شهود
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 93، 19 شوال 1442) به تبیین موضوع شهود میپردازیم.
شهود کار قلب است. اگرچه درکِ علمی وجود که همان ظهور تمام اسمای الهی است، با عقل است، لیکن درک عینی آن اسماء با قلب است. آگاهی قلب به قدری قوی است که اگر انسان معصیت و مخالفتی داشته باشد، اولین شهود آن عمل، توسط قلب صورت میگیرد. قرآن به صراحت این مطلب را تأیید میفرماید: "بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ. وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَهُ"[1]؛ بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است، هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد!
عذرتراشیها کار مغز و ذهن است، قلب کاملاً متوجه خطاهای خودش میشود. و این رتبۀ قلب همان «فؤاد» است که مقام رؤیت (شهود) را دارد. در این مرتبه است که قلب در جنبۀ جمالی، به عشق میرسد و در جنبۀ جلالی همان است که قرآن میفرماید: "نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ"[2]؛ آتش برافروختۀ الهی است، آتشی که از دلها سرمیزند!
شهود همان آگاهی قلب در رتبۀ فؤاد است که هیچ توجیهی را نمیپذیرد. وقتی انسان دارد خطایش را توجیه میکند و به خودش حق میدهد که مثلاً فلان گناه را انجام داده، در همان حال قلبش این توجیه را نمیپذیرد و کاملاً به خطایش معترف است. در موارد مثبت هم همینطور است. وقتی در انجام طاعتی، انسان به شهود قلبی برسد، اگر همۀ عالم هم بگویند این کار خطاست، نظرش عوض نمیشود. بنابراین قلب چه در مخالفتها و معاصی، چه در طاعات و موافقتها، هیچ وقت دروغ نمیگوید.
پس سزاوار است که انسان همواره با قلب خود حرکت کند. اگر سؤال شود «مگر قلب ما قلب است که با آن حرکت کنیم؟» جواب این است که بله! حتی قلب کافر هم قلبی است که میتواند او را در مسیر درست حرکت بدهد. چراکه قرآن کریم میفرماید: "وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ"[3]؛ و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟» حتماً میگویند: «خدا!»
شهود یعنی زیارت و این مطلب را از زیارت امیرالمؤمنین میتوان به روشنی دریافت کرد. در فراز نخست این زیارت میگوییم: "أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِه"؛ یعنی «گواهى مىدهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست كه فرد و بىشريک است و گواهى مىدهم كه محمد بندۀ خاص و رسول اوست و نيز گواهى مىدهم كه همانا علىبنابیطالب امير اهل ايمان، بندۀ خاص خدا و برادر رسول خداست»
و در فرازهای پایانی به خداوند عرضه میداریم: "اللَّهُمَّ وَ إِنِّي عَبْدُكَ وَ زَائِرُكَ مُتَقَرِّباً إِلَيْكَ بِزِيَارَةِ أَخِي رَسُولِكَ وَ عَلَى كُلِّ مَأْتِيٍّ وَ مَزُورٍ حَقٌّ لِمَنْ أَتَاهُ وَ زَارَهُ وَ أَنْتَ خَيْرُ مَأْتِيٍّ وَ أَكْرَمُ مَزُور"[4]؛ پروردگارا، و من بندۀ تو و زائر توام كه به سوى تو بواسطۀ زيارت برادر رسولت تقرب مىجويم و هر كه به درگاه كسى و زيارت كسى آيد بر آنكس حق خواهد داشت و تو بهتر و كريمتر كسى هستى كه به درگاه و زيارتش آيند.
درحقیقت بعد از شهادتدادن به خدا، رسالت و ولایت، زائر خدا میشویم. بنابراین شهود، یعنی زیارت. خلاصه اینکه در شهود میتوان خدا را دید!
معنی شهود را از کتاب لغت بررسی میکنیم؛ در بیان معنی شهود گفتهاند: «هو العلم بالحضور عند المعلوم و معاینته»[5] اینکه «معلوم» چیست، باید دانست که معلومی برای هر موجود بهطور عموم، برای انسان بهطور خاص و جامع غیر از «خدا» وجود ندارد. البته باید توجه داشته باشیم که حقیقت غیبی خدا هرگز برای کسی معلوم نیست. بلکه ظهور خدا در حقیقت انسان کامل (فیض منبسط) معلوم است. این معلومیتش از عقل میآید به نفس و در قلب تعین و تشخص پیدا میکند؛ یعنی معلوم، در قلب عینیت پیدا میکند. برای همین قلب ما میشود عرشِ حضرت حقتعالی.
برای شهود مراتبی قائل شدهاند. یکی از آن مراتب همان تصرف عقلی است. نفس در این مرتبه، معلوم را از طریق دماغ (مغز) فقط میفهمد. به عبارت بهتر، معلوم برایش در علم ظهور پیدا میکند، در معاینه ظهور پیدا نمیکند. ذهن و مغز انسان، میتواند درست بفهمد یا وهمی بفهمد، و این فهم، در قلب به عین درمیآید، یعنی کاملاً دیده میشود. رابطۀ عقل و قلب، مثل آسمان و زمین است، که آسمان میدهد، زمین میگیرد و میپروراند؛ یعنی تعین میدهد.[6]
فهم حقیقت شهود برای ما ممکن نیست مگر اینکه از قید و بندهایی که ما را احاطه کردهاند، خارج شویم. این قیدها عبارتاند از 1. محدودیت زمان (بُعد طولی) 2. محدودیت مکان (بُعد عرضی) 3. تعلق به بدن مادی (بُعد عمقی) 4. محدودیت ذاتی؛ یعنی حصۀ وجودی هرکس در رتبۀ خودش.[7]
وقتی انسان توفیق پیدا کرد از این حدود و قیود خارج شود، به عالم شهود میرسد. یعنی اسماء الهی کاملاً برای او ظهور پیدا میکند. و این همان دری است که وقتی به روی قلب انسان باز شد، هزاران در به روی او باز میشود. وقتی قطرهای از فیض شهود به قلب انسان برسد، همان یک قطره بابِ اقیانوسی از حقایق اشیا را برایش باز میکند.[8]
شهید آنجا که به مقام فنا میرسد، به شهود میرسد. امامحسین(علیهالسلام) میتوانست از همان روز که از مکه خارج شدند، در منازل مختلف، جایگاه یارانشان را به آنها نشان بدهند، ولی این کار را نمیکنند، اینقدر آنها را در این مسیر حرکت میدهند تا به مقام فنا برسند. وقتی به اینجا رسیدند، شب عاشورا قلبشان به شهود میرسد و جایگاه خود را مشاهده مینمایند.[9] رمز زنده بودن شهدا نیز همین رسیدن آنها به مقام فناست که از همۀ تعلقات مادی و نفسانی رهایی یافته و به شهود اسماء الهی رسیدهاند: "وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ"[10]؛ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
قلب انسان کامل محلِ جلوۀ اعمال، اعتقادات، کیفیت سلوک ما در طریق هدایت یا ضلالت است. [11] این مقام جامع در شهود از آن امت حضرت رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) است: "وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا"[12]؛ همانگونه (که قبلۀ شما، یک قبلۀ میانه است) شما را نیز، امت میانهای قرار دادیم (در اعتدال، میان افراط و تفریط؛) تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر هم بر شما گواه است.
پس شهود، مقام حضور است در قلب معنوی. همانطور که در قلب مادی هم اینگونه است. مغز به تکتک اعضا علم دارد، ولی این جریان خون است که میتواند آن علم را به تکتک اعضا رسانده و تعین دهد. یعنی قلب جایگاه علم و عین است؛ ولی عقل جایگاه عین نیست، فقط جایگاه علم است. این شهود و تعین بخشیدن قلب، همان تعین و شکل نفس است.
این تعین را میتوانیم در هر لحظه از همین زندگی دنیا، به شهود بنشینیم. اگر یک ساعتی را اختصاص بدهیم به اینکه خود را از تعلقات و مشغولیتهای اطراف اعم از اولاد و اموال و... رها کرده و به تفکر بنشینیم میبینیم که تنها چیزی که برایمان میماند همان قلب است. و در این لحظات هر صحنهای از زندگی را که اراده کنیم به عینه میبینیم و خود را در آن صحنه حاضر میبینیم و این نشان میدهد که هرگز از خودمان نمیتوانیم فرار کنیم! ممکن است در ذهن، از یک فکری گذر کنیم و اصطلاحاً از آن فرار کنیم ولی از آنچه در قلب است نمیتوان فرار کرد و هیچ راه توجیهی در قلب وجود ندارد؛ چون آنچه در قلب است، عین انسان است.
همین است که خداوند در قرآن کریم میفرماید: "لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَٰكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ"[13]؛ خداوند شما را به خاطر سوگندهایی که بدون توجه یاد میکنید، مؤاخذه نخواهد کرد، اما به آنچه دلهای شما کسب کرده، (و سوگندهایی که از روی اراده و اختیار، یاد میکنید،) مؤاخذه میکند. و خداوند، آمرزنده و بردبار است.
طبق آنچه در معارف اهل بیت آمده است هر دیدن، شنیدن، قدم، فکر، خیال و... که انسان را به خود مشغول کند، در کیفیت تعین نفس او مؤثر است. به همین دلیل است که بزرگان خود را مشغول به مطالعات علمی میکنند به قدری که نفس فرصت اشتغال و توجه به امور دنیا را نداشته باشد.[14]
در این مسیر که هر دیدن و شنیدن و فکر و نظری نفس انسان را در نور یا در ظلمت تعین میدهد، ما که در آخرزمان زندگی میکنیم بسیار بیشتر از گذشتگان خود در معرض خطر هستیم. خصوصاً جوانهای امروز که در دنیای مجازی و حقیقی غرق تنوع و کثرت جلوات مادی دنیا هستند. امروزه انسان اسیر و درگیر تنوع است به گونهای که حتی زیارت مشاهد مشرفه و کربلا هم میرویم با انواع و اقسام جلوات ماده روبرو هستیم. هرچه از اندیشهها و عقاید و صفات و اخلاق و آداب که انسان در زندگی دنیا به دست میآورد، بر شکل نفسش تأثیر میگذارد و بدن برزخی با همینها ساخته میشود. [15]
جسم دنیایی انسان از بیرون تأثیر میپذیرد؛ مثلاً اگر کلسیم بدن از بیرون تأمین شود، استخوان سالم میماند، یا اگر غذای سالم دریافت کند، خون سالمی خواهد داشت. ولی بدن برزخی مانند بدن دنیایی نیست که از بیرون از خود منفعل شود، بلکه بدن برزخی تماماً فعلیت است. [16]
قلب مرتبۀ تجرد خیالی است که معقول را به صورت جزئیه مییابد. این مرتبه، لوح نفس است و در لوح نفس تمام اینها چه جزئی چه کلی مُنقّش میشود. از مراتب شهود قلب این است که هرچه انسان به عالم معنا برود «وَجِل» قلبش زیاد میشود. وجل از آن ترسهای ممدوح و زیباست که جذبه میدهد، برعکس ترسهای دیگر که باعث نفرت و فرار میشود. وجل ترس از عظمت است، ترسی است که هرچه قلب به محبوب نزدیک میشود، با دیدن فاصلۀ خود با محبوب، ترس از فراق او، بیشتر میشود. هرچه وجل بیشتر میشود، نفی خود قویتر و اثبات خدا بیشتر است. و بنا به فرمایش قرآن کریم توکل بر خدا را به دنبال دارد: "إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ"[17]؛ مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهایشان ترسان میگردد؛ و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده میشود، ایمانشان فزونتر میگردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند.
جایگاه شهود درحقیقت همان «مغز قلب» است که هم علم است و هم عین. چون از بقیه اعضا لطیفتر است. بیشتر قابلیت تصرف و تدبیر دارد و محل استوای نفس است. نفس بهوسیلۀ قلب بدنش را تدبیر میکند. پس همان طور که نفس واحد، ساری در سایر قوا و در اندام و اعضاست؛ نفس کلی هم واجد نفوس جزئی، افلاک و... است. ملاصدرا هم در بحث معادش این را میفرماید که «نفس کلی عبارت است از نفسی که تمام نفوس افلاک را شامل است.»
در واقع نفوس افلاک و قوای ادراکی آن، قوای نفس محسوب میشوند و آن قلب نوریۀ حقیقت زوجۀ علیبنابیطالب(علیهالسلام) است که دائم درحال تعین عقل است. و رضایت او رضایت خداست. قلب زمانی میتواند بدن را تدبیر کند که از خودش چیزی نداشته باشد و تصرفی در آنچه عقل میدهد نکند. همانطور که عقل هم از خودش چیزی ندارد و فیض حق را جاری میسازد. همین است که در زیارت مادر هستی میخوانیم: "اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَة"[18]؛ سلام بر تو باد اى آزمودۀ نزد خدايى كه تو را آفريد و در آنچه آزمود صابر يافت.
عقل امتحان نشده چون قرار است در قلب به تعین برسد، پس قلب قبل از خلقت، امتحان شده است. مثل اینکه خورشید برای اینکه نور بدهد نیازی به امتحان نیست؛ چون خودش عین نور است، ولی وقتی از یک شیشه میخواهد به درون اتاق بتابد، این شیشه باید امتحان شود، یعنی باید قبلاً تمیز شود، که اگر کثیف باشد نور را به درستی ظهور نمیدهد. ما هم باید قلبهایمان را هرلحظه امتحان کنیم تا در دنیای پُر از آلودگی منفعل نشود و تأثیر نگیرد. امتحان در دنیا فقط برای تمحیص قلوب ماست. قرآن کریم میفرماید: "وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ"[19]؛ و اینها برای این است که خداوند، آنچه در سینههایتان پنهان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دلهای شما (از ایمان) است، خالص گرداند.
در توضیح ویژگیهای قلب، به چند روایت از ائمه معصومین(علیهمالسلام) در این زمینه توجه میکنیم. امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: ام دِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ ۗی ان ین برسد پس م. ر ظلمت تعین مید. یم که تنها چیزی که برایمان می"مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِي جَوْفِهِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ فَيُؤَيِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه"[20]؛ مؤمنى نيست جز آنكه قلبش از درون دو گوش دارد: 1- گوشى كه وسواس خناس در آن دمد. 2- گوشى كه فرشته در آن دمد، و خدا مؤمن را به سبب فرشته تقويت كند، و همين است گفتار خداى تعالى: «آنها را بهوسيلۀ روحى از جانب خود تقويت كرده است.[21]»
حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: "إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَةِ"[22]؛ اين دلها همانند تنها خسته مىشوند، براى نشاط آن به سخنان حكيمانه روى بياوريد.
از آنجایی که قلب معنوی هم مثل قلب مادی است و دو وجه انقباض و انبساط دارد، در هنگام قبض باید با آن مدارا کرد. حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: "إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِض"[23]؛ دلها را روى آوردن و نشاط، و پشت كردن و فرارى است، پس آنگاه كه نشاط دارند آن را بر انجام مستحبّات واداريد، و آنگاه كه پشت كرده و بىنشاط است، به انجام واجبات قناعت كنيد.
همچنین حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: "مَنْ سَكَنَ قَلْبَهُ الْعِلْمُ بِاللَّهِ سَكَنَهُ الْغِنَى عَنْ خَلْقِ اللَّهِ"[24]؛ هر كه در دلش علم به خدا، ساكن شود، در او بىنيازى از خلق خدا ساکن میشود.
[1]- سورۀ قیامت، آیات 14 و 15.
[2]- سورۀ همزه، آیات 6 و 7.
[3]- سورۀ زمر، آیه 38 : "وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚقُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ ۚقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ"؛ و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟» حتماً میگویند: «خدا!» بگو: «آیا هیچ درباره معبودانی که غیر از خدا میخوانید اندیشه میکنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل میکنند!»
[4]- مفاتیح الجنان، زیارت حضرت علی(علیهالسلام) در شب عید مبعث.
[5]- مصطفوی، التحقیق، ج6، ص157.
[6]- مصطفوی، التحقیق، ج6، ص157 : «الشهود بالقوّة المفکِّرة اذا رکَّبت بعضَ ما فی خزینة الخیال من الصور و فی خزینة الحافظة من المعانی الجزئیة و تصرَّفَت فیها تحت حکومة العقل، فتنطبع النتیجة فی الدِّماغ و یشهدها النفس، هذا إذا کانت موادّ ادراکها من الیقینیّات و القطعیّات. و أمّا اذا کانت من الوهمیّات الصرفة و المظنونات: فهی من المتخیّلات.»
[7]- مصطفوی، التحقیق، ج6، صص161-162 : «نعم هذه الحقیقة لایمکن لها فهمها کما هی ما لم نخرج عن القیود و الحدود المحیطة، فانّ الإنسان محدود بحدود اربعة و کلّ منها یوجب حجاباً و تقیّداً و ضعفاً: 1- التقیّد و المحدویة بالزمان و هو بُعد طولیّ. 2- المحدودیة بالمحلّ و المکان و هو بُعد عَرضیّ. 3- التعلّق و التقیّد بالبدن المادّیّ و هو بُعد عمقیّ. 4- المحدودیّة الذاتیّة و تقریرها علی قَدَر معیّن لاتتجاوز عنه»
[8]- مصطفوی، التحقیق، ج6، ص162 : «فاذا وُفّقنا بالتخلّص عن الحدود و القیود حصل لنا الورود فی عالم القدس و النور: أدرکنا حقیقة حضوره تعالی و احاطته و علمه و شاهدنا حقیقة الشهود من الله تعالی بالشهود و هذا من أبواب العلم الّتی یفتح منها ألف باب بل آلاف.»
[9]- مصطفوی، التحقیق، ج6، ص162 : «امّا الشهید الّذی یقتل فی سبیلالله تعالی: فهو إذا سلک فی هذا السبیل عن إخلاص وانقطع عن تعلّقاته المادّیة و النفسانیّة ثم أفدی نفسه للّه و فی اللّه فیصل إلی مقام الشهود بالفناء، فهو شهید حقّاً لأنّه یشهد أنوار الملکوت و یشاهد عالم النور و یدرک آثار الجمال و الجلال وتتحقّق له هذه الصفة و یثبت له هذا المقام.»
[10]- سورۀ آلعمران، 169.
[11]- مصطفوی، التحقیق، ج6، ص163 : «فیراد مطلق الشهود و الإحاطة علی أعمال الاُمّة و اعتقاداتهم و کیفیّة سلوکهم فی طریق الهدی أو الضلال»
[12]- سورۀ بقره، ایه 143 : "وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ"؛ همانگونه (که قبلۀ شما، یک قبلۀ میانه است) شما را نیز، امت میانهای قرار دادیم (در اعتدال، میان افراط و تفریط؛) تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر هم بر شما گواه است. و ما، آن قبلهای را که قبلاً بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر پیروی میکنند، از آنها که به جاهلیت بازمیگردند، مشخص شوند. و مسلماً این حکم، جز بر کسانی که خداوند آنها را هدایت کرده، دشوار بود. (این را نیز بدانید که نمازهای شما در برابر قبلۀ سابق، صحیح بوده است؛) و خدا هرگز ایمان [= نماز] شما را ضایع نمیگرداند؛ زیرا خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است.
[13]- سورۀ بقره، آیۀ 225.
[14]- مصطفوی، التحقیق، ج6، ص164 : «نحن نشیر إجمالاً إلی ما یشاهد لبعض من اهل المعرفة فی هذا المقام: 1- إنّ الروح یُنفخ فی البدن علی مقتضی خصوصیّاته الذاتیة و استعداده المنطوی المستتر فیه بأیّ أسباب و علل مادیّة و معنویّة، ثمّ إنّ البدن یتشکّل علی ما یتحصّل للروح من خصوصیّات ذاتیّة أو عارضة بالآراء و الصفات و الأعمال، فیکون البدن ظلّاً و آیة و مرآةً من الروح، یتغیّر آناً فآناً بتغیّر فیه من توجّه و إقبال إلی جهة النورانیّة أو إلی جانب الظلمة و المادّیّة، کما ورد فی الروایات الشریفة فی آثار الأعمال ثواباً و عقاباً و هذا المعنی محسوس لمن کان له حظّ من البصیرة و النورانیّة الباطنیّة.»
[15]- مصطفوی، التحقیق، ج6، ص164 : «2- كلّ ما یتحصّل للإنسان فی طول حیاته الدنیویّة من الآراء و العقائد و الصفات و الأخلاق و الأعمال و الآداب و التمایلات جزءً أو كلّاً فهو یؤثّر فی الروح و فی شكله، بمعنى أنّه یوجب تجسّم صورة و تحقّق شكل مخصوص فی الروح یناسب تلک الحالات و الروح یتشكّل بهذه الصورة المتجسّمة و یأخذها لباساً یتلبّس بها و هذا حقیقة البدن البرزخیّ فی عالم البرزخ.»
[16]- مصطفوی، التحقیق، ج6، صص164- 165 : «3. و لایمكن تحصّل البدن البرزخی من خارج فانّ ما یتحصّل من الخارج یکون مغایراً للنفس غیر ملائم لها، مع أنّ وجود الملاءمة التامّة بینهما من الضروریّات، حتّى لایدرک أدنى اختلاف بینهما فی مقام الرأی و العمل... و هذا الاتّحاد كما یرى حاصل فی البدن المادّی الدنیویّ.»
[17]- سوره انفال، آیه 2.
[18]- مفاتیح الجنان، زیارت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در روز یکشنبه.
[19]- سورۀ آلعمران، آیۀ 154 : "ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَىٰ طَائِفَةً مِنْكُمْ ۖ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ۖ يَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مَا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ"؛ سپس به دنبال این غم و اندوه، آرامشی بر شما فرستاد. این آرامش، به صورت خواب سبکی بود که (در شب بعد از حادثه احد،) گروهی از شما را فرا گرفت؛ اما گروه دیگری در فکر جان خویش بودند؛ (و خواب به چشمانشان نرفت) آنها گمانهای نادرستی -همچون گمانهای دوران جاهلیت- دربارۀ خدا داشتند؛ و میگفتند: «آیا چیزی از پیروزی نصیب ما میشود؟!» بگو: «همه کارها (و پیروزیها) به دست خداست!» آنها در دل خود، چیزی را پنهان میدارند که برای تو آشکار نمیسازند؛ میگویند: «اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم، در اینجا کشته نمیشدیم!» بگو: «اگر هم در خانههای خود بودید، آنهایی که کشتهشدن بر آنها مقرر شده بود، قطعاً به سوی آرامگاههای خود، بیرون میآمدند (و آنها را به قتل میرساندند). و اینها برای این است که خداوند، آنچه در سینههایتان پنهان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دلهای شما (از ایمان) است، خالص گرداند؛ و خداوند از آنچه در درون سینههاست با خبر است.
[20]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص267.
[21]- سورۀ مجادله، آیۀ 22.
[22]- نهجالبلاغه، حکمت 197.
[23]- نهجالبلاغه، حکمت 312.
[24]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص82.
نظرات کاربران