عملۀ دنیاشدنِ بیشتر مردم!

عملۀ دنیاشدنِ بیشتر مردم!

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 129، 9 ذی‌الحجه 1442) به تبیین موضوع "عملۀ دنیاشدنِ بیشتر مردم! "می‌پردازیم.

در ادامۀ تبیین حدیث امام‌کاظم(علیه‌السلام) به هشام از شرح ملاصدرا، به بیان مشهد هشتم می‌پردازیم که ذمِ اکثریتِ مردم است که به خاطر غرق شدن در دنیا از حق‌تعالی دور شدند و در تاریکی و گمراهی مانده‌اند. مشهد هشتم شرح این فراز حدیث است که امام(علیه‌السلام) می‌فرماید: «ای هشام خداوند کثرت را ذم کرده است.» و سپس سه آیه جهت تذکر و تأیید فرمایش خود از قرآن می‌آورند:

1- "وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ"[1]؛ اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آن‌ها تنها از گمان پیروی می‌نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند.

اکثر مردم در جهالت و گمراهی هستند؛ زیرا داشتن ایمان ظاهری کار آسانی است، اما پیداکردن جایگاه ایمان در قلب آسان نیست؛ پس رشد و هدایت در پیروی از اکثریت مردم نیست و تا دلیل عقلی یا نقلی نباشد، نمی‌توان از اکثریت اطاعت کرد!

2- "وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ"[2]؛ و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمدللّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی‌دانند!

مفهوم آیۀ شریفه بر این دلالت می‌کند که اکثر مردم به سخنانی که می‌گویند آگاهی ندارند؛ به زبان اعتراف می‌کنند که خدا خالق آسمان‌ها و زمین است، ولی قلباً به خدا اعتقاد ندارند! کسی که حرفی را می‌زند و به آن آگاهی (اعتقاد یقینی) ندارد، سفیه و مذموم است و اکثر مردم از این گروه هستند.

3- "وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ"[3]؛ و اگر از آنان بپرسی: «چه کسی از آسمان آبی فرستاد و به‌وسیلۀ آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ می‌گویند: «اللّه»! بگو: «حمد و ستایش مخصوص خداست!» امّا بیشتر آن‌ها نمی‌دانند.

در آیات زیادی از قرآن کریم آمده است که اکثر مردم اهل کفر و نفاق هستند و اکثر مؤمنان هم به ظاهر ایمان دارند و در باطن مشرک‌اند. مانند آیاتی که به آن‌ها اشاره می‌شود:

"وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ"[4]؛ و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمی‌آورند!

"وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ"[5]؛ و بیشتر آن‌ها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرک‌اند!

"يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ"[6]؛ آن‌ها نعمت خدا را می‌شناسند؛ سپس آن را انکار می‌کنند؛ و اکثرشان کافرند!

"لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى‏ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ"[7]؛ فرمان (الهی) دربارۀ بیشتر آن‌ها تحقق یافته، به همین جهت ایمان نمی‌آورند!

"يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا"[8]‏؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبرش، و کتابی که بر او نازل کرده، و کتب (آسمانی) که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعی) بیاورید کسی که خدا و فرشتگان او و کتاب‌ها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند، در گمراهی دور و درازی افتاده است.

گویا خداوند در این آیه به کسانی که ظاهراً ایمان آورده‌اند می‌فرماید که قلباً ایمان بیاورید، از ایمانی که فقط ورود به اسلام و عبادت است، عبور کنید و به ایمان یقینی و ربوبیت و عبودیت وارد شوید.

همچنین روایات زیادی گویای این مطلب است که مؤمن حقیقی بسیار اندک است و ازآنجاکه مؤمن حقیقی، عارف موحد و عالم راسخ در علم و توحید است، از کبریت احمر[9] نایاب‌تر است!

از این فراز سخن امام‌کاظم(علیه‌السلام) استفاده می‌شود که ایمان حقیقی بسیار نادر است و بیشتر مردم از درک آن قاصرند؛ زیرا به خاطر توجه به دنیا و قساوت نفس و غلظت طبع، عملۀ دنیا شدند؛ درحالی‌که هدف از خلقت دنیا، وجود اهل عقل و عرفان است.

مُنعم، شایستۀ حمد است، نه نعمت!

یکی از رموز عبارت زیبای "أَلْحَمْدُ لِلَّهِ" یادآوری این مطلب است که آن که سزاوار حمد است، مُنعم است، نه نعمت! نعمت که خودش حمد نمی‌خواهد! این مطلبِ خیلی واضح را اکثر مردم نمی‌دانند و به‌جای مُنعم، شکرگزار نعمت هستند. مُنعمِ حقیقی "الله" است که همۀ نعمت‌ها و اصل نعمت؛ یعنی وجود را به انسان داده است. وقتی خداوند به انسان اصل نعمت که وجود است و ولایت است را داده، اگر کسی درمقابل منعم شکرگزار باشد، برایش فرق نمی‌کند، دیگر جلوات نعمت به او داده شود یا داده نشود.[10]

وقتی "الله" هزاران هزار نعمت را به انسان عطا کرده، برای گرفته شدن یک نعمت، ناسپاسی معنی ندارد. کسی که منعم را می‌بیند، کم و زیاد نعمت برایش فرق نمی‌کند. و درمقابل، کسی که نعمت را می‌بیند، وقتی نعمتی داده می‌شود عاشق خداست، وقتی گرفته می‌شود، خدا را گم می‌کند.

امام حسین(علیه‌السلام) در دعای عرفه عرضه می‌دارد: "فَأَیُّ نِعَمِکَ یَا إِلٰهِی أُحْصِی عَدَداً وَذِکْراً أَمْ أَیُّ عَطایاکَ أَقُومُ بِها شُکْراً وَهِیَ یَا رَبِّ أَکْثَ‍رُ مِنْ أَنْ یُحْصِیهَا الْعادُّونَ، أَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ"[11]. نعمت‌ها قابل شمردن نیست، اما آیا کسی که منعم را می‌بیند و نعمت‌ها را فقط از او می‌بیند، تعداد نعمت‌ها در ایمانش تأثیر دارد؟ امام‌حسین(علیه‌السلام) تمام نعمت‌ها را فانی در منعم کرد. ایمان و تقوا و عباداتش نعمت بود، بدن و سلامتی و پدر علی‌اکبر و علی‌اصغر بودن نعمت بود، برادر عباس بودن و... نعمت بود. و او همۀ این نعمت‌ها را در منعم فانی نمود!

ما نسبت به نعمت‌ها سپاس‌گزار هستیم و اگر بگوییم که خدایا از شمارش نعمت‌هایت عاجز هستیم، باز هم به دنبالش می‌گوییم خدایا نعمت‌هایت را برایم حفظ کن! و این نشان می‌دهد که خدا را به خاطر نعمت‌هایش دوست داریم، نه به خاطر خودش. اما وقتی به حضرات معصومین(علیهم‌السلام) نگاه می‌کنیم، می‌بینیم آنچه از نعمت‌ها داشتند، همه را به نهایت درجۀ فداکاری تقدیم منعم کردند.

آن حضرت در ادامۀ دعا، مصادیق متعدد از جلوات نعمت‌ها را برمی‌شمارد و عرضه می‌دارد: "وَ أَنَا (فَأَنَا) أَشْهَدُ يَا إِلَهِي بِحَقِيقَةِ إِيمَانِي وَ عَقْدِ عَزَمَاتِ يَقِينِي وَ خَالِصِ صَرِيحِ تَوْحِيدِي‏ وَ بَاطِنِ مَكْنُونِ ضَمِيرِي وَ عَلاَئِقِ مَجَارِي نُورِ بَصَرِي وَ أَسَارِيرِ صَفْحَةِ جَبِينِي‏ وَ خُرْقِ مَسَارِبِ نَفْسِي (نَفَسِي) وَ خَذَارِيفِ مَارِنِ عِرْنِينِي وَ مَسَارِبِ سِمَاخِ (صِمَاخِ) سَمْعِي‏ وَ مَا ضُمَّتْ وَ أَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتَايَ وَ حَرَكَاتِ لَفْظِ لِسَانِي‏ وَ مَغْرَزِ حَنَكِ فَمِي وَ فَكِّي وَ مَنَابِتِ أَضْرَاسِي وَ مَسَاغِ مَطْعَمِي وَ مَشْرَبِي"[12]. اگر این فرازها را که می‌خوانیم درمقابل صحنه‌های کربلا قرار دهیم، آن وقت روشن می‌شود که چگونه همۀ نعمت‌ها را از سر و حنجر مبارکشان تا لب و دندان و... در راه منعم و عشق او فانی کردند!

عرفان امام‌ حسین(علیه‌السلام) در دعای عرفه بیان شده است. اگر حرکت امام‌حسین نبود محال بود بشر، عرفان را بفهمد، فرق دین‌داری عارفانه و کاسبانه را بفهمد! حرکت و هجرت امام از مدینه به مکه برای روشن کردن حقیقت دین و حقیقت ولایت بود. اما وقتی دیدند مردم، علی‌رغم اینکه در شرک ظاهری نیستند، نسبت به حقیقت دین جاهل‌اند و بر این جهل اصرار دارند، از مکه هم هجرت نمودند.

خوب است دین خود را محک بزنیم با در نظر گرفتن شرایط مردمی که امام دعای عرفه را در میان آن‌ها خواندند، ایشان همگی حاجیانی بودند که لباس احرام بر تن داشتند، یعنی به ظاهر دین کاملاً التزام داشتند. اما مشکلی داشتند به نام دین موروثی! همان دینی که بسیاری از ما به آن، دل خوش کردیم! دین آباء و اجدادی‌مان که تنها بر فقه و عبادات ظاهری استوار است. و به شهادت تاریخ، این دین نمی‌تواند انسان را در گذرگاه‌های سختِ همراهی با امام‌ زمان(عجل‌الله‌فرجه) یاری نماید.

 


[1]-  سورۀ انعام، آیۀ 116.

[2]-  سورۀ لقمان، آیۀ 25.

[3]-  سورۀ عنکبوت، آیۀ 63.

[4]-  سورۀ یوسف، آیۀ 103.

[5]-  سورۀ یوسف، آیۀ 106.

[6]-  سورۀ نحل، آیۀ 83.

[7]-  سورۀ یس، آیۀ 7.

[8]-  سورۀ نساء، آیۀ 136.

[9]- کنایه از هرچیز نادر و کمیاب و باارزش.

[10]- مطالب مشهد هشتم از کتاب شرح اصول الکافی، ج1، صص340- 342 بیان شده است.

[11]- مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه : خدایا کدام‌یک از نعمت‌هایت را به شماره آورم و یاد کنم، یا برای کدام‌یک از عطاهایت به سپاسگزاری برخیزم درحالی‌که پروردگارا، بیش از آن است که شماره‌گران برشمارند، یا اینکه یاد دارندگان در دانش به آن‌ها برسند؟

[12]- مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه : و من گواهى مى‏دهم براى خدا از خلوص و حقيقت ايمانم به عهد قلبم كه از فرايض مقام يقين من است و توحيدى خالص و پاک از شائبه و از باطن سر ضميرم و از رشته‏هاى بينش نور چشم و اسرار نقش‌هاى جبينم و شكاف راههاى نفس‌هايم و مخزن و محفظۀ شامه‏ام و روزنه‏هاى وصول امواج صوتى به سماخ و استخوان سامعه‏ام و آنچه را هر دو لبم از بر هم نهادن مى‏پوشاند و به حركات بى‏شمار زبانم و محل ارتباط فک بالا و فک پايينم و مكان روييدن دندان و عصب قوۀ ذائقه كه جايگاه ادراک گوارايى طعام و شراب است.

 



نظرات کاربران

//