مراتب ذات

مراتب ذات

 

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 103، 5 ذی‌القعده 1442) به تبیین موضوع مراتب ذات می‌پردازیم.

در جلسات گذشته بیان شد که از دیدگاه بزرگان، یقینی‌ترین راه جهت وصول به سعادت انسانی و به لقای حق‌تعالی برهان «لمّی» یا همان دلالت ذات به ذات و شهودِ عشق در قلب است: "يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه"[1]. در این زمینه، مراتب ذات را از کتاب علامه جیلی مرور می‌کنیم. ایشان می‌فرماید: «بدان که ذات صرف ساده اگر از سادگی و صرافت خود تنزل کند سه تجلی‌گاه برا ی او هست. تجلی‌گاه اول مقام احدیت و یگانگی است که هیچ یک از اعتبارات و اضافات و اسما و صفات و امور دیگر در وی ظهوری ندارد.»[2] در این تجلی، یک مرتبه از بَهت و صرف ‌بودنش تنزل نموده ولی نه در بیرون، خودش به خودش.

«تجلی‌گاه دوم هویت است که هیچ یک از امور مذکور [امور مذکور؛ اعتبارات، اضافات، صفات و...] جز احدیت در او ظهوری ندارد» از دیدگاه ایشان، هویت پایین‌تر از مرحلۀ احدیت است زیرا اینجا "هو" تعقل می‌شود و خود خداوند هم خودش را تعریف می‌کند، می‌فرماید: "قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ"[3].

«تجلی‌گاه سوم انیت است. در این مقام نیز، البته جز هویت، ظهوری نیست.» هر سه مقام ملحق به آن صرف ذات حضرت‌ حق‌تعالی است که دارد ظهور پیدا می‌کند، منتها این مرحلۀ انیت از هویت نازل‌تر است؛ و در رتبۀ ظهور‌یاش به خلق نزدیک‌تر است. خداوند می‌فرماید: "إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ"[4]

در ادامه می‌فرماید: «وقتی این گفتار ما را فهمیدی اکنون بدان که: امور ذاتی عبارت از چیزی است که لطیفۀ الهی در آن است. در گذشته گفتیم که حق‌تعالی وقتی بر بنده‌اش تجلی کند و او را از خودش بیگانه و فانی نماید، در او لطیفۀ الهی قیام می‌کند. و آن لطیفه [که فقط انسان کامل است] گاهی ذاتی و گاهی صفاتی است. آن لطیفه اگر ذاتی باشد، آن هیکل انسانی است که فرد کامل و دادرس جامع است [همان انسان کامل است] که امر وجود بر مدار او دایر است. و رکوع و سجود برای اوست، و خداوند متعال، عالم را به وجود او حفظ می‌کند و از او به حضرت مهدی و خاتم [خاتم الاوصیاء] تعبیر می‌شود و او خلیفه است. و در قصۀ حضرت آدم(علیه‌‌السلام) به او اشاره شده است. حقایق موجودات به امتثال امر او جذب می‌شوند آنچنان که آهن به سنگ آهن‌ربا جذب می‌شود.» [5] یعنی تکویناً ما موجودی نداریم که در مسیر تکوینش، طالب انسان کامل نباشد؛ عناصر اگر شوق این مطلوب را در درون خود، نداشته باشند اصلاً ترکیبی انجام نمی‌گیرد.

در ادامه می‌فرماید: «بر همۀ هستی به عظمت خویش قاهر می‌شود و به قدرت خویش [قدرت تجلی حق‌تعالی] هر کاری بخواهد انجام می‌دهد، و چیزی از حضور او محجوب نیست، چه اینکه وقتی این لطیفۀ الهی در این «ولی» [یا در این انسان کامل یا در این حجت] به‌صورت ذاتی ساده و غیرمقید به رتبه‌ای بود، به هر رتبه‌ای از رتبۀ موجودات الهی خلقی، حقش را ادا خواهد کرد. در این هنگام چیزی نیست که از اعطاء حق حقایق مانع وی شود.» [6]

بحث از قسمت اول حدیث امام کاظم(علیه‌‌السلام) به هشام (آیۀ 163 سورۀ بقره) را در همین‌جا تمام می‌کنیم و می‌رویم سراغ قسمت دوم کلام ایشان که آیۀ 164 سورۀ بقره است. در این آیه، هشت نشانۀ آفاقی برای رسیدن انسان به عقل معرفی شده است:

1. "إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ"

2. "وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ"

3. "وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ"

4. "وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ"

5. "فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا"

6. "وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ"

7. "وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ"

8. "وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ"

قبل از اینکه وارد بحث آفاق بشویم، به موضوع جسم و نفس اشاره می‌کنیم. برای اینکه می‌خواهیم بدانیم که از افلاک چگونه می‌توانیم به عقل برسیم؟ از آنجاکه هرجا می‌گوییم نفس در رتبۀ بالایش عقل وجود دارد. وقتی نفس برای افلاک ثابت شود، ارتباطش با عقل ثابت شده است.

ابتدا نگاهی داریم به بیانات ابن‌سینا در این مقوله. ایشان مبدأ حرکت را نفس معرفی می‌کنند و قائل به نفوس چهارگانۀ فلکی، نباتی، حیوانی و انسانی هستند. در تعریف نفس می‌گویند نفس، کمال اول برای جسم طبیعی است و اینکه لفظ نفس مشترک است بین نفوس ارضی و سماوی. می‌گویند که قوه‌هایی که در اجسام موجود است و از ایشان افعال پدید می‌آید به دو قسم است. یک قسم آن که فعل به اختیار و قصد انجام می‌شود، دیگری که فعل بیقصد و اختیار است (نفس نباتی). قسم اول خودش دو قسم است. یکی آنکه قصد فعل یک چیز است و فعل در یک جهت انجام می‌گیرد. آن را نفس فلکی می‌گویند. دیگر قسم آنکه قصدها بسیار باشد پس اختیارات و افعال زیاد می‌شود به جهت‌های مختلف، این را نفس حیوانی می‌گویند.

 

 


[1]- مفاتیح‌الجنان، دعای صباح : اى خدايى كه هستي‌اش دليل هستى اوست.

[2]- انسان کامل، عبدالکریم جیلی، ص158.

[3]- سورۀ اخلاص، آیۀ 1.

[4]- سورۀ طه، آیۀ 14.

[5]- انسان کامل، عبدالکریم جیلی، ص159.

[6]- انسان کامل، عبدالکریم جیلی، ص159.

 



نظرات کاربران

//