مراتب نفس
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 72، 11 رمضان 1442) به تبیین موضوع مراتب نفس میپردازیم.
ما در دنیایی از غفلت زندگی میکنیم. نمیتوان گفت امروز کسی به دین آگاهی ندارد. عقل فعال امروز بیشترین ظهور را دارد. اما توجیه دینی در کنار دین آگاهی، همۀ ما را در غفلت فرو برده است. امروز باید راه توجیه را برای خود ببندیم و به جای صرف وقت و انرژی برای رفع مشکلات جزئی، دنبال مسیری باشیم که خود را در وجود بالا ببریم. باید بدانیم مشکلات برای این هستند که حقیقت مشکل و مانع را به ما نشان دهند و فانی بودن زندگی دنیا را یادآوری کنند. برخلاف تصور عموم مردم، دنیا زیاد هم فریبنده نیست! دنیا با به نمایش گذاشتن هر روزۀ فقر، بیماری، پیری، درد، مرگ و اختلافات به ما نشان میدهد که سرای باقی نیست و به درد ما نمیخورد. اما ما به این دنیا اصالت دادهایم. به همین دلیل تا گوشهای از رفاه ما به هم بخورد، حالمان دگرگون میشود.
ما با کمبود امکانات به هم میریزیم. جامعه را هم به هم میریزیم. مسئولین و حتی خدا و پیغمبر را هم زیر سؤال میبریم! دنبال اسباب و علل بیرونی برای حل مشکل خود میرویم و از دایرۀ ایمان به غیب خارج میشویم. قلبمان تکان میخورد و مطلوب و ایدهآلمان تحقق پیدا نمیکند.
خداوند میفرماید که «ما شما را دچار سختی و ضرر میکنیم تا قلبهایتان به سمت مبدأ برگردد.»[1] اما قلب ما در سختیهای دنیا تنگ و کدر میشود! باید بدانیم هر مشکل و سختی در دنیا یک رشد ابدی و حتی پیشرفت دنیوی عقلانی به همراه دارد. درست برعکس خوشی و رفاه که ذاتاً خطرناک و غفلتزاست.[2]
به زندگیهای خود نگاهی بیندازیم. چقدر درگیر تجملات شدهایم. فرهنگ و روحیۀ ما مصرفگرایی و اسراف است. ازدواج و جهیزیه دادن امروز خیلی مشکل شده؛ چون از سادگی و قناعت خبری نیست! وقتی هم کوچکترین کمبود مالی و مشکل اقتصادی برایمان پیش میآید، دست به دامان بزرگان میشویم و همۀ انرژیهای معنوی را به یاری میطلبیم تا مشکل جزئی خود را حل کنیم!
سبک زندگی و بودن در دنیا، به ضرورت برداشتن و گذشتن است؛ نه پول روی پول اضافه کردن، ایجاد تنوع و بالابردن سطح مادی زندگی اشخاص. البته سبک زندگی اجتماعی مسلمانان باید بر مبنای عزت و پیشرفت جامعه و تولیدات فراوان صنعتی و کشاورزی باشد تا بتواند برای همه افراد جامعه، رفاه را در یک سطح فراهم کند. اما رشد اقتصادی برای فرد فرد این جامعه باید در حد ضرورت باشد. ما باید با سبک زندگی خود جامعه را رشد دهیم و با گردش اموال خود و ریختن آن در جامعه خود را همسطح سایرین نگه داریم. اما ما درست برعکس این روند، جامعه را فقیر و خود را غنی میکنیم. به همین دلیل همیشه از دولت طلبکاریم که وضع اقتصادی را درست کند؛ موانع را بردارد؛ انفاق کند و... در حالی که این ما هستیم که باید با سبک زندگی درست خود، بیتالمال را پر کنیم. عدهای با اختلاس و فساد اقتصادی از بیتالمال برمیدارند؛ گروهی هم مثل ما با سبک زندگی غلط.
واژۀ اقتصاد به معنای «میانهروی» است و ربطی به امروز و دیروز و تغییر شرایط ندارد. اگر ما میانهروی را رعایت میکردیم بسیاری از مشکلات جامعه حل میشد. با این سبک زندگی توقع داریم بعد از مرگ برزخی نداشته باشیم و یک راست به بهشت برویم! ما همانطور که زندگی کنیم، میمیریم و همانطور که میمیریم، مبعوث میشویم.[3]
ما با همان سبکی که در دنیا زندگی کردهایم در برزخ هم زندگی خواهیم کرد. البته نه مثل دنیا بلکه متناسب با قوانین همان عالم. با این روحیههایی که ما داریم چطور میخواهیم یار امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) باشیم؟! نمیشود هر طور خواستیم زندگی کنیم و بگوییم «وقتی آقا آمد جانم را برایش میدهم!» او آمده است! ولایت خدا در یک فرد جزئی خلاصه نمیشود. ولایت، در سنت و فرهنگ است. ما میگوییم: «بگذار آقا بیاید جامعه را درست کند، من هم سبک زندگیام را عوض میکنم!» نه نمیتوانیم! ما که نگرانی ورشکستگی و مشکل اقتصادی هستیم. نگرانیم نکند مجبور شویم خانهمان را کوچکتر یا محلهمان را عوض کنیم، زمان ظهور هم نمیتوانیم سبک زندگیمان را تغییر دهیم. تغییر روحیه و گرایش قلبی شوخی نیست! اگر امام کلاً کسب و کار ما را قبول نداشت و ورشکسته شدیم چه میکنیم؟! خود را به آب و آتش نمیزنیم تا همه چیز را درست کنیم؟ توجیه نمیآوریم که آیندۀ خودمان و فرزندانمان چه میشود؟! ممکن است حتی خود امام را زیر سؤال ببریم و بگوییم: «تو حجتبن الحسن نیستی! برو تا امام اصلی بیاید!»
چطور در قدیم زندگیها اینقدر ساده بود؟ چرا نمیتوانیم مثل قدیمیها زندگی کنیم؟ برخی اعتراض میکنند «الان که قدیم نیست!» در حالی که دنیا همان است؛ اما روحیهها و فرهنگ امروز مثل دیروز نیست. باید روحیۀ خود را عوض کنیم. البته این تغییر، حتماً سخت است و باید زحمت توبیخ و رانده شدن و از دست دادن شأن و آبرو را به جان بخریم. اما ارزشش را دارد. اگر روحیه عوض نشود، یادگیری معارف هیچ سودی به حال ما نخواهد داشت. اما با سبک زندگی درست تمام مفاهیم در جای خود مینشیند.
یکی از اسرار صلوات، همگام شدن با روحیۀ انسان کامل و به محاذات او حرکت کردن است. البته زندگی ظاهری با زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) خیلی متفاوت شده است؛ اما میتوان با همان روحیه زندگی کرد. تا روحیۀ غلط ما در اسراف، تبذیر و هرزهگردی درست نشود، نمیتوان به عالم غیب وصل شد و امیدوار بود که الهامات ملکی در ما کار کند.
مراتب تشکیکی تفاضلی نفس
ملاصدرا معتقد است در ربانیت و روحانیت تا مرتبۀ پایین نفس زایل نشود، به مرتبۀ بالاتری نمیرسد. نفس مراتب طولی دارد و هر مرتبه از این مراتب طولی در درون خود دارای مراتب تشکیکی است. یعنی آن به آن در نزول پایین میآید و حجاب میگیرد و در صعود، حجابها را دفع و رفع میکند و بالا میرود.
هر مرتبهای از نفس، تنزل یافتۀ رتبۀ مافوق است. هر چه شدت وجودی بالاتر باشد، نفس از مراتب بیشتری برخوردار است. پس اشتداد وجودی مراتب نفس فقط به برتر شدن وجود آن نمیانجامد؛ بلکه مستلزم افزایش مراتب آن نیز هست. در مرتبۀ ناسوت و تدبیر بدن هم همینطور است. هر چه نفس در تدبیر بدن جلوتر میرود، مراتب آن هم افزایش پیدا میکند؛ مثل خوردن، خوابیدن، پوشیدن، رفت و آمد، امیال، شوقها، سلیقهها و... محال است با افزایش سن هنوز در رتبۀ قبلی در تدبیر بدن مانده باشیم. بلکه عقل جزئی در همۀ امورات زندگی مادی پیشرفت میکند.
به همین ترتیب، نفس دارای مراتب «تشکیکی تفاضلی» است؛ یعنی در عین رتبه گرفتن، تشدید هم میشود و افزایش میپذیرد. نفس کدام یک از ما از رتبۀ بالملکه و فعال بالاتر آمده و درآمد، ثروت و شئون معنویاش بیشتر شده است؟ سبک زندگی ما تغییر کرده و از نظر مادی بالاتر رفتهایم؛ اما آیا در تشکیک مراتب، تفاضل و زیادتی هم حاصل شده است؟! نفس ما بخواهیم یا نخواهیم به تجرد میرسد. اما فقط در صورتی به کمال خواهیم رسید که مراتب تفضیلی نفسمان هم به قدر تجردشان بالا رفته و درآمدهای عالم بالا هم بیشتر شده باشد.
ما باید بتوانیم از رتبۀ خیال بالاتر رویم تا صور معقول را ببینیم. مثل حضرت مریم که از خانۀ خود وارد صومعه شد و از مراتب نازل عبور کرد و در خیال خود آنچنان بالا رفت که تمثل فرشته را دید. این رتبه برای ما هم میتواند باشد. ما به جای دیدن تمثل فرشتگان و شنیدن صدای آنها، خواطر شیطان را میشنویم! وقتی گرفتاری مالی پیدا میکنیم، صدای فرشته را میشنویم که میگوید: «نترس! ضرر در ماده میتواند به سود تو باشد.» یا به صدای شیطان اعتماد میکنیم که ما را از فقر میترساند[4] و ما را در مورد آینده خود و فرزندانمان نگران میکند؟ امروز از زندگی مرفه خود در جهت تفاضل تشکیکی چه استفادهای میکنیم که نگرانیم فردا آن را از دست بدهیم؟! اما شیطان ما را نگران میکند به همین دلیل در حرم امام رضا(علیهالسلام) هم به دنبال رفع نگرانیهای شیطانی خود هستیم.
دارایی نفس باید مدام بیشتر شود. منظور از دارایی هم فهم معارف نیست. اگر ما بالاترین معارف را فرابگیریم؛ اما سطح نگرانی و دغدغۀ ما همان باشد که بود، هنوز در مرتبۀ وهم هستیم و فهم معارف فقط بر ذهن ما عارض شده است؛ بدون آنکه بتواند تفاضل مرتبه ایجاد کند و درونمان را به ما نشان دهد.
تجرد تفاضلی مراتب نفس به این معنا نیست که ما فاقد رتبۀ جسمانی میشویم! مراتب جسمانی سر جای خود هست؛ اما دیگر ثقل و غلظت ندارد و لطیف شده است. آن زمان هم نگران ثروت خواهیم بود! اما ثروت طهارت خیال در برزخ و قیامت. باز هم از خدا سندس و استبرق[5] میخواهیم. اما جنس آن لطیفتر شده است. چون صور عقلانی را در قالب خیال میگنجانیم. درست مثل حضرت مریم. او هم از فرشته نطفه گرفت؛ اما در رتبهای برتر از ماده، بدون ثقل و غلظت. معلوم است چنین نطفهای عیسی(علیهالسلام) میشود که در ابتدای تولد سخن میگوید. مریم استثنایی نبود. او هم مثل ما بود. اگر او زکریا را داشت، ما بالاتر از زکریا را داریم. زکریا برای او شخص بیرونی بود؛ اما ما انسان کامل را در درون داریم.
ما از جهاد گریزی نداریم. چون جهاد با ما آمده است: "يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ"[6] کسی که میگوید: «من جهاد نمیکنم» در توهم است. او هم جهاد میکند اما برای وهمش! آنکه در توهمش پیشرفت میکند هم محال است بدون جهاد به پیشرفت برسد. چه چیزی در این عالم رایگان به دست میآید؟! اما چقدر فرق است بین جهاد کسی که در خیال مجاهده میکند با کسی که مجاهد فی سبیل الله یا بالاتر از آن مجاهد فی الله[7] است.
نشانۀ مهم صعود به مراتب بالاتر: تغییر حب و بغضها و نگرانیها
نفس در حرکت اشتدادی خود مراتب فروتر را از دست نمیدهد. هر چه از دست دهیم، کاملترش را به دست میآوریم. البته باید نگاه ما به کمال و نقص درست باشد. گاهی تصور ما از کمال این است که دو تومان امروز ما فردا چهار تومان شود! این درست نیست. کسی که در مسیر کمال تجردی است، همان پول را بدون ظلمت، ثقل و کدورت دیروز دارد. فارغ از اینکه از نظر کمی زیاد شده باشد یا کم.
با زوال هر مرتبه از نفس، مرتبهای حادث میشود که افزون بر خواص تمام مراتب فروتر، آثار دیگری هم دارد و لطافت، بقا و التذاذش از مراتب دانی بیشتر است. در هر رتبه، نفس خواصی که وجودی نیستند، بقا ندارند و ظلمانی و کدر هستند میگذارد و خواص وجودی آن رتبه را با خود به رتبۀ بالاتر میبرد و یک وجود برتر به آن میپوشاند. این واقعیت عینی نفس است. اما چون ما نفس را درعالم بدن محبوس کردهایم، بالا نمیرود.
ما در مراتب نفس، اشتدادی نداریم و هر چه از معارف فراگرفتهایم ذهنی بوده است نه قلبی. اگر قلب ما با معارف سیراب میشد، ثروت، خوشی و حتی غم را در رتبۀ بالاتری تجربه میکردیم و در اتفاقات دنیا اینقدر دست و پا نمیزدیم. چون نفسمان حرکت وجودی کرده بود، حقیقت اتفاقات دنیا را در عالم عقل میدیدیم و میفهمیدیم که اتفاقات دنیا هیچ و نگرانی برای دنیا واقعاً بیهوده است. پس دعایمان را صرف عالم بالاتر میکردیم. وقتی غلظت کنار رود و همه چیز رقیق و لطیف شود، نگرانی معنا ندارد. در عالم الطف، همۀ اتفاقات زیباست!
ما فکر میکنیم که نفس تشکیل شده است. در حالی که هر آن صورتی را میگذارد و صورت جدید میگیرد تا در نهایت به عقل برسد. جسم دارد؛ اما خواص مراتب قبل را زایل کرده و حدوثش آن به آن است. ما مراتب جدید حدوث را درک نکردهایم. زمانی میتوانیم بگوییم «نفس ما حدوث جدید دارد» که حب و بغض و نگرانی ما مشابه قبل از حدوث نباشد!
برای اینکه تصور بهتری از حدوث به مراتب بالاتر در عین حفظ مراتب دانی داشته باشیم مثالی میزنیم. مرحلۀ نباتی نفس، نطفه است. ما زمانی که در بطن مادر بودیم هم قوۀ تغذیه داشتیم. آن زمان از خون بند ناف تغذیه میکردیم. نوزاد همان قوای تغذیه را با خود میآورد. اما حتی طفل ناآگاه هم حاضر نیست خونی را بخورد که در بطن مادر میخورد.
قوای تغذیه در مرتبۀ حیوانی برتر از رتبۀ نباتی است. به همین دلیل جسم و ابزار خوردن همان است؛ اما دیگر خون نمیخورد. چون کثافت و غلظت ابزار را زایل کرده است. حالا شیر میخواهد. خوردن شیر هم همان آثار را دارد و این خون است که تبدیل به شیر میشود. این در مورد تمام قوا صادق است. جنین جفت را رها میکند و کیسه آب را میدرد. اما تمام قوا را با خود به دنیا میآورد.
ما ادعا داریم که رشد کردهایم؛ اما همان نگرانی و همان حب و بغضی را به عنوان غذا میخوریم که قبلاً میخوردیم! دیگر آن را نخور! بلکه به دنبال شیر باش! ما از شیر چیزهایی شنیدهایم اما روحیۀ ما هنوز خون میخواهد! تا در دنیا دچار مشکل میشویم به دست و پا زدن میافتیم. در حالی که نفس ما برای زندگی ابدی خود مشکلات بیشتری دارد. چرا برای آخرت خود اینقدر دست و پا نمیزنیم؟
عدهای در قیامت چرک و آلودگی میخورند! چون دستگاه تغذیه و گرسنگی را دارند. باید غذایی متناسب شأنشان میخوردند؛ اما غذای رتبۀ دانی را هم با خود آوردهاند. خون خوردن مربوط به آغاز حرکت است و باید زایل میشد. اما آنها در همان رتبه ماندهاند.
ما میخواهیم تمام امیالمان مثل دیروز باشد و تغییر نکند. در حالی که حتی شهوت هم با گذر زمان باید به رتبۀ بالاتر برسد. بعد از چند سال، شهوت جنسی باید جای خود را به عشق بدهد. این در مورد تمام امیال مادی صادق است.
رئیس تمام قوا: نفس
ملاصدرا در توصیف نفس گفته است: "النفس فی وحدتها کل القوا"[8]
نفس رئیس تمام قوا در همان مرتبه است. اگر نفس را در مرتبۀ بدن نگه داشته باشیم، تمام قوای خود را در استخدام بدن میگیرد. اگر در رتبۀ خیال یا عقل باشیم، تمام قوا خرج خیال یا عقل میشود. خداوند میفرماید که برخی انسانها مانند چارپایان میشوند! این استعاره نیست. نفس واقعاً به شکل حیوان میشود و تمام قوا را به استخدام رتبۀ حیوانی درمیآورد.
اگر انسان در مرحلهای از نشئۀ حیوانی متوقف بماند، نفس، رئیس قوه واهمه میشود و تمام قوا مانند بینایی و شنوایی در وهم کار میکنند و فرد تبدیل به شیطان انسی میشود که از حیوان پستتر است. اگر عقل خود را فعال کند به رتبۀ ملائک میرسد و اگر بالاتر رود به عالم ربانی و روحانی بار مییابد.
بدن و اعضای آن از مراتب تجسد نفس است. در این رتبه قوای بینایی و شنوایی از چشم و گوش ظهور میکند. در هر مرحلۀ نفس این قوا هم هستند. نفس مقام وحدت در کثرت دارد. یعنی در قوایش متحد است و همۀ قوایش را در آن رتبه مصرف میکند. خطری بالاتر از این نیست. لطفی هم بالاتر از این نیست!
ما به سبب حرکت جوهری به سوی تجرد حرکت میکنیم. یعنی با زوال یک صورت، حدوث صورت دیگر حاصل میشود. حرکت جوهری همین کون و فساد مدام است تا در نهایت نفس را به تجدد امثال و عالم بقا برساند.
نفس در بازهای از زمان شامل صور جسمانی و عناصر ماده است. تک تک عناصر به تنهایی نمیتوانند جسم شوند. چهار عنصر که صورت ندارند، وقتی با هم ترکیب میشوند و صورت میگیرند، میشوند جسم. نفس ابتدا صور عنصری دارد. سپس به تدریج به صورت کاملتر یعنی امتزاج صور عنصری و سپس کاملترین رتبۀ جمادی میرسد. قرآن از این رتبه تحت عنوان "صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ"[9] یاد میکند. او در این مرحله آماده میشود که عقل در او بتابد و نفس از جسم ظهور کند. در ادامۀ حرکت، اول به نفس گیاهی (نطفه) میرسد. پس از اینکه مراحل گیاهی را طی کرد و کاملترین گیاه شد، صور بالاتر را میگیرد و به نفس حیوانی تبدیل میشود. در این مرحله او از نوعی تجرد مثالی یعنی خیال برخوردار است. ادراک جزئیات میکند و حرکت ارادی دارد. او تمام مراحل حیوانی را طی میکند و به حیوان بالفعل و انسان بالقوه تبدیل میشود؛ در عین حال خواص مراتب قبلی یعنی جمادی و نباتی را هم با خود دارد.
او در این بازه حتماً نیازمند ماده است و به نفع خود، ماده را تدبیر میکند؛ اما وجودش رو به بقا و روحانیت در حرکت است. برای اینکه به کمال برسد باید مراحل حیوانی را کنار بگذارد. البته نه به این معنا که از جسم و نیازهای جسم دست بکشد؛ بلکه اقتضائات رتبۀ حیوانی را به قلب راه ندهد. اگر قلب در مراحل حیوانی بماند، نفس به دلیل وحدت قوا، تمام اسمای الهی از جمله سمع، بصر، علم و قوا را صرف رتبۀ حیوانی میکند. او در ذهنش قبول ندارد که حیوان است؛ اما گرایشهای او در ابزار آلات و خصوصیات، در ادراک جزئیات مانده است. مثلاً هنوز نگران رشد نباتی است! میپرسد: «چرا کمر من درد میکند؟!» چرا ندارد! بعد از سی سالگی رشد نباتی آرام آرام متوقف میشود. کسی که به سن چهل سالگی میرسد نباید جزئیات را به ادراک نفس ناطقه بنشاند. بلکه باید متوجه برزخ، ملائکه و مبدأ و معاد باشد.
ما باید ادراک جزئیات را کنار بگذاریم تا به مرحله عقل مستفاد و ادراک کلیات برسیم. در ماده هر چه شد مهم نیست! خدا برای هر موقعیتی راه حلی گذاشته است: اگر آب نبود، تیمم کن؛ اگر نتوانستی تیمم کنی، بیوضو نماز بخوان. اگر غذایی نداشتی، گوشت میته بخور. اگر تفاهم نداشتی، طلاق هست. اگر مکان زندگیات مناسب نیست، هجرت کن. اگر نمیتوانی ارتباطت را ادامه دهی، قطع رابطه کن. مثل پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) که در راه خدا از ارحامش برید. نگران چه هستیم؟ بالاتر از سیاهی رنگی نیست. اگر درمانی نبود، آخرش این است که میمیریم دیگر! مردن یعنی ماندن! یعنی آزاد شدن و رهایی از درد و فشار!
همه چیز برای ما مایه درد و نگرانی شده است. حتی نگران چیزهایی هستیم که هنوز اتفاق نیفتاده است: «اگر او مریض شود یا بمیرد چه کنم؟ اگر ورشکست شوم چه؟ نکند تنها شوم!» بگذاریم اتفاق بیفتد بعد ناراحت شویم! در اتفاقات باید وظیفهمان را انجام دهیم و تمام! نفسِ ما بخواهیم یا نخواهیم به سمت تجرد میرود؛ ما هم با او برویم؛ وگرنه در رتبۀ نازلۀ حیوانی نفس "کل القوا" میشود. یعنی فقط رتبۀ شیر یا پلنگ را ندارد. همۀ حیوانات در او جمع میشود و این خیلی ترسناک است!
نفس وقتی از رتبه حیوان کامل گذشت، آماده میشود تا نفس ناطقه ظهور کند و و در مسیر عقل مستفاد قرار گیرد. در این رتبه جسم دارد؛ اما خاصیت رتبۀ حیوانی را ندارد. در اتفاقات بیرون دنبال مکر و نیرنگ نیست. به دروغ و مکر متوسل نمیشود و انواع روشهای حیوانی را به کار نمیگیرد تا اوضاع را به نحوی سر و سامان دهد. وظیفهاش را انجام میدهد؛ هر چه بادا باد! او به مراتب بالاتر فکر میکند.
[1]- سورۀ اعراف، آیۀ ۹۴: "وَ مَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ"
[2]- سورۀ انعام، آیۀ ۴۴: "فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ"؛ پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آنها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.
[3]- عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، جلد ۴، صفحۀ ۷۲: "کَمَا تَعِیشُونَ تَمُوتُونَ وَ کَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ کَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُونَ"؛ همانگونه که زندگی میکنید، میمیرید، و همانطور که میمیرید مبعوث میشوید، و همانگونه که مبعوث میشوید، محشور خواهید شد.
[4]- سوره بقره، آیه ۲۸۶: "الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ"
[5]- لباسهای بهشتی: سوره انسان، آیه 21: "عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ"؛ بر اندام آنها [بهشتیان] لباسهایى است از حریر نازک سبز رنگ، و از دیباى ضخیم.
[6]- سورۀ انشقاق، آیۀ 6: اى انسان! حقاً كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد.
[7]- سورۀ عنکبوت، آیۀ 69: "وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا"
[8]- الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج8، ص221.
[9]- سورۀ الرحمن، آیۀ 14: "خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ"؛ خدا انسان را از گل خشکیده مانند گل کوزهگران آفرید.
نظرات کاربران