تبیین دعای روز 23 ماه مبارک رمضان
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 84، 23 رمضان 1442) به تبیین دعای روز 23 ماه مبارک رمضان میپردازیم.
میدانیم روز قدر هم، مثل شب قدر ارزش دارد و به هماناندازه احیا و مراقبت و ادراکِ حضور را میطلبد. دعای مخصوصِ روز بیستوسوم ماه رمضان، دعایی است که میتواند ما را در رسیدن به این هدف کمک کند.
دقت کنید، دعاهای هر روز متناسب با شب و روزِ آن روز است. یقیناً دعاهای شب و روزِ لیالی قدر هم متناسب با حرکتی است که این امر در نظام وجود تحقق پذیرفته است. البته به لحاظ ممکن بودن ممکنات، امکان عدم ظهورش هم وجود دارد. در حالی که امکان عدم تحققش نیست. چون شب قدر، ظهور وجوب است، یعنی ارادهٔ واجب به این است که انزال روح و ملائکه در شب قدر باشد و سلام الهی را که همان امنیت از هر نقص و نیازی است تا طلوع فجر یعنی روشنایی کامل به بندگانش ابلاغ شود. درواقع آنچه خدا در شبقدر خواسته، تحقق پیدا کرده است. چون ارادۀ او "کن فیکون"[1] است.
خدا برای ما چه خواسته است؟ او خواسته، ما به عنوان موجودی به نام انسان خلیفهاش باشیم، یعنی بتوانیم آنچه اراده میکنیم، انجام بدهیم. اما اینکه ممکن خودش را در جاذبۀ این حقیقت قرار بدهد و از شرایط آماده، برای چشیدن آن استفاده کند اجباری نیست. همانطور که میان پذیرش و عدم پذیرشِ وجود، اجبار نیست. یعنی ممکن هم میتواند وجود را از خدا بگیرد و اسمای الهی را که علیالاتصال ساری و جاری است و بر او افاضه میشود، بپذیرد و هم میتواند با نپذیرفتن آن تحقق الهی را به واقعیت نکشاند. برای همین میگوییم ممکن مابین وجود و عدم علیالسویه است.
حدیث "الصَّوْم لِي و أَنا أَجْزي بِه"[2] درک آنچه گفتیم را برایمان، ملموستر میکند. عدهای بهرهشان از روزه فقط گرسنگی و تشنگی است. عدۀ دیگر با روزه گرفتن درهای بهشت به رویشان باز میشود و... . اما حقیقت تحقق یافتهٔ روزه، آن ذات و انّیت حقیقی خداست. یعنی جزای حقیقی روزه، خودِ خداست. هرچند صدی است که همۀ اعداد را دربردارد و این پاداشِ روزه در کل ماه مبارک رمضان است.
"لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ"[3] در همین ماه، خدا با شبهای قدر شرایطی را آماده میکند که از هزار ماه بهتر است. در ماه مبارک، خدا آنبهآن ملائکه و روح را به کمک انسان میفرستد و با استجابت دعا و تسبیح و... در مراتب گوناگون از مهمانانش پذیرایی میکند؛ اما ریزش فیض و حضور ذات حقتعالی در شب قدر و تحولی که در قلبها ایجاد میکند، توصیفناپذیر است؛ مثل زیبایی و جذابیتِ ماه شب چهاردهم در قیاس با هلال آن در روزهای اول ماه! در واقع این شرایط به گونهای قله را نشان میدهد که دامنه از چشم همه میافتد و بیارزش میشود؛ حتی برای کسانی که خودِ خدا را نمیخواهند و به جلوات دانی قانع هستند!
در دعاهای پیش از روز بیستوسوم ماه مبارک نیز از تطهیر قلوب و تغسیل ذنوب و توفیق الهی یاد شده است. یعنی فیوضات الهی در سایر روزها و شبهای این ماه هم بر قلوب مستعد ساری و جاری است. مثلاً در دعای روز هجدهم میخوانیم: "اللَّهُمَّ نَبِّهْنِي فِيهِ لِبَرَكَاتِ أَسْحَارِهِ وَ نَوِّرْ فِيهِ قَلْبِي بِضِيَاءِ أَنْوَارِهِ"؛ اما دعای روز بیستوسوم، دعای خاصِ لیلهٔ قدر و متناسب با سیر سائلین، سالکین و طالبین لیلهٔ قدر است. لذا دعایش با دعای روزهای دیگر بسیار متفاوت است.
در این روز میخوانیم: "اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الْعُيُوبِ وَ امْتَحِنْ قَلْبِي فِيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ يَا مُقِيلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِين"؛ خدایا در این ماه از گناهانم شستشویم ده و از عیبها پاکم کن و دلم را به پرهیزکاری دلها بیازمای. ای نادیدهگیرندۀ لغزشهای اهل گناه.
در این دعا سخن از امتحان قلوب است؛ همان که تحققِ آن "صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ" است؛ همان که در روایت داریم: "إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ للإيمان"[4]؛ حديث ما بسيار مشكل و عميق است؛ جز فرشتگان مقرب و پيغمبران مرسل و بندگان ويژۀ پروردگار كه در طرق ايمان آزمايش شده باشند آن را درک نمیكنند.
"حَدِيثَنَا" یعنی نوع بودن، نحوهٔ هستی و سبک زندگی انسان کامل، در ناسوت و ملکوت و جبروت. انسان کامل مظهر تامّ ذات خداست. برای همین، اینکه کسی بخواهد دنیا و آخرتش را به انسان کامل بسپارد و با اسوهپذیری از او بهسوی خدا حرکت کند صعب مستصعب است. یعنی قرار گرفتن در مابهازایِ عقل مستفاد و دیدن خود در آینهٔ حقیقتِ قلب انسان کامل کار هر کسی نیست. وقتی نحوۀ هستیِ انسان کامل، مستصعب است، طلبِ درکِ این مقام هم کار هر کسی نیست؛ مثلِ عبور از کوچهای که یا بسیار تنگ و باریک است یا بسیار ناهموار و عبور از آن بسیار سخت و طاقتفرساست.
درک این مقام را هر فرشته یا هر پیامبری تحمل نمیکند؛ چنانکه بسیاری از انبیا با اینکه خودشان، ولایت را خواستند اما وقتی ابتلا شدند، ترک اولی کردند. بسیاری از ما حتی از فهم این مقام عاجز هستیم، چه برسد به تحمل آن!
به عبارتی همسنخ شدن با انسان کامل چه در ناسوت و چه در ملکوت، بسیار سخت است. مثلاً امام حسن(علیهالسلام) چند بار در سال همۀ داراییاش را انفاق میکرد. ما اگر بخواهیم حتی در ظاهر، مثل ایشان انفاق کنیم، خیلی برایمان سخت است؛ چه برسد به اینکه بخواهیم نیت و انگیزهٔ امام را بسنجیم و وارد وادیِ اخلاص و عالم ارتباطِ او با خدایش بشویم.
جالب این است که دعای روز بیستوسوم ماه مبارک به ما میگوید: امتحان قلوب که شرط پذیرش چنین امر مستصعبی است در شب قدر آسان است؛ آن هم در قدر سوم!
قلب ممتحن، قلبی است که تحقق معلومش با عینیت ظهورش فرق نمیکند؛ همان قلب حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) که ما خطاب به ایشان عرض میکنیم: "السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ"[5]. اما قلوب ما برای ممتحن شدن ابتدا باید با اسمای عفو، تواب، کریم، رحیم، شدیدالانتقام ، جبار و... لایروبی شود.
لذا در دعای روزِ 23 ماه مبارک، پیش از درخواست امتحان قلب، ابتدا از خدا میخواهیم؛ "اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الْعُيُوبِ". اینجا صحبت از غفران ذنوب و طلب عفو نیست. طلب عفو و بخشش از خدا، ویژۀ شبِ قدر بود! اینجا سخن از غسل و تطهیر است. درواقع شستشوی همۀ هستی خود و تطهیر تمام ذنوب یا به عبارتی دنبالههای گذشته و آیندهمان را میخواهیم تا از هر عیبی پاک شویم و غیر از خدا چیزی در وجودمان نماند. مثل اینکه به فکر شستن دست و صورت خود نباشیم؛ بلکه بخواهیم تمام اعضای بدنمان را غسل دهیم.
کسی که وارد این وادی نشده، مدام نگران دیروز و فردا است و نه تنها تبعات اشتباهات گذشته را فراموش نمیکند؛ بلکه به جای انجام وظیفه، با توهمات و تفکرات غلط خود آیندهای را که هنوز نیامده، حجاب خودش میکند!
در ادامۀ این دعا از خدا میخواهیم؛ "وَ امْتَحِنْ قَلْبِي فِيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ"؛ یعنی الآن وقت آن رسیده که اجازه بدهی ما جلوی آینۀ عقل مستفاد بایستیم و خودمان را در این آینه ببینیم. مسلماً وقتی با او مسانخت و مجاورت پیدا کردیم، در قلبش هم جا داریم. درست است عینش نشدیم؛ اما میتوانیم نگاهش کنیم و حقیقتِ خودمان را در قلب او ببینیم.
تقوا هم مراتب فراوانی دارد، اما افقِ آن ترک استقلالبینی در خود و هستی است. حتی نباید به ذهنمان خطور کند که بیننده و شنونده و رونده، خودمان هستیم. درست است اکثر ما به این حقیقت معتقدیم؛ اما در قلبمان همۀ کمالات را به خودمان نسبت میدهیم.
پس امتحان قلب در تقوا یعنی قلب، صاحب و مالک و ربش را بشناسد و در محاذات او حرکت کند. مثل کسی که مقابل آیینه میایستد و وقتی دستش را بالا میبرد، بلافاصله تصویر در آیینه هم دستش بالا میرود و به همین ترتیب اگر دستش را پایین بیاورد یا چشمانش را ببندد، تصویر در آیینه نیز دستش پایین میآید و چشمش بسته میشود.
در انتهای دعا هم عرضه میداریم:"يَا مُقِيلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِين". عثرات یعنی لغزشها که مانع اصلیِ شستشوی ذنوب و طهارت از عیوب و امتحان قلوب به تقوا هستند. متأسفانه اثر بعضی از این لغزشها در وجود ما میماند و دنبالۀ ما میشود.
اکثر ما راه و چاه را میدانیم و میشناسیم؛ اما از بس که سربههوا هستیم و مسائل را جدی نمیگیریم، بدون اینکه عناد داشته باشیم، همیشه گرفتار لغزش هستیم. مثل بچهای که، مادرش او را از خطراتِ احتمالیِ عبور از خیابان آگاه کرده؛ او میداند چه زمانی ماشین از خیابان عبور میکند و اگر تصادف کند، ممکن است دست و پایش بشکند. حتی ناهمواریهای خیابان را میشناسد؛ اما سر به هوا و حواسپرت راه میرود؛ "لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ"[6].
از خدا میخواهیم ما را جزء "ممتحن القلوب" قرار دهد تا فقط ناظرِ یک قلب باشیم؛ قلب انسان کامل؛ با تپشهایش بتپیم، در خوفش بترسیم، با امیدش امیدوار باشیم، در بکائش بگرییم، در غمش غمگین باشیم، در شادیاش شادی کنیم و در سِلمش سلیم باشیم.
آنچه در تبیین دعای روز بیست و سوم گفتیم همان ادامۀ مبحث قلب بود. حال با بحثهایی که پیش از این دربارۀ قلب جسمانی کردیم، به سراغ ادراکات قلب روحانی میرویم. ابتدا مراحل وجودمان را معرفی میکنیم تا بتوانیم قلب را بشناسیم.
مرتبهای از وجود ما ظهور عملِ نفس است. یعنی نفس در تجلی عملش، افعال را از بدن ظاهر میکند. درواقع به کارهایی که با اعضا و جوارحمان انجام میدهیم، فعل نفس میگوییم.
رتبۀ دیگری از نفس، ذهن است که به اعضای بدن ربطی ندارد و نفس در این رتبه چیزی را میفهمد و درک میکند. درواقع از سنخ شناخت، دانایی و آگاهی یا همان علم است.
مرتبۀ دیگر، گرایشها و کششهای ماست که نه به فعل نفس ما برمیگردد و نه به آگاهی نفس. در این مرتبه نفس حالتی را در خود مییابد. مثلاً وقتی کسی را دوست داریم، دچار عواطف و احساسات میشویم که نه لمس کردنی است و نه از سنخ آگاهی و دانستن.
حال میخواهیم ببینیم قلب روحانی در کدام یک از این جایگاهها قرار دارد. فعل نفس که اصلاً به قلب برنمیگردد. پس برای قلب دو وجه میتوانیم قرار بدهیم؛ یکی علم و ادراک یا همان بینش و دیگری وجه میل و گرایش. البته این تقسیمبندی عددی نیست. درواقع قلب، واحدی است که در دو حیثیت کار میکند. هر دو جلوه در عین حال که باطنی هستند ظهور خارجی دارند. فرض کنید وقتی ما عصبانی میشویم، وجه گرایش قلبمان ما را به فریاد زدن و ضرب و شَتم میکشاند. یا وقتی کسی را دوست داریم، میخواهیم او را در آغوش بگیریم، ببوسیم و نوازش کنیم. در وجه آگاهیهای قلب هم به همین ترتیب. پس معقولاتی از قبیل آگاهی، دانستن، شناختن و کشش و میل و گرایش به قلب نسبت داده میشود.
همانطور که قلب جسمانی، ابزار مغز است و به آن هویت میدهد، در عالم معنا هم فیوضاتی که عقل آنبهآن از اسما و صفات حقتعالی میگیرد در قلب روحانی به تعین و شهود میرسد؛ یعنی جایگاه محبت و شهود، قلب است و قلب است که عاشق میشود؛ نه چشمی که معشوق را دیده است.
قلب تنها شاهد یک محبت است و یک محبت را درک میکند؛ اما آن یک محبت در عین وحدت، جاری میشود و کثرت میگیرد. این محبت، شهود خداوند در اسم وَدودش است. قلبی که به این شهود برسد همه چیز را دوست دارد اما در وحدت. لذا وقتی مظهری را که با تمام وجودش به آن عشق میورزید از دست بدهد، نه میلرزد و نه دچار اضطراب و افسردگی میشود.
بسیاری از رزمندگان دوران دفاع مقدس، چنین عشقی را نسبت به امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) داشتند. با اینکه امام از دنیا رفت، همواره خدای امام را بر احوال خود حاضر و ناظر دیدند. لذا بعد از فوت ایشان تاکنون، میدانِ جهاد را ترک نکردند و همواره در جهت اهداف والای انقلاب اسلامی میکوشند. آنها خدا را مالک امام عزیز دیدند و نه خودشان را. برای همین بعد از مرگ ایشان، مثل دوران حیاتشان فقط به وظیفۀ خود عمل میکنند و بیشتر میتوانند از روح ولایی امام تأثیر بگیرند.
قلبی که به شهود خدا رسیده، نه گرفتار افراط میشود که با بیبرنامگی تمام لحظات زندگیش را خرج مردم کند و با غفلت از خود هدف اصلی خلقتش را فراموش کند و نه دچار تفریط میشود که گوشهنشینی و رهبانیت را سبک زندگی خود قرار دهد. به تعادلی میرسد که تمام همّ و غمّش انجام وظیفه است؛ حتی نسبت به کفار. او کافران را هم مخلوق خدا میداند. درواقع کثرت را در عین وحدت میبیند. لذا همانطور که باید با کفار بجنگد و آنها را نابود کند، موظف است اگر کافری تسلیم شد، او را نکشد. اما بسیاری از ما در برخورد با کفار یا تعصبی میشویم و یا بیغیرت! درحالیکه وظیفۀ ما هدایت و روشنگری است.
میخواهیم بگوییم ما کاری جز انجام وظیفه و رسیدن به شهود نداریم. اگر به شهود نرسیم، نه تنها در افعالمان دچار افراط و تفریط و در عقایدمان گرفتار شک و تردید میشویم؛ بلکه وسواس فکری و اضطراب، ترس، نگرانی، عدم اطمینان و وسوسههای شیطانی لحظهای رهایمان نمیکند و درونمان جهنم میشود.
پس شهود قلب رسیدن به وحدتی است که عین کثرت است؛ مگر میشود کسی خدا را دوست داشته باشد و خودش را تافتۀ جدابافته بداند؟! بعضی از ما آنقدر در ارتباطاتمان قالب گرفتیم و برای خودمان شأن و شئون توهمی داریم که حتی به کسانی که دوستمان دارند و با عقاید و افکارمان مخالف نیستند، رویِ خوش نشان نمیدهیم! چه برسد به اینکه احساس کنیم، کسی با ما و افکارمان مخالف است! درحالیکه کریم اهلبیت، امام حسن مجتبی(علیهالسلام) در مواجهه با مرد شامی که به ایشان و پدر بزرگوارشان جسارت میکرد، او را با عزت و احترام به خانه برد و پذیرایی کرد.
بدانیم وجودِ همه، یکی است و ما باید در همین ارتباط با کثرات خودمان را بسازیم و از تفاخر و تکاثر رها بشویم. قلب در همین حب و بغضهای ریزودرشت زندگی باید به شهود برسد. وقتی قلب به شهود نشست، کثرات را ظهور وحدت میبیند؛ چون میداند کثرت، بدون وحدت، توهمی بیش نیست.
[1]- سورۀ بقره. آیۀ 117.
[2]- من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۷۵؛ حدیث قدسی: «روزه برای من است و من جزای آن هستم.»
[3]- سورۀ قدر، آیۀ 2.
[4]- إعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص509
[5]- زیارت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها): سلام بر تو ای امتحانشده! آن کسی که تو را آفرید، تو را امتحان کرد، قبل از اینکه تو را بیافریند.
[6]- سورۀ انبیا. آیۀ 3: دلهايشان به لهو خو گرفته است.
نظرات کاربران