفاقاتی که به تناسب عالم ماده برایش میافتد، نباید به هم بریزیم. در صورتی که ما متأسفانه برای چیزهایی نگران میشویم و زمام زندگی از دستمان درمیرود که اصلاً لاشیء هستند، مثل اینکه اگر دزد وسائل منزلمان را ببرد تا مدتی از دعا و نماز و قرآن خواندنمان چیزی نمیفهمیم، یا بدتر اینکه اگر مثلاً برای لباسمان اتفاقی بیفتد، ناراحت میشویم!
این دنیا به منزلۀ کفشکن عالم هستی است و دلبستگی به آن، همان مقدار بیخردی است که اگر مهمانی را به منزلی دعوت کنند و برایش انواع پذیرایی را در بهترین جای منزل آماده نمایند و او در همان محل ورود به منزل در کنار کفشکن بنشیند و با همان مکان خود را مشغول کند و حاضر نشود که از آنجا دل بکند تا به زیباییهایی که برایش فراهم نمودهاند، برسد و بهرهمند شود! پس انسان خردمند، این دنیا را فقط به اندازهای که کفشش را دربیاورد و وارد خانه شود، ارزش میدهد، نه بیشتر.
خداوند این کفشکن را مانند دامی، زینت داده، تا انسان را بکشاند به منزل زیبایی که برایش مهیا نموده است! درمقابل، اجرام فلکی از شدت لطافت مثل شیشهای هستند که از شدت صافی از محتوای درونش تشخیص داده نمیشود. عالم اجرام اینگونه است که مانند شرابی که بالای ظرف شراب ناب است و دُرد آن در ته ظرف میماند، اجرام سنگینی که پایین و پست هستند از شدت کدورت و ظلمت در ته ظرفِ وجود قرار گرفتهاند و اجرام فلکی از شدت صافی و لطافت در رتبۀ بالای وجود جای دارند. و این کدورت در برگشت در نور حل میشود.
اگر برای این عالمِ عناصر برای رسیدن به وجود، راهی غیر از این بود خدا این کار را میکرد، ولی راهش همین است که خداوند آن را اینطور از ظلمت عدم خارج میکند. البته میدانیم که نفوس از طریق همین اجسام است که به خلود میرسند و اگر خداوند منت نمیگذاشت به ایجاد این ظلمت، هرگز نظام این عالم استمرار پیدا نمیکرد.[4]
ما امت آخرزمان از طرفی امت خوشبختی هستیم، زیرا تاریخ امت آخرزمان تاریخ برگشت ارادۀ الهی بر زمین است: "وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ"[5] و از طرفی بدبختیم، زیرا این برگشت از میان امواج سهمگین عبور میکند.
بنابراین مسیرمان هم خیلی سخت و تلخ است، هم خیلی آسان و شیرین، بستگی دارد که چگونه با این امواج مواجه شویم. اگر وجه نظر ما امام زمان باشد، هیچ موجی نمیتواند ما را در خودش بپیچاند، میتوانیم با باطن موج حرکت کنیم و از زاویۀ خانۀ من، محل من، شخص من، بچۀ من، مملکت من، حتی مذهب و دین من، خارج شویم و به بینهایت قلوبی که در این زمینه بدون اینکه حتی اسم مهدی(عجّلاللهتعالیفرجه) را بداند، منتظر او هستند وصل شویم و با این وحدت، قدرت گرفته و امواج آخرزمان را به سلامت پشت سر گذاریم.
[1]- سورۀ زمر، آیۀ 53.
[2]- سورۀ بقره، آیۀ 222.
[3]- سورۀ آلعمران، آیۀ 14.
[4]- مطالب این جلسه با توجه به کتاب الرسائل، صص250-251 بیان شده است.
[5]- سورۀ قصص، آیۀ 5.
نظرات کاربران