ربوبیت حق و راز نورانیت حضرات معصومین(علیهمالسلام)
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 74، 13 رمضان 1442) به تبیین موضوع ربوبیت حق و راز نورانیت حضرات معصومین(علیهمالسلام) میپردازیم.
در تبیین مشهد ثانیِ حدیث عقل از امام کاظم(علیهالسلام) به هشام، به بیان ربوبیت الهی رسیدیم. آنجا که امام فرمودند:
" ... یا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی أَکمَلَ لِلنَّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ نَصَرَ النَّبِیینَ بِالْبَیانِ وَ دَلَّهُمْ عَلَی رُبُوبِیتِهِ بِالْأَدِلَّة فَقَالَ: «وَ إِلهُکمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ. إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْک الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما ینْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُون»"[1]؛ ای هشام همانا خدای متعال بهواسطهٔ عقل، حجت را برای مردم تمام کرده و پیغمبران را بهوسیلهٔ بیان یاری کرده و به سبب برهانها به ربوبیت خویش دلالتشان نموده و فرموده است: «خدای شما خدایی است یگانه که جز او خدایی نیست و رحمان و رحیم است. در آفرینش آسمانها و زمین، تفاوت شب و روز و کشتیهایی که به سود مردم در دریا روان است و آبی که خدا از آسمان فرو آورد که زمین را بعد از مرگش زنده گرداند و از همۀ جنبندگان در آن پراکند و گردش بادها و ابری که بین آسمان و زمین تحت فرمان اوست؛ (در همۀ اینها) نشانههایی است بر ربوبیت ما برای مردمی که تعقل کنند».
میدانیم در تجلی ذاتی، وحدت و در تجلی اسمائی کثرت غالب است. اما هیچیک از این دو تجلی، جمیع اسماء را با هم ظهور نمیدهند؛ چراکه تجلی ذاتی اصلاً ظهوری ندارد؛ خودش، خودش است. تجلی اسمائی هم چون در کثرت و سریان ظهور پیدا میکند، نمیتواند همه اسماء را یکجا ظهور دهد؛ بنابراین باید دنبال مظهری باشیم که بتواند حقیقت "الله" را ظهور دهد و توان ارائۀ مقام جمع و تفصیل را باهم داشته باشد یعنی درعینحال که بتواند کثرت اسماء را در خودش بگیرد، وحدت را هم داشته باشد. این تجلی، همان جامع مابین اسماء و ذات الهی یا عین ثابت انسان کامل، یا نور محمدی یا ظهور الوهیت است. پس شناخت "الله" فقط با شناخت مقام نورانیت چهارده معصوم(علیهمالسلام) امکانپذیر است.
این شناخت با دانستن محل و زمان تولد و شهادت، نام پدر و حتی دانستن سیره و خصوصیات اخلاقی و سایر ویژگیهای حضرات معصومین(علیهمالسلام) به دست نمیآید، بلکه بنا به فرمایش حضرت علی(علیهالسلام) با شناخت نورانیت ایشان حاصل میشود: "مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ"[2]
شناخت نورانیت مقام حضرات، درواقع همان شناخت مقام ایشان در درون خود یا همان شناخت عقل است. دانستن صفات حضرات و علم به سیرۀ ایشان، علوم حصولی هستند که بهعنوان علل مُعِده (کمککننده) دانستنشان خوب است، اما کافی نیست. همانطور که برای کسانی که با ایشان زندگی کردند و به همۀ این جنبههای زندگی حضرات آگاهی داشتند، کافی نبود و نتوانست آنها را هدایت کند. مقام نورانیت، مقامی است که آن را در عالم فعل و صفت نمیتوان درک کرد، بلکه باید در درون خود با علم حضوری به این شناخت رسید.
چهرۀ باطنی انسان کامل، برزخ جامع بین وجوب و امکان است؛ یعنی هم تمام خدا و هم تمام کثرات در اوست و تمام ممکنات، میتوانند خدای خودشان را در این برزخ جامع بشناسند. یک رو به خدا دارد که هرگز برنمیگردد، یک رو هم به کثرت دارد که کارش فقط جمعکردن این کثرت و به وحدت (عقل) رساندنشان است؛ تمام انسان کامل فردی است که تمام افراد با او و رتبههای او هستند. کجاست؟ در تمام مراتب وجود خودمان، در نفسمان، در عقلمان. وجوبش، همان وحدت ذاتی خداوند است که کسی نمیتواند به آن راه پیدا بکند و امکانش، همان کثرت است.
چهرۀ ظاهری انسان کامل: عرش، کرسی، افلاک، عناصر و موالید سهگانه است. این چهره از آدم حوا، شیث و تمام انبیاء و امتشان شروع میشود و تا چهرۀ اتمّ آن در آخرالزمان در چهرۀ ناسوتی پیامبر اسلام حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ظهور دارد، بنابراین او میشود: "لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرًا"[3]؛
در آخرالزمان همۀ وجوب، خودش را در امکان ظهور داد، یعنی همۀ چهرۀ باطنی انسان کامل، خودش را در چهرۀ ظاهری آشکار کرد. حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) متولد شد و سیزده نور از سلالۀ او در ناسوت ظاهر شدند. امروز این چهره، حضرت مهدی(عجلاللهتعالیفرجه) است؛ همو که مقتضی تداوم هستی انسان کامل است: "لولا الحُجَّة لساختِ الأرضُ بأهلِها"[4] . پس امروز ما برای شناخت "الله"، باید مقام نورانیت حضرت حجت(عجلاللهتعالیفرجه) را بشناسیم که: "مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً"[5].
شناخت امام در نورانیت یعنی به این ادراک برسیم که "بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیبٍ لَمْ یخْلُ مِنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ (ینْزَحُ) عَنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ أُمْنِیةُ شَائِقٍ یتَمَنَّی مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَکرَا فَحَنَّا"[6]؛ او در در ناسوت ما " لَمْ یخْلُ مِنَّا" است، در خوردوخوراک " لَمْ یخْلُ مِنَّا" است. جایجای زندگی ما، خالی از او نیست. جسمش واقعاً از ما غایب است، اما جان ما هرگز از او خالی نیست. او اشتیاق درونی هر مرد و زن مؤمن است که دائم باید ذکرش در دل جاری باشد. "ذَکرَا فَحَنَّا"
و این میشود ملموس بودن "الله".
این مقام چون جامع بین وجوب و امکان و وحدت و کثرت است. ربِّ موجودات است؛ اما نه ربوبیت مطلق. ربوبیت مطلق، به احدیت که مطلق است و ظهور ندارد، بازمیگردد. اما ربوبیت غیرمطلق و با اذن حق، به انسان کامل برمیگردد. آنجا که امام علی(علیهالسلام) فرمود: «از غلوّ دربارۀ ما بپرهیزید. بگوئید ما بنده و تربیت شدۀ خدا هستیم، ولی در فضل ما هر چه میخواهید بگوئید.» [7] درواقع با این بیان، حضرت ما را از اینکه مقام ربوبیت مطلق را به حضرات نسبت دهیم، منع کردهاند. اما در ظهور جلوات الهی همه چیز به وجود آنان مسیر کمال خود را طی میکنند. همان که در زیارت جامعه میخوانیم: "مَنْ أرادَ اللّهَ بَدَءَ بِکمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِل عَنْکمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکمْ... بِکمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِکمْ یخْتِمُ و بِکمْ ینَزِّلُ الْغَیثَ وِ بِکمْ یمْسِک السُّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَی الاَرْضِ اِلّا بِاِذْنِهِ وَ بِکمْ ینَفِّسُ الْهَمَّ وَ یکشِفُ الضُّرَّ"[8]؛
علم خداوند در انسان کامل به نحو اتمّ و اکمل ظهور دارد، اما چون او تجلی و ظهور خداوند است و این علم عین ذاتی او نیست، لذا هرچه خداوند اراده نماید، میداند و چون ارادهاش را در ارادۀ خدا فانی کرده است، هرگز غیر آنچه خدا بخواهد، را نمیخواهد.
انسان کامل حقیقتی است که تربیت عرش، کرسی، عناصر و موالید را در حرکت بهسوی کمالشان، برعهده دارد. درواقع همۀ هستی باید تربیت بشوند تا حقیقت انسان کامل را در ترکیب عناصر و ظهور جسم مادی نمایان کنند. برای همین هم اولین چیزی که در غار حرا به پیغمبر عنوان شد این بود که به نام ربی که او را خلق کرده، بخواند "اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذی خَلَقَ"[9] که اگر نمیخواند، مسیر خواندن یعنی مسیر ظهور اسم ربش را نمیرفت و هرگز بعثت اتفاق نمیافتاد. درواقع خداوند با خطاب کردن پیامبر به خواندن نام رب، بستر ظهور تمام حقیقت قرآن را دفعتاً در وجود او نشان داد تا تمام نزول و صعود و مقام وحدت و کثرت را به عینه در خود به تماشا بنشیند.
این خواندن به او نشان داد که قبل از خلقت، فعل الهی از حقیقت نورانی وجود او ظهور کرده است. پس پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مبدأ خلقت و پدر آدم است، نه فرزند او! و منتهای خلقت هم بهسوی اوست. آنجا که خداوند خطاب به او میفرماید: "وَ أَنَّ إِلی رَبِّک الْمُنْتَهی"[10]. نشان میدهد که منتهای تمام مراتب وجود به "رَبِّک" رب پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بازمیگردد، یعنی همه، حرکتشان بهسوی اوست و او امام و سرمشق همۀ هستی، اصل تمام هستی است و همه میخواهند به رب او برسند.
"أَلَمْ تَرَ إِلَیٰ رَبِّک کیفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیهِ دَلِیلًا"[11]. اگر خدا میخواست در وحدت خودش غرق بود و ظهور و خلقتی نداشت. درحالیکه امتداد ظل خدا؛ یعنی خلقت و ظهور خدا با "رَبِّک" رب پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اتفاق افتاد. یعنی خلقت تمام عالم یک طرف، وجود، حقیقت و نورانیت او یک طرف.
حضرات معصومین(علیهمالسلام) حقیقتِ سایه بودن خود را در همین زندگی دنیاییشان هم نشان دادند؛ یعنی به هر طرف که ربّ حرکت کرد به همان طرف حرکت کردند و همه چیز را فانی در خدا نمودند، تا جایی که مرگشان هم شهادت و فنای در حق بود.
علامه رفیعی قزوینی در توضیح اسم رب میفرمایند: «اعلم ان الرب من اعظم الاسماء الالهیه و ابسط منها» اسم رب در جنبۀ کثرت، از اعظم اسمای الهی و بسیطترین آنهاست، وگرنه در جنبۀ وحدت با آن حقیقت نورانی است. «و لا یخلو ذره فی الارض و لا فی السماء من الاجسام و الجسمانیات و المواد و الصور و المجردات عقلا کان او نفسا الاولها حظ من حضره ذلک الاسم الالهی» اسم رب را بهراحتی همهجا میتوان پیدا کرد؛ هیچ دم و بازدمی بدون رب نیست و کار انسان این است که این حضور را درک کند. درواقع ما لحظهبهلحظه با اسم اعظم الهی زندگی میکنیم. اگر این حقیقت را درک کنیم، میفهمیم چطور ربوبیت او را در هر مرتبۀ از وجود، در دنیا و خیال و اندیشهمان بپذیریم، اما اگر درکش نکنیم بههرحال او تکویناً ما را ربوبیت میکند و به لقای حضرت حقتعالی میرساند، اما نحوۀ رسیدنمان در جلال خواهد بود.
اسم اعظم الهی در تمام عوالم مبارک است و در صدر و ذیلِ تمام دعاها و اوراد وارد شده است. این اسم مبدأ و محرکی است که میتواند تمام عواطف الهیه را تحریک کند و آنها را از کمون غیب به ظهور و عینیت بکشاند. اینکه در ادعیه به ما سفارش شده که عبارت «یا ربّ» را تا قطع نفَس تکرار کنیم، حقیقتش این است که با این «یا ربّ» گفتن، حقیقت عاطفۀ حق، تجلی میکند و تعین میپذیرد. البته این تکرار، گفتنِ با زبان نیست بلکه گوینده، همان نفس و قلب است که ذهن و زبان هم با او همراه میشود.
علامه قزوینی در ادامه میفرمایند: «بنده وقتیکه افعالش سوء شد و از اعتدال منحرف شد و خطیئات در باطن نفسش راسخ شدند، ربّ لابد است که برای تربیت او، این خطیئات را از درونش بیرون کشیده، عینیت بخشیده جلواش بگذارد و این، درد دارد. اینجاست که انسان نمیتواند تقصیر گناه و خطای خود را به گردن دیگری بیندازد و از آن فرار کند!» [12]
پس ما یک توحید ربوبی داریم، یک توحید الوهی. اگر توحید ربوبی نداشته باشیم، به توحید اُلوهی راه پیدا نمیکنیم؛ یعنی به لقای "الله" و به کمالمان نمیرسیم. جامعترین آیهای که بزرگان در این باره معرفی کردهاند آیۀ ۳۶ سورۀ جاثیه است که میفرماید: "فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ"؛ پس حمد و ستایش مخصوص خداست، تربیتکنندۀ آسمانها و تربیتکنندۀ زمین و پروردگار همه جهانیان!
تربیت؛ یعنی تبعیت ربّ. در تکوین، ربّ بدون هیچ عصیان، سرکشی و مخالفت تبعیت میشود، اما در تشریع انسان بهخاطر نشناختن ربّ، او را تبعیت نمیکند. توحید ربوبی یعنی رضایت به آنچه رب در مسیر کمال انسان انجام میدهد و رسیدن به آن کار بسیار سختی است. رسیدن به توحید ربوبی کار عارفان کاملی است که زندگی روزمره عادی برطبق عادات، رسوم و سلیقۀ مردم برای کسب رضایت آنها ندارند. از همّ دنیا رها شدهاند و هیچ مانوری هم برای نشاندادن خود ندارند.
کسی که به ربوبیت پروردگار راضی است در کوچکترین جزئیات زندگی خود طبق خواست ربّ عمل میکند و میل و نظر و منفعت شخصی خود را کنار میگذارد. این رضایت در جایی خود را نشان میدهد که انسان در میدان ازدستدادنها قرار میگیرد. آن که ربّ خود را میشناسد در این میدانها آرامش دارد و راضی است.
[1]- سورۀ بقره، آیۀ 160.
[2]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج26، صص1-2. شناخت من به نورانيت، شناخت خداست و شناخت خدا معرفت من است به نورانيّت.
[3]- سورۀ احزاب، آیۀ 33. مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.
[4]- مستدرک سفينةالبحار، ج5، ص278.
[5]- وسائل الشيعة، ج16، ص246 : "عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فِي الْخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَقَالَ إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ فَقِيلَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَكَ فَقَالَ ابْنِي مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي فَمَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً."؛ امام حسن عسکری(علیهالسلام) در خبری از پدران خود روايت كرده است كه: زمين تا روز قيامت از حجت خدا بر خلقش خالی نيست و هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مردن جاهليت مرده است. فرمود به راستی اين درست است چنانچه روز درست است به او عرض شد يا ابن رسول اللَّه حجت و امام بعد از تو كيست؟ فرمود: پسرم محمد، او است امام و حجت بعد از من هر كس بميرد و او را نشناسد به مردن جاهليت مرده است.
[6]- مفاتیح الجنان، دعای ندبه. به جانم قسم كه تو آن حقيقت پنهانى كه دور از ما نيستى به جانم قسم كه تو آن شخص جدا از مايى كه ابداً جدا نيستى. به جانم قسم كه تو همان آرزوى قلبى و مشتاق اليه مرد و زن اهل ايمانى كه هر دلى از يادت نالۀ شوق مىزند.
[7]- بحارالأنوار، ج25، ص270. قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : إِيَّاكُمْ وَ اَلْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ."
[8]- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره. هركس كه اراده خداشناسى و اشتياق به خدا در دل يافت به پيروى شما يافت و هركس خدا را به يگانگى شناخت به تعليم شما پذيرفت و هركس خداطلب گرديد به توجه به شما گرديد... به شما افتتاح عالم را ايجاد كرد و به شما نيز ختم كتاب آفرينش فرمود و بواسطۀ شما خدا بر ما باران رحمت نازل كرد و بواسطۀ شما آسمان را بپاداشت تا بر زمين جز به امرش فرو نيايد.
[9]- سورۀ علق، آیۀ 1 : بخوان به نام پروردگارت كه (جهان را) آفريد،
[10]- سورۀ نجم، آیۀ 42 : (و آيا از كتب پيشين انبيا به او نرسيده است) كه همۀ امور به پروردگارت منتهى مىگردد؟
[11]- سورۀ فرقان، آیۀ 45 : آیا ندیدی چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت؟! و اگر میخواست آن را ساکن قرار میداد؛ سپس خورشید را بر وجود آن دلیل قرار دادیم!
[12]- حسنزاده آملی، حسن، انسان و قرآن، ص 159.
نظرات کاربران