ویژگیهای اهل دنیا
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 143، 1 محرم 1443) به تبیین موضوع ویژگیهای اهل دنیا میپردازیم.
در جلسات گذشته رسیدیم به مشهد نوزدهم از شرح حدیث هشام. ولی امروز قبل از اینکه به ادامۀ بحث گذشته بپردازیم، فرازهایی از حدیث معراج را بیان میکنیم که مضمون آن مذمت اهل دنیاست و با فراز مورد بحث امروز از حدیث هشام همموضوع است.
خداوند تبارکوتعالی به حضرت محمّد(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:
"یا اَحْمَدُ اَبْغِضِ الدُّنْیا وَ اَهْلَها وَ اَحِبَّ الاْخِرَةَ وَ اَهْلَها قالَ یا رَبِّ وَ مَنْ اَهْلُ الدُّنْیا وَمَنْ اَهْلُ الاْخِرَةِ قالَ اَهْلُ الدُّنْیا مَنْ كَثُرَ اَكْلُهُ وَ ضِحْكُهُ وَ نَوْمُهُ وَ غَضَبُهُ"
ای احمد مبغوض بدار دنیا و اهل آن را، دوست بدار آخرت و اهلش را. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) سؤال میکند اهل دنیا و اهل آخرت چه کسانی هستند؟ فرمود اهل دنیا کسی است که کثرت خوردن و خندیدن و خوابیدن و غضب دارد.
منظور از اهل، فرزندان نیست، بلکه فرهنگ است. وقتی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید "سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ"[1] یعنی سلمان کسی است که سیستم فرهنگی و سبک زندگی ما را دارد.
در سیرۀ اهلبیت(علیهمالسلام) اهل دنیا بودن به داشتن ثروت زیاد نیست، بلکه تعلق و توجه به دنیاست؛ چنانکه ممکن است کسی در ظاهر ثروتی نداشته باشد، ولی در آرزوی داشتن آن است، این فرد اهل دنیاست! دنیاطلبی یک فرهنگ است که امروزه همان فرهنگ غرب است که همۀ جوامع، از جمله جوامع اسلامی را تحت تأثیر خود قرار داده است.
در کثرت خوردن هم همینطور است؛ منظور از کثرت در خوردن، زیاد خوردن نیست، که گاهی ممکن است کسی به اقتضای حال جسمیاش نیاز به غذای بیشتری داشته باشد؛ بلکه منظور تنوعطلبی در خوردن است که امروزه در انواع فستفودها و غذاهایی که با فرهنگ اسلامی همخوانی ندارند و از فرهنگ غرب وارد زندگی ما شده است، خود را نشان میدهد.
خداوند یکی از نشانههای اهل دنیا را کثرت خنده معرفی میفرماید. اینجا هم منظور خندیدن زیاد نیست، بلکه همان فرهنگ غرب در خنداندن مردم است که خندۀ کاذب است. منظور این نیست که اهل آخرت آدمهای عبوس و اخمویی هستند که اصلاً شوخی و خنده در کارشان نیست، بلکه همان طور که میدانیم به پیشوای ما حضرت علی(علیهالسلام) میگفتند زیاد شوخی میکند!
خندۀ اهل دنیا، خندیدنی است که نهتنها نشاطآور نیست، بلکه غفلتزاست و متأسفانه امروزه به اسم دادن نشاط به مردم، بسیاری از محصولاتی که در رسانههای مختلف عرضه میشود، برگرفته از فرهنگ غرب است و فقط با غافل کردن مردم از حقیقت خودشان، آنها را به خندۀ کاذب وامیدارد!
نشانۀ دیگر اهل دنیا کثرت خواب است. اینجا هم منظور از کثرت خواب، زیاد بودن ساعتهای خواب نیست، بلکه منظور خوابیدن نامتناسب با آفرینش و طبیعت انسان است؛ بیداری در شب و خوابیدن در روز، درحالیکه خداوند شب را برای خواب قرار داده و روز را برای تلاش و کار.
همانطور که میبینیم کثرت در این فراز حدیث معراج، به کیفیت برمیگردد، نه کمیت. نتیجۀ این کثرتها، یعنی غذا و خنده و خواب بیموقع و نامتناسب چیست؟ کثرت غضب. وقتی سلامتی جسم و روان انسان با کثرتهای سهگانۀ فوق به هم ریخت، روابط بین انسانها نیز دچار کثرت غضب میشود؛ نه رابطۀ افراد خانواده و نه روابط بین افراد جامعه، هیچ کدام اعتدال ندارد.
"قَلیلُ الرِّضا، لایَعْتَذِرُ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَیْهِ وَ لایَقْبَلُ عُذْرَ مَنْ اِعْتَذَرَ اِلَیْهِ"
راضى به قضاى الهى نيست، به كسى كه بدى میكند از او پوزش نمىطلبد و اگر كسى هم از او پوزش طلبد نمىپذيرد.
از ویژگیهای دیگر اهل دنیا این است که رضایتش کم است. چنانکه میبینیم امروز هیچکس در دنیا راضی نیست. نه دارا، نه ندار، نه سالم، نه مریض، نه باسواد، نه بیسواد، نه عالم، نه جاهل، هیچکس راضی نیست، و این فقط حال کفار نیست، بلکه مسلمانان هم این مشکل را دارند، برای اینکه کسانی که داعیۀ هدایت جامعه را داشتند، آموزههای دین را فقط در زندگی فردی و شخصی خود پیاده نمودند، پس مردم نیازهای جامعه را براساس فرهنگ اسلام برآورده نکردند و راه را برای ورود فرهنگ غرب به دلها و جامعهشان باز کردند.
صحبت عوض کردن روحیه است. روحیهای که دین را برای ظاهر زندگی میخواهد، با فرهنگ غرب میسازد؛ یعنی هم دین دارد و هم با فرهنگ غرب زندگی میکند! درحالیکه دین با وجود انسان کار دارد، نه فقط ظاهر او! کسی که دین را وجودی بگیرد، دیگر نمیتواند با فرهنگی غیر از فرهنگ اصیل اسلام زندگی کند.
"كَسْلانٌ عِنْدَ الطّاعَةِ وَ شُجاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ. اَمَلُهُ بَعیدٌ وَ اَجَلُهُ قَریبٌ، لایُحاسِبُ نَفْسَهُ. قَلیلُ الْمَنْفَعَةِ، كَثیرُ الْكَلامِ، قَلیلُ الْخَوْفِ، كَثیرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطّعامِ"
هنگام اطاعت خدا كسل است و هنگام نافرمانى خدا قهرمان است، آرزويش دور و دراز است، مرگش نزدیک است. نفسش را بازجوئى نمیكند، سودرساندنش اندک و سخن گفتنش زياد است ترس و بيمش كم است، در موقع خوردن، بسيار شادمان است.
"وَ اِنَّ اَهْلَ الدُّنیا لایَشْكُرُونَ عِنْدَ الرَّخاءِ وَ لایَصْبِرُونَ عِنْدَ الْبَلاءِ كَثیرُ النّاسِ عِنْدَهُمْ قَلیلٌ"
دنيا خواهان در هنگام برخوردارى، سپاسگزار نيستند و به گاه سختى، شكيبايى نمیورزند. زيادِ مردم در نظر آنان كم است.
امروز متأسفانه بسیاری از مردم جامعۀ اسلامی ایران شاکر نعمت نیستند. در گرفتاریهایی مثل تحریم و... صبور نیستند و این هم به خاطر تبعیت فرهنگ غرب است!
"یَحْمِدُونَ اَنْفُسَهُمْ بِما لایَفْعَلُونَ وَ یَدَّعُونَ بِما لَیْسَ لَهُمْ و یَتَكَلَّمُونَ بِما یَتَمَنَّوْنَ وَ یَذْكُرُونَ مَساوِىَ النّاسِ وَ یُخْفُونَ حَسَناتِهِمْ"
خود را به آنچه نكردهاند تعريف و تمجيد مىكنند و مدّعى چيزى هستند كه ندارند و از آرزوهاى خود سخن مىگويند و از بدیهاى مردم ياد مىكنند و خوبیهاى آنان را پوشيده مىدارند.
متأسفانه چیزی که الآن در جامعه و در خانوادههای خود میبینیم و رایج شده این است که به دنبال پیدا کردن عیوب یکدیگر هستیم و آنها را برملا میکنیم و خوبیهای هم را نمیبینیم!
"فَقالَ یا رَبِّ كُلُّ هذَا الْعَیْبِ فى اَهْلِ الدُّنْیا قالَ یا اَحْمَدُ اِنَّ عَیْبَ اَهْلِ الدُّنْیا كَثیرٌ فیهِمُ الْجَهْلُ وَ الْحُمْقُ لایَتَواضَعُونَ لِمَنْ یَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ وَ هُمْ عِنْدَ اَنْفُسِهِمْ عُقَلاءٌ وَ عِنْدَ الْعارِفینَ حُمَقاءٌ"[2]
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) گفت ای پروردگار همۀ این عیوب در اهل دنیاست؟ فرمود: اى احمد! دنيا پرستان عيبهاى زيادى دارند. آنان مردمانى نادان و احمقاند. در برابر معلّم خود فروتنى نمىكنند و به نظر خودشان مردمانى خردمندند و نزد فرزانگان نابخردانى بيش نيستند.
در ادمۀ تبیین حدیث امام کاظم(علیهالسلام) به هشام، فرازهای بعدی حدیث را مرور میکنیم.
"يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ رَضِيَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنْيَا مَعَ الْحِكْمَةِ وَ لَمْ يَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الْحِكْمَةِ مَعَ الدُّنْيَا فَلِذَلِكَ رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ"
اى هشام، به درستى كه عاقل، خشنود مىباشد به چيز پستى از دنيا با حكمت و خشنود نمىباشد به چيز كمى از حكمت با دنياى فراوان. پس به اين خاطر تجارت و بازرگانى ايشان سودمند شده است.
"يَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ تَرَكُوا فُضُولَ الدُّنْيَا فَكَيْفَ الذُّنُوبَ وَ تَرْكُ الدُّنْيَا مِنَ الْفَضْلِ وَ تَرْكُ الذُّنُوبِ مِنَ الْفَرْضِ"
اى هشام! خردمندان، زيادىِ دنيا را هم وا گذاشتند چه رسد به گناهان، در حالى كه رها كردن دنيا فضيلت است و رها كردن گناه فريضه.
انسان عاقل با گرفتن حکمت، خودبهخود ارتباطش با دنیا کم میشود و از طرفی خود حکمت انسان را در دوری از گناه کمک میکند، پس جایی برای گناهکردن برای عقلا باقی نمیماند.
"يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ نَظَرَ إِلَى الدُّنْيَا وَ إِلَى أَهْلِهَا فَعَلِمَ أَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْمَشَقَّةِ وَ نَظَرَ إِلَى الْآخِرَةِ فَعَلِمَ أَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْمَشَقَّةِ فَطَلَبَ بِالْمَشَقَّةِ أَبْقَاهُمَا"
اى هشام! خردمند به دنيا و دنيا پرستان نگريست و دريافت كه دنيا جز با رنج و مشقّت به دست نمیآيد و به آخرت نگاه كرد و پى برد كه آن نيز جز با رنج و زحمت به كف نمیآيد. پس با رنج و مشقّت آن را طلبيد كه پايندهتر است.
"يَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي الْآخِرَةِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا طَالِبَةٌ مَطْلُوبَةٌ وَ الْآخِرَةَ طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيَا حَتَّى يَسْتَوْفِيَ مِنْهَا رِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيَا طَلَبَتْهُ الْآخِرَةُ فَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ فَيُفْسِدُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتَهُ"
اى هشام، خردمندان به دنيا بىرغبت هستند و به آخرت مشتاق؛ زيرا مىدانند كه دنيا طالب است و مطلوب و آخرت نيز طالب است و مطلوب؛ چه، هر كه آخرت را طلبد، دنيا در طلب وى برآيد، تا او روزى خود را به تمام از آن دريافت كند و هر كه دنيا را طلبد، آخرت در طلب او برآيد و مرگش فرا رسد و دنيا و آخرتش را بر وى تباه كند.
"يَا هِشَامُ مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلَامَةَ فِي الدِّينِ فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُكَمِّلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ اسْتَغْنَى وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِمَا يَكْفِيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغِنَى أَبَداً"[3]
اى هشام! هر كه توانگرىِ بدون دارايى و آسايش دل از حسد و سلامت دين میخواهد بايد به درگاه خدا زارى كند و از او بخواهد كه خردش را كامل گرداند؛ زيرا هركه عاقل باشد، به آنچه او را کفایت كند، قناعت ورزد و هر كه به آنچه او را کفایت كند قانع باشد، بىنياز گردد و هر كه به آنچه کفایتش مىكند قانع نباشد، هرگز به بىنيازى نمیرسد.
[1]- بحارالانوار، ج 10، ص121.
[2]- إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص199.
[3]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص18.
نظرات کاربران